اگر چه عمر جاویدان گرفتی
مدح حضرت علی اصغر علیه السلام؛ شاعر:علی انسانیاگر چه عمر جاویدان گرفتی چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!به طومار شهادت، مُهر گشتی زدست دوست، این عنوان گرفتیچنان لبتشنهی دیدار بودی که ...
اگر چه عمر جاویدان گرفتی چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!به طومار شهادت، مُهر گشتی زدست دوست، این عنوان گرفتیچنان لبتشنهی دیدار بودی که ...
ای از تَبار آینهها، گَرد کوی تو! وی آبِ روی کوثر و تَسنیم، جوی تو!کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت شد دستها دراز هر ...
سلام ما به حسین و علی اصغر او!امیر عشق که گهواره بود! سنگر او رضیع داده خدایش، نشان سربازیصغیر برهمه، پیدا مقام اکبر او شکفت لاله عصمت ...
لبّیک ای پدر که منت یار و یاورمدر یاری تو نایب عبّاس و اکبرم مدهوش باده ی خم میخانه ی غمممشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم آب ...
الا! اهل حرم! من از یم خون، گوهر آوردم فروزان اختری از مهر تابان، بهتر آوردمگلوپاره، بدن گلگون، دهن خونین، دو لب خندان گل از ...
خجل ز تشنگیاش، موج آب خواهد شد گواه غربت او، آفتاب خواهد شدبه یاد خشکی لبهایش تا جهان باقی است روان، سرشک ز چشمِ سحاب ...
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات! یک ...
ماهی من سوی آب، راه ندارد بهر تلظّی به سینه، آه نداردلالهی من بس که داغ تشنهلبی دید جز لب خشکیده و سیاه نداردرنگ رُخش ...
ای اهل کوفه! رحمی، این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید، امّا زبان ندارد دیشب به گاهواره، تا صبح ناله می زدامروز روی دستم، دیگر توان ...
مادر نه طفل تشنه خود را به باب دادمهتاب را فلک به کف آفتاب داد چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دیدچشمش به لعل ...
مرگ را پنداشت شیر و تیر را پستان گرفت با تبّسم هم پدر را داد جان، هم جان گرفت شوق جانبازی تماشا کن که آن ...
چون موج روی دست پدر پیچ و تاب داشت وز نازکی، تنی به صفای حباب داشت چون سورههای کوچک قرآن ظریف بود هرچند، او ...
چه بود؟ جان پدر! حرف تیر در گوشَت که زود از جَزع و گریه کرد خاموشتبه خیمه چشم به راه است، مادر زارت برای دیدن ...
همچو روی طفل من، بیرنگ و رو، مهتاب نیست بخت من در خواب و چشم کودکم در خواب نیستگفتم از اشکم مگر، ای غنچه! نوشی ...