ثقلین
TasvirShakhesshahid803

گوشش را می‌گیرم می‌آورم!

شهید هودگر

عملیات «بیت المقدس» آغاز شده بود…چند تیر بارچی عراقی موقعیت ما را – بی‌امان – زیر آتش گرفته بودند. «عبدالرحمن» به شش نفر از افراد ...

TasvirShakhesshahid802

پیش توّابین می‌خوابم!

شهید محمد بروجردی

حاجی (شهید بروجردی) گفت: «می‌ریم سنندج. اسلحه و مهمات چی داریم؟»سید گفت: «زیاد نیست، دو تا کلاشینکف، دو تا یوزی، دو تا کلت و یک ...

TasvirShakhesshahid801

شرکت در دعای کمیل

شهید محمد بروجردی

سال ۱۳۶۱ بود. قرار بود در منطقه‌ی «جوانرود» عملیاتی صورت گیرد. پیش از انجام عملیات، من به همراه چند تن از برادران، مأمور شدم که ...

TasvirShakhesshahid800

ساواکی

شهید محمد بروجردی

سال ۱۳۵۷ بود. بروجردی آمد پیش من و گفت: «یک قبضه کلت می‌خواهم. می‌خواهم کار یک ساواکی را تمام کنم.»گفتم: «من یک قبضه اسلحه دارم، ...

TasvirShakhesshahid799

حمل مهمات

شهید محمد بروجردی

معمولاً یک کُت بلند به اندازه‌ی یک اُورکت می‌پوشید که جیب‌های بزرگی داشت. به نحوی که هر جیبش تقریباً یک گونی کوچک می‌شد!یکی از روزها ...

TasvirShakhesshahid798

عبدالله قصاب

شهید محمد بروجردی

دوره، دوره‌ی گردن کُلفتی بود. آن زمان هر کس که توی محل عربده کشی می‌کرد و از چهار نفر زهر چشم می‌گرفت، بعدها می‌توانست هر ...

TasvirShakhesshahid710

کمک آر. پی. جی زن

شهید بهادر شهریاری

با بهادر با هم بودیم، قدم به قدم و لحظه به لحظه. من آر. پی. جی زن بودم، او هم کمکی من. عملیات شروع شده ...

TasvirShakhesshahid795

هر جا نیرو نیاز بود، حسن بود!

شهید حسن فاطمی

عملیات بدر انجام شد و برگشتیم به سایت، قرارگاه اولیه‌ی خودمان. روی تپه‌های اطراف نشسته بودیم، نگاه به چادرها و اطراف و اکناف کرده و ...

TasvirShakhesshahid793

یک خاطره‌ی محرمانه

شهید صدرالله فنی

فرماندهی ستاد قرارگاه قدس و فرماندهی قرارگاه فجر در صدر کارنامه‌ی عملیاتی شهید صدرالله فنی می‌درخشید.هنگامی که دوستش با اصرار از او می‌خواهد که خاطره‌ای ...

TasvirShakhesshahid730

۴ تانک سوخته

شهید مجید انجیری

وقتی همه‌ی ما در زیر باران آتش و ترکش دشمن زمین‌گیر شده بودیم، این فقط او بود که بی‌این‌که اندکی سر خود را خم کند، ...

TasvirShakhesshahid717

پوتین ایرانی پای عراقی!

شهید قربان اکبری

وقتی سوسنگرد آزاد شد اسرای عراقی را سمت اتاق فرماندهی می‌بردیم. به آن‌ها دستور دادیم تا برای ورود به اتاق فرماندهی کفش‌هایشان را از پا ...

TasvirShakhesshahid792

آرزوی جنگیدن در کنار او

شهید قدرت الله علیدادی

وقتی قدرت‌الله را می‌دیدیم که آرام و مصمم بر فراز خاک‌ریز قدم برمی‌دارد، قدرت عجیبی می‌یافتیم. صلابت و هیبت او به حدی بود که ما ...

صفحه 3 از 3123