در این متن می خوانید:
      1. ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) باطن قرآن کریم هستند
      2. بیشترین روایات در میان ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) از امام صادق (علیه السلام) به ما رسیده است
      3. شَرح صَدر امام جعفر صادق (علیه السلام) در برابر دشمنان و مُخالفین
      4. نظر «ابن ابی‌العوجاء» در مورد امام جعفر صادق (علیه السلام)
      5. ماجرای رویارویی «ابوحَنیفه» با حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)
      6. دعوت انقلابیون خُراسان از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)
      7. فقهی که شاگردان امام صادق (علیه السلام) برای زندگی مردم پیاده کردند
      8. پی‌ریزی امام جعفر صادق (علیه السلام) برای تخصصی‌‌شدن علوم
      9. احاطه‌ی علمی اِعجاب‌آور امام جعفر صادق (علیه السلام) در کودکی
      10. مَطرح‌شدن پَروند‌ه‌ی قَتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط حضرت امام صادق (علیه السلام)
      11. رونق‌‌دادن مسأله‌ی «مَهدویّت» توسط حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)
      12. کَرَم بی‌نظیر حضرت امام صادق (علیه السلام)
      13. اهتمام حضرت امام صادق (علیه السلام) برای اصلاح بین‌النّاس
      14. روضه و توسّل به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)
      15. دعا

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) باطن قرآن کریم هستند

شهادت جانگُداز مولایمان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) را به حُضور مبارک صاحب عالَم و صاحب ماتم حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) و به شما گرامیان، بانوان و آقایان تسلیت عرض می‌کنم. در ارتباط با حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آنچه که مُسلّم است، شناخت شخصیّت ایشان نه برای منِ طلبه‌ی بی‌بضاعت پَرشکسته، بلکه برای فُحول عُلمای ما، فُقها، حُکما و عُرفا نامُمکن است. امام یک حقیقت دیگری است. «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ[۲]»؛ این‌ها نور عَرش خداوند متعال هستند، چِلچراغ عَرش خداوند هستند و این‌ها جلوه‌‌ی بی‌حَدّی خداوند هستند. علم‌شان حَدّ ندارد. قدرت‌شان همان قدرت خداست. یعنی کاملاً تَجلّی صفات خداوند متعال هستند. از این جهت ما با افکار مَحدود و عُلوم اِکتسابی هرگز به شخصیّت لایتناهی هیچ امامی دسترسی نداریم. همان‌گونه که در مورد خودِ قرآن کریم، قرآن فرموده است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۳]»؛ قرآن کریم مَکنون است، قرآن کریم مَستور است، قرآن کریم رَمز است، قرآن کریم سِرّ است؛ غیر از مُطهّرون که در سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب و «آیه‌ی تَطهیر» مُطهّرون را به ما مُعرّفی کرده است: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۴]».

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

صلوات مرحمت نمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

ما هر مقداری از معارق قرآن کریم، از نور قرآن کریم، از اعتقادات قرآنی، اخلاق قرآنی، اَحکام جَوارحی از قرآن کریم نَصیب‌مان شده است، از طَریق اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) است که به صَراحت دعای از قرآن شریف است. این‌ها قرآن ناطق هستند. همان‌گونه که خودِ قرآن کریم هفتاد بَطن دارد، مَفاهیم آن در اختیار ما هست، ولی بُطون آن در اختیار ما نیست، امامان (سلام الله علیهم اجمعین) هم همین‌گونه هستند.

بیشترین روایات در میان ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) از امام صادق (علیه السلام) به ما رسیده است

اما از آموزه‌های حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بنده چند نکته را خدمت شما عرض می‌کنم. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) سنگ تمام گذاشتند برای احیای آنچه که در طول دوران رسالت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از رسالت، دوران اِنزوای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافت بنی‌اُمیّه اسلام مَهجور شده بود، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به میدان آمد و از طریق تشکیل حوزه‌های علمیه و تربیت عُلمای دین‌شناس این دین قَویم را پایه‌گذاری کرد که بماند و حوزه‌های علمیه در نَسل‌های بعد هم «قال الصّادق» و «قال الباقر» را به جامعه‌ی اسلامی اِلقاء بکند. لذا آنچه از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از روایات به ما رسیده است، از هیچ‌ امامی به این اندازه روایت به ما نرسیده است. این «مُسند حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)» ۲۲ جلد کتاب است. روایاتی که از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)‌ جمع شده است، این‌ها را در یک مجموعه‌ای به نام مُسند حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) جمع کردند و ۲۲ جلد شده است. حالا روایاتی که از امام رضا (علیه السلام) جمع کرده‌اند، ۲ جلد است؛ ولی از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) ۲۲ جلد است که همه‌اش روایات است. اعتقادات، اخلاقیّات و فقه مجموعه‌ی عظیم یا عظیم‌ترین مجموعه‌ای است که در میان امامان (سلام الله علیهم اجمعین) بَرکات و سُفره‌اش به ما رسیده است.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

شَرح صَدر امام جعفر صادق (علیه السلام) در برابر دشمنان و مُخالفین

از نظر شَرح‌ صَدر این‌قَدر حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) با مُخالفین، با مَلاحِده، زَنادِقه و اهل کتاب کُرسی‌های آزاد اَندیشی تشکیل می‌داد؛ هم شاگردانش را تربیت کرده بود که این‌ها اهل مُناظره باشند. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) چند سال است که اصرار دارند در دانشگاه‌های کُرسی‌های آزاد اَندیشی تشکیل بشود و شُبهاتی که اشخاص و جوان‌ها دارند، صَریح بیان کنند و عُلما و اندیشمندان در لباس‌های مُختلف بتوانند در این مَباحث شرکت کنند تا اِبهامی در ذهن‌ها باقی نماند. در این جهت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) خودشان مُقدِم بودند. لذا با «ابن ابی‌العوجاء[۵]» و دیگران مُناظره می‌کرد و این‌ها هم همیشه در برابر امام کم می‌آوردند. وقتی ابن ابی‌العوجاء با «مُفَضَّل بن عُمر[۶]» مُواجه شد و حرف‌های بی‌رَبط کُفرآمیز زد، مُفَضّل عَصبی شد. از این حرف‌های بی‌رَبط، بی‌مَنظق و شِرک‌آمیز و کُفرآمیز ناراحت شد. ابن ابی‌العوجاء با تَعجُّب به او تَعریض زد. گفت: تو ادّعا می‌کنی شاگرد امام جعفر صادق (علیه السلام) هستی؟ ما با ایشان برخورد می‌کنیم و حرف‌های خیلی بدتر از این را به او می‌زنیم؛ ولی هیچ‌وقت ندیدیم که امام عَصبانی بشود. دعا کنید که خداوند متعال این عَصبانیت را در خانواده‌ها، در خود ما خداوند یک قدرتی به ما بدهد که زود از کوره دَر نرویم. اگر آدم حرف حقّ هم داشته باشد، وقتی عَصبی می‌شود، حرفش پایمال می‌شود. ولی آدم‌هایی که آرامش دارند، وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) فرمودند: «إنّ الله قَدْ جَعَلَ لَکُم الأسْلام»؛ خداوند اسلام را دین شما قرار داده است. بیایید با این دین خدایی مُصاحبت کنید که خداوند متعال این دین را برای شما قرار داده است، «بِحُسْنِ الخُلْق»؛ به اخلاق خوب بیایید و اسلام را با اخلاق‌تان تَرویج کنید. لذا این اخلاق لازمه‌ی امامت ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) بوده است.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

نظر «ابن ابی‌العوجاء» در مورد امام جعفر صادق (علیه السلام)

امام جعفر صادق (علیه السلام) در عَرصه‌ی فرهنگی با آدم‌های هَنجارشِکَن، با آدم‌های جَسور، با آدم‌هایی که پُررو بودند، می‌توانستند حرف‌های کُفرآمیز را صَریحاً بر زبان بیاورند، امام صادق (علیه السلام) بدون این‌که عَصبانی بشوند، نَرمش به خرج می‌دادند و این‌ها را خَلع سلاح می‌کرد و سِلاح حُضور را از آن‌ها می‌گرفت و کم می‌آوردند. این ابن ابی‌العوجاء در میان مَلاحده از نظر حاضرجوابی و جَسور بودن خیلی پُر بود. اما وقتی از او سؤال کردند که نظر تو در مورد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) چه چیزی است؟ جواب داد: چه بگویم در مورد کسی که «یتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِراً وَ یتَرَوَّحُ[۷]»؛ اگر بخواهد آدم را به صورت یک جسم و هیکل درمی‌آورد و زمین‌کوب می‌کند و اگر بخواهد هم آدم را روح می‌کند، او را به پرواز درمی‌آورد. یعنی کأنّه قدرت خداوند در وجود ایشان هست، تَصرّف می‌کند و یا بیانش این‌گونه است.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

ماجرای رویارویی «ابوحَنیفه» با حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

ابوحَنیفه[۸]» به اتّفاق «ابن ابی لیلی[۹]» آمد که از فُقهای مَشهور زمان امام صادق (علیه السلام) است. ابوحَنیفه خدمت امام صادق (علیه السلام) شاگردی کرده است. خودش می‌گوید: «لولا السنتان لهلک النعمان[۱۰]»؛ اگر دو سال شاگردی من در مَحضر امام صادق (علیه السلام) نبود، من هَلاک شده بودم، بضاعتی نداشتم. او هرچه دارد از امام صادق (علیه السلام) دارد. ولی امام صادق (علیه السلام) نسبت به او حَساسیّت داشتند. می‌خواستند برای جامعه روشنگری کنند تا فَریب او را نخورند. روشنفکر بود، قیاس می‌کرد، در احکام اسلام بدون سَند نظر می‌داد. تَعبُّدی نداشت. قیاس و استحسان برای شیطان است. هرکسی در مَتن اَحکام اسلام و اعتقادات اسلام نظر شخصی‌اش را به عنوان دین تَحمیل کند، این آدم آدمی است که امام او شیطان است. هرکسی اهل قیاس باشد، تحت امامت شیطان است. این اِلتقاطی‌ها این‌گونه هستند. مُنافقین دَم از اسلام می‌زدند، نَهج‌البلاغه می‌گفتند و آن‌هایی که بر سر سُفره‌ی این‌ها مُنافق درست شدند، مشکل‌شان این بود: خوش بیان بودند، خوش‌فَهم بودند؛ اما خیلی پُر ادّعا بودند. به خودشان حقّ می‌دادند که فَهم خودشان را به قرآن کریم و و روایات تَحمیل کنند. اهل تَعبُّد نبودند. این نبودِ تَعبُّد جامعه را به هَرج و مَرج می‌کِشد. دین سلیقه‌ای می‌شود. اگر دین مرکزیّت واحدی نداشته باشد، قواعد استانداری نداشته باشد، هرکسی می‌آید و یک نِحله‌ای را راه می‌اندازد و طرفدار پیدا می‌کند و جامعه را به هَرج و مَرج و اختلاف می‌کشاند که همیشه قدرت‌های استکباری این کار را می‌کردند. می‌خواستند مردم را به خودشان مَشغول کنند تا آن‌ها باج بگیرند و بر گُرده‌ی مردم سوار شوند. لذا وقتی ابن ابی لیلی با ابوحَنیفه خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) آمدند، ایشان رو به ابوحَنیفه کردند و فرمودند: اسم تو چیست؟ عرض کرد: اسم من «نُعمان» هست. فرمودند: شنیده‌ام که تو قیاس می‌کُنی؟ عرض کرد: مطالبی را می‌گوییم. فرمودند: اوّلین کسی که قیاس کرده شیطان است و کسی که اهل قیاس باشد، امامت شیطان را قبول کرده است. بعد چند سؤال از ابوحَنیفه کردند. فرمودند: چرا خداوند متعال مایع تَلخی در گوش قرار داده است؟ گفت: نمی‌دانم. فرمودند: چرا خداوند متعال مایع نَمکین در چشم قرار داده است؟ عرض کرد: نمی‌دانم. فرمودند: چرا وقتی تَنفُّس می‌کنیم، در مَجرای تَنفُّس ما بخار گرم است؟ عرض کرد: نمی‌دانم. فرمودند: چرا خداوند متعال لَب‌ها را عَذب قرار داده است، گُوارا قرار داده است، رُطوبت دهان باعث می‌شود که لب‌ها نخُشکد. در هر ۴ مورد به سختی اُفتاد و جوابی نداشت. آن‌گاه عرض کرد: آقا حالا خودتان بفرمایید چرا این‌گونه است؟ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: گوش محلّی است که در عالَم خواب مُمکن است یک حَشره‌ای به آن وارد بشود؛ خداوند متعال یک ماده‌ی تلخی در آن‌جا قرار داده است که اگر حَشره‌ای وارد شد، ببیند که نمی‌صَرفد، زود جای خالی می‌کند و بیرون می‌آید. اما خداوند متعال بینی را با رُطوبت گَرم مَرطوب نگاه داشته است، زیرا اگر خُشک باشد مَجرای تَنفُّس آدم گیر می‌کند. خداوند متعال خواسته که لطافت داشته باشد و تَنفُّس به صورت نَرم رفت و آمد بکند. اما لب‌ها را عَذب و گُوارا قرار داده است؛ برای این‌که لب‌ها وسیله‌ی ارتباط ما با مردم است. اگر لب او تَر نباشد، حریف زیبا و بَلیغ نمی‌تواند بزند. خداوند متعال خواسته است که انسان در حرف‌زدنش بتواند شیرین حرف بزند. چه‌قَدر خوب است که انسان همیشه شیرین حرف بزند، آدم نیش نداشته باشد، آدم کسی را تَحقیر نکند، آدم با کسی مُجادله نکند. چه فایده‌ای دارد که یکی تو بگویی و یکی من بگویم؟ آخر هم با دعوا برخیزیم و برویم. همان ابتدا آدم حرف را می‌زند و وقتی دید که طرف مقابل قبول نمی‌کند، دیگر او را تَلخ نمی‌کند. خب رَها کُن، برای چه ادامه می‌دهی؟ لذا امام جعفر صادق (علیه السلام) توجّه دارند و دارند تربیت می‌کنند. خداوند متعال لب را عَذب قرار داده است، گُوارا قرار داده است. وقتی حرف می‌زنید، مجلس‌تان را شیرین کنید؛ دل‌ها را انرژی ببخشید؛ به مُخاطبین‌تان اُمید بدید. حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) ضمن این‌که جایگاه طرف را نزد حاضرین مُشخّص می‌کنند که او نمی‌تواند برای شما مرجع باشد، نمی‌تواند برای شما امام فَتوا باشد، او مَعلومات زیادی ندارد، مع‌ذلک مَعلومات ما را هم بالا می‌بَرد و هم حکمت‌های خلقت الهی را بیان می‌کنند و هم این‌که در حرف‌زدن که می‌رسد، می‌فرمایند که لب‌ها عَذب است. بنابراین سعی‌مان بر این باشد که در خانه، در مُحیط کار و در همه‌جا وقتی حرف می‌زنیم، با یک حوصله‌ای حرف بزنیم. طیبِ کَلام داشته باشیم. مَحضرمان مَحضر تَلخی نباشد. دل‌ها از ما آزُرده نشود.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

دعوت انقلابیون خُراسان از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

وجود مُقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) در زمانی بودند که از خُراسان پَرچم‌های مشکی بلند شده بود و اُمّت را به «الرضا آل محمّد» (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت کردند. یعنی با شُعار طرفداری از آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها علیه بنی‌اُمیّه قیام کردند که در رأس آن «ابومُسلم[۱۱]» بود یا «ابوسَلْمه[۱۲]» بود. این دو جُزء فرماندهان قُشون خراسان بودند و این‌ها به شخصیّت‌هایی که در مدینه از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن‌ها نَصیبی رسیده بود، روی این‌ها حساب باز کرده بودند که بدون این‌ها انقلاب ما جا نمی‌اُفتد. لذا نامه‌هایی به بَنی‌الحَسن نوشتند و آن‌ها هم در این جهت خیلی احساس سرافرازی کردند که یک گروه انقلابی مُؤثرِ مُسلّح روی ما حساب باز کردند و فردا می‌خواهند حکومت را به ما بدهند؛ ولی دو سه گروه دو سه مرتبه برای حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نامه فرستادند. حضرت پاسخ ندادند. یک بار به یکی از این سُفرای انقلابیون خُراسان فرمودند: نه زمان زمانِ ماست، نه مردم مردم ما هستند. هنوز وقت ما نرسیده است که ما دنیا را زیر پَرچم خودمان بگیریم، آمادگی داشته باشند تا از ما نُسخه بگیرند و ما نسخه ارائه کنیم و دردهای این‌ها عمل بشود. یکی خدمت ایشان آمد. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: چه خبر؟ عرض کرد: آقا در خُراسان قیام و انقلابی رُخ داده است و همه دارند به نام شما کار را تمام می‌کنند؛ ولی مردم که می‌شوند بَناست کار به پَرچمداری حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) تشکیل حکومت بشود و با این شُعار دارند کار می‌کنند، مردم ۳ دسته هستند؛ یک دسته کسانی هستند که طرفدار هستند و خیلی خوشحال هستند و می‌گویند که از اوّل حقّ با علی (علیه السلام) بوده است و حالا هم باید فرزندان علی (علیه السلام) حاکم باشند، این‌ها طرفدار هستند. عدّه‌ای سخت مُخالف هستند؛ این‌ها طرفدار سَقیفه هستند و در امامت عصمت را شرط نمی‌دانند و می‌گویند که حَتی مَفضول هم می‌تواند بر اَفضل تَرجیح داشته باشد. در امامت اَعلمیّت شرط نیست؛ کسی می‌تواند قیام کند و به هر ترتیب موانع راه جامعه را بردارد که حکومت اسلامی تشکیل بشود؛ این‌ها مُخالفت امامت شما هستند. یک گروه سوّمی هستند که تقوا مانع طرفداری از این گروه یا از آن گروه است. این‌ها ساکت هستند. نه طرفدار شما هستند و نه مُخالف شما هستند و من این را عرض می‌کنم که در همه‌ی شرایط سُکوت به نَفع مُخالفین است. آدم ساکت مانند کسانی است که طرفدار باطل هستند. سُکوت باطل را اوج می‌دهد. لذا نباید در بیان حَقایق ساکت بود. آدم بلد نیست، باید سکوت کند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: یا حرف بزنید و علم شنونده را بالا ببَرید و یا سُکوت کنید؛ اگر بَلد نیستید، سُکوت کنید. ولی اگر بَلد باشید، باید طرفدار حقّ باشید. بین حقّ و باطل سُکوت مَعنا ندارد. همیشه از حقّ حمایت کنید و با باطل درگیر بشوید. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: شما از کدام گروه هستید؟ عرض کرد: من از گروه سوّم هستم؛ اهل تقوا هستم و به دنبال دنیا نیستم؛ لذا نه طرفدار شما هستم و نه دشمن شما هستم. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر تقوایت زیاد است، آن شب کنار آن آب چرا آن فُجور را انجام دادی؟ این شخص یک کَنیزی همراهش داشت که امانت بود و در مسیر شیطان او را وَسوسه کرد و کار او را تمام کرد. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به مَحض این‌که آن شخص گفت: من اهل تقوا هستم، فوراً یک تلنگُر به او زد. این‌هایی که طرفدار امام نیستند، نمی‌توانند اهل تقوا باشند. دَم از تقوا می‌زنند، ولی نُفوس طیّبه جَذبه‌ی طبیعی دارند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اگر با این شمشیر دماغ مؤمن را بزنم که اگر دماغ بُریده بشود، انسان یک سیمای زشتی پیدا می‌کند؛ اگر دماغ او را با این شمشیرم بزنم که با من دشمن بشود و از من حمایت نکند، نخواهد شد. اگر من شیعه را تکه‌تکه کنم، دست از من برنمی‌دارد. این‌هایی که دَم از تقوا می‌زنند، ولی در عین حال با ولایت حضرت علی (علیه السلام) یا اولاد حضرت علی (علیه السلام) یا ولایت نایب امام زمان (ارواحنا فداه) مُخالفت دارند، بدانید که قطعاً این‌ها مشکلات دیگری هم در زندگی‌شان هست. لذا حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هم سیاسی برخورد کردند و هم بدون این‌که کسی آگاه بشود، برای خودِ او مُشتش را باز کرد که دَم از تقوا نزنید که تَسبیح آب ‌کشیدن است. این تَظاهُر است و تو اهل این مَعنا نیستی و نبودی. خواستم بگویم که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) رهبر الهی است، وَصی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، امامی است که خداوند متعال ایشان را به امامت مُعیّن فرموده است و امامان ما نه در زمان خودشان امام ما بودند، بلکه ما ۱۲ امام داریم و تا روز قیامت همه‌ی آن‌ها امام ما هستند. یعنی رَوش آن‌ها برای ما حُجّت است، حرف‌شان برای ما حُجّت است، تَقریرشان برای ما حُجّت است، رضایت‌شان رضایت ماست، دشمنی دشمنِ ماست. امامان ما نور واحد هستند، در ۱۲ آیینه مُنعکس شدند؛ والّا حقیقت یک حقیقتِ واحد است. همچنین خوش‌سلیقگی که مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) در این رابطه انجام دادند، این‌ کتاب ۲۵۰ ساله را که یک فرد را ۲۵۰ سال فَرض کرده است و هر امامی فَرازهای مُختلف را ۲۵۰ سال دوره‌ی امامت ائمه‌ی ما بوده است. اگر این‌ها یک نفر بود، فَراز و فُرودهایش را همگی دارند یک خط را تَعقیب می‌کنند، اگر یک نفر هم بودند، در شرایط مُختلف تکالیف مُختلفی داشتند. لذا حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای ما امام است، امام به حقّ است، هم مُعجزات دارد و هم علاوه بر مُعجرات نَصّ بر امامت این‌هاست.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

فقهی که شاگردان امام صادق (علیه السلام) برای زندگی مردم پیاده کردند

مرحوم «شیخ حُرّ عاملی[۱۳]» (رضوان الله تعالی علیه) از عُلمای بسیار برجسته‌ی تاریخ اسلام است. یک دوره کتاب حدیث فِقهی به نام «وسائل الشیعه[۱۴]» دارد. یک دوره کتاب کَلامی به نام «اثبات الهُده[۱۵]» دارد. این اثبات الهُده را که خداوند متعال مرحوم «حاج آقا مرتضی حائری[۱۶]» (رضوان الله تعالی علیه) آقازاده‌ی «حاج شیخ عبدالکریم حائری[۱۷]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. استاد مقام معظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) بودند و ما هم یک مُدّت کوتاهی در اَواخر توقّف‌مان در شهر قُم در درس ایشان حُضور پیدا می‌کردیم. هم از نظر بی‌تَعلُّقی به دنیا سَلمان زمان بود و هیچ ‌تَعلُّقی به دنیا نداشت و هم از نظر علمی در حَدّی بود که اگر رساله می‌داد، از هیچ مَرجعی کم نداشت. مرد فوق‌العاده‌ای بود. ایشان این جلد هفتم «إثْباتُ الهُداه بِالنُّصوص وَ المُعْجِزات» را بانی پیدا کرد و چاپ کرد و برای طلبه‌های توزیع می‌کرد. جلد هفتم این کتاب «إثْباتُ الهُداه» مربوط به امام زمان (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است. این شیخ اَجل مرحوم صاحب وسائل، صاحب إثْباتُ الهُداه بِالنُّصوص وَ المُعْجِزات، آثار امام جعفر صادق (علیه السلام) را در فقه جمع کردند. لذا شیعه در این جهت سرافراز است، نظام‌نامه دارد. برای سبک زندگی انسان از قبل از ولادت کسی که می‌خواهد فرزند خوب داشته باشد، باید همسر خوب انتخاب کند. از قبل از ولادت شروع می‌کند تا عروسی به چه کیفیت باشد و مُخالطه‌ی زن و مرد به چه کیفیت باشد. تمام این‌ها را در چارچوب قرار دادند. در چارچوب قواعد دینی قرار دادند و این هم جُزء مُعجزات دین ماست که همه‌ی زندگی ما با برنامه است. اما نکته‌ای که هست، امام جعفر صادق (علیه السلام) تنها برای شیعیان مَرام‌نامه تعیین نکردند؛ بلکه این حوزه‌ی امام جعفر صادق (علیه السلام)‌ باعث شد که عُلمایی از میان اهل‌سنت هم برخاستند یا حُکومت‌ها به آن‌ها طَمع کردند و دنبال این شدند که فقهی نوشته شود تا مردم تَکلیف‌شان را شرایط مُختلف از نظر دین‌شان بفَهمند که چه تَکلیفی دارند. این خیلی مهمّ است.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

پی‌ریزی امام جعفر صادق (علیه السلام) برای تخصصی‌‌شدن علوم

لذا «مَنصور دَوانیقی[۱۸]» (لعنت الله علیه) که دوّمین خلیفه‌ی عبّاسی است، اوّلین خلیفه «ابو عبّاس سَفّاح[۱۹]» است که در مورد بنی‌اُمیّه کوچک و بزرگ‌شان را از دَم شمشیر گذراند؛ البته حقّ‌شان بود، ولی در کُشتن کوچک و بزرگ این‌ها خیلی قَساوت به خرج داد. دوّمین خلیفه‌ی عبّاسی مَنصور دَوانیقی است. مَنصور دَوانیقی‌ را دَوانیقی می‌گویند، بخاطر این است که خیلی زُهد به خرج می‌داد، تَظاهُر به زُهد می‌کرد. لذا اسراف نداشت. روی دانه‌ی گندم هم حساب می‌کرد. هم لباسش خیلی لباس ساده‌ای بود و هم روی دانه‌ها هم حساب می‌کرد. از این جهت به او مَنصور دَوانیقی می‌گفتند. برای این‌که مَنصور دَوانیقی خودش می‌گفت: امام جعفر صادق (علیه السلام) اُستخوان در گلوی من است و هیچ‌کاری با او نمی‌توانم بکنم. ۸ بار امام جعفر صادق (علیه السلام) را احضار کرد و تَصمیم به قَتل ایشان داشت؛ ولی در ۸ بار هم مُعجزاتی که از وجود نازنین امام صادق (علیه السلام) به ظُهور رسید، یا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُتمثّل شد و کنار مَنصور دَوانیقی‌ تَهدید کرد و این بر خودش لَرزید و به جای کُشتن امام، ایشان را اِکرام کرد و اَنعام داد و برگرداند. یا اژدهایی ظاهر شد و می‌خواست قَصر او را در دهان خودش فُرو ببَرد. هر ۸ بار با مُعجزات امام صادق (علیه السلام)، امام جانِ سالم را برای عالَم اسلام پُر برکت قرار دادند تا رسالت امامتِ ۳۰ ساله‌ی خودشان را برای تَکمیل فقه و اخلاق و عقاید به مرحله و قُلّه برسانند. شاگردانی مانند «زُراره[۲۰]»، مانند «محمّد بن مُسلم[۲۱]»، مانند «اَبان بن تَغلب[۲۲]»، مانند «هشام بن حَکَم[۲۳]» و اشخاص دیگری در رشته‌های مُختلف توسط امام صادق (علیه السلام) تربیت شدند. تخصصی‌ کردن عُلوم که در دانشگاه‌ها مَرسوم است و در حوزه‌های علمیه خیلی به آن کیفیت مَرسوم نبوده است، ولی به فَضل خداوند متعال الآن در حوزه‌های هم رشته‌های تخصصی تفسیر، اخلاق، کَلام، اُمور سیاسی، اُمور اجتماعی، فقه، فقه راجع به پول‌های رایج این مسائل مُستحدثه همگی امروز در فقه در حوزه‌ی علمیه‌ی قُم و حوزه‌های دیگر به سوی تخصص می‌روند. این تخصص را حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) و امام جعفر صادق (علیه السلام) پِی‌ریزی کردند.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

احاطه‌ی علمی اِعجاب‌آور امام جعفر صادق (علیه السلام) در کودکی

حضرت امام صادق (علیه السلام) کودک بودند. پدرشان امام محمّد باقر (علیه السلام) در مسجد النّبی درس می‌گفتند. مسجد مَملوء از جمعیّت بود. «عُمر بن عبدالعزیز» که والی بود، آمد و وارد مسجد شد. دید که امام باقر (علیه السلام) درس جُغرافیا می‌گویند و یک کودکی هم در آن‌جا نشسته است و خیلی گوش می‌کند. او حضرت امام باقر (علیه السلام) را خیلی تَکریم کرد. می‌دانید که عُمر بن عبدالعزیز جُزء کسانی است که لَعن بر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را قَدغن کرد، فدک را به فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) برگرداند. کارهای خوبی کرده بود و نسبت به اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) جسارتی نداشت. بعد پُرسید: این آقازاده چه کسی است که در این‌جاست؟ حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند: پسر من است. گفت: مگر چیزی می‌داند که در این سن آمده و نشسته است و حرف شما را گوش می‌کند! آقا فرمودند: از خودش سؤال کُن. او سؤال کرد؛ آنچنان جواب‌ها مُحیّرالعُقول بود که او به زانو درآمد. یک کودک دریاست و دارد موج می‌زند. از همان کودکی علم این‌ها علم لَدُنّی است، مَعلّم‌شان خداست و آنچه که در این عالَم از این‌ها به ما رسیده است، آنچه رسیده همان چیزی است که خداوند متعال قرار داده است. در فُقها این‌گونه نیست. فُقهای فعلی ما فُقهای گذشته را نَقد می‌کنند، تفاوت فَتوا دارند؛ اما هیچ امامی امام دیگری را رَد نکرده است؛ یعنی تَکامُل در امامت وجود ندارد. علم همه علم کامل است، علم الهی است، بلندگوی خداوند متعال هستند. لذا وقتی عُمر بن عبدالعزیز در همان کودکی در بحث جُغرافیای امام محمّد باقر (علیه السلام) وارد شد، اِعجاب کرد که مگر یک کودک می‌تواند این مسائل را مُتوجّه بشود.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

مَطرح‌شدن پَروند‌ه‌ی قَتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط حضرت امام صادق (علیه السلام)

در این شرایط دَرگیری بنی‌العبّاس و بنی‌اُمیّه و روی کار آمدن این‌ها، مَنصور دَوانیقی به حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) حَسّاس بود و می‌خواست امام را به هر شکلی از میان بردارد. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هم کار خودشان را به نَحو اَحسن انجام دادند. شاگردان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) همه شیعه نبودند. بعضی از شاگردانی که اَحادیث او برای ما هم جُزء مُوثّقین است؛ حدیثی که او از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نَقل می‌کند با وجود این‌که شیعه نیست، مانند «سَکونی» که جُزء ارادتمندان از شاگردان امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) است، ولی عِرقی دارد. دو سه روز در درس امام جعفر صادق (علیه السلام) غایب بود. روز چهارم که آمد، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: کُجا بودی؟ عرض کرد: آقا! خداوند به من یک دختری داده است، در خانه به عَیال خود کمک می‌کردم. فرمودند: اسم آن را چه گذاشته‌ای؟ عرض کرد: اسم او را «فاطمه» گذاشته‌ام. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: حالا که اسم او را فاطمه گذاشته‌ای، مُراقب باش که به او سیلی نزنی. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) سه چهار مسأله‌ی اساسیِ سیاسی ـ اجتماعی را ضمن کارهای فرهنگی در جامعه‌ی شیعه باب کردند. یکی مسأله‌ی مَطرح‌کردن پَرونده‌ی قَتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. چون حضرت زهرا (سلام الله علیها) جُزء عَلَم‌هاست که خداوند متعال برای تَشخیص حقّ و باطل به خُورد مردم داده بود: «إنَّ اللّه َ یَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَهَ و یَرضى لِرِضاها[۲۴]»؛ خداوند متعال با رضای حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رضا دارد و با غَضب حضرت فاطمه (سلام الله علیها) غَضب دارد. این نرخ بود. شما بخواهید هرکسی را ببینید که حقّ است یا باطل است، ببینید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از او راضی است یا از او ناراضی است؟ اگر ناراضی است مُشخّص می‌شود که خداوند متعال از او ناراضی است؛ اگر راضی است مُشخّص می‌شود که خداوند از او راضی است. لذا هم یک مسأله‌ی حقیقیِ عینی بود و هم یک مسأله‌ی سیاسی بود، برای تَشخیص جبهه‌ها بود. در این دَرگیری‌ها و دوقُطبی‌ها شما زیر کدام پَرچم سینه بزنید و کدام پَرچم را حقّ بدانید؟ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از این جهت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به عنوان یکی از عَلَم‌های تَشخیص حقّ و باطل رایج کرده بود. لذا خانواده‌ها همه با حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیوند قلبی با تربیت جَعفری پیدا کرده بودند. در روضه‌هایی که برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) خوانده می‌شود، شنیده‌اید که فردی برای زیارت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آمد. طَبق خُرمایی جلوی ایشان بود. تُعارف کردند و فرمودند: بفرمایید. عرض کرد: آقا! گلویم به هم دوخته شده است، نمی‌توانم. فرمودند: مشکلت چیست؟ چرا ناراحت هستی؟ گفت: داشتم می‌آمدم، در مسیر یک خانمی زمین خورد، پَهلویش درد گرفت. یادی از پَهلوی شکسته‌ی مادرتان کرد و به کسانی که پَهلوی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را شکاندند، نفرین کرد. مأمورین حکومت آن زن را دستگیر کردند و بُردند. امام صادق (علیه السلام) بلند شدند و فرمودند: به مسجد برویم و نماز بخوانیم برای استخلاص این بانو که بخاطر مادرم او را دستگیر کردند.

Sadighi-14030215-Shahadate Emam Sadegh-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)

رونق‌‌دادن مسأله‌ی «مَهدویّت» توسط حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

یکی هم این بود که حضرت امام صادق (علیه السلام) مسأله‌ی مَهدویّت را رونق دادند تا ما امروز مسأله‌ی انتظار امام زمان (ارواحنا فداه)، یادِ امام زمان (ارواحنا فداه)، عشق به امام زمان (ارواحنا فداه)، عشق به نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، عشق به خطّ امام زمان (ارواحنا فداه) را جدّی بگیریم. حضرت امام صادق (علیه السلام) وقتی می‌نشستند، شده بود که شاگردان ایشان رسیده بودند و دیده بودند که ایشان با صدای بلند گریه می‌کنند. حَصیر را کنار زده است، روی خاک نشسته است و با صدای بلند گریه می‌کند. خیلی اِعجاب می‌کردند چه مُصیبتی آمده است که امام به حقّ، صاحب ولایت مُطلقه این‌گونه طوفانی شده است، دریای وجود ایشان این قَدر مَوّاج شده است؟ صبر می‌کردند، با امام هم‌گریه می‌شدند. وقتی تمام ‌می‌شد، عرض می‌کردند: آقا! خدا مُصیبت ندهد؛ چه مشکلی پیش آمده است که شما این‌جور گریه می‌کنید؟ فرمودند: صحیفه‌ی جَدّم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را می‌دیدم. دوران غیبت فرزندم مَهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم. آن‌وقت تَعبیرهایی که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نسبت به آقازاده‌یشان حضرت مَهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) می‌داشتند، خیلی تَعبیرهای عاشقانه‌ای بود. «سیّدی!»؛ نمی‌گفتند: فرزندم، وَلَدی، بُنیَّ! می‌گفتند: «سیّدی!»؛ آقای من! همه‌ی کاره‌ی من! حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به امام زمان (ارواحنا فداه) خطاب می‌کنند که هنوز به دنیا نیامده است. «سیدی غیبتک نفت رقادی[۲۵]»؛ آقای من! این غیبت تو خواب را از من گرفته است. شب‌ها به یاد تو خوابم نمی‌بَرد. شما هم یک روزی یک خلوتی با آقایتان بکنید، یک صفایی بکنید. بگویید: آقا! خیلی دلم تنگ شده است. آقا! بدون شما زندگی صفا ندارد. آقا! ظُلم زیاد شده است. آقا! شرایط سخت شده است. آقا! مسلمان‌ها در همه‌جای عالَم دارند زیر چَکمه‌های ظُلم لِه می‌شوند. آقا! این شیعیان به جُرم تشیُّع مورد هُجوم شرق و غَرب از کُفّار و مُستکبرین قرار گرفته‌اند. آقا جان! همه‌ی این‌ها فدای یک تار موی شما، من خودت را دوست دارم. شما بیا، من دار و نَدارم را به پای شما می‌ریزم. امام صادق (علیه السلام) به امام زمان (ارواحنا فداه) می‌گویند: «سیّدی!»؛ آقای من! سرپرست من! همه‌کَسِ من! «غیبتک نفت رقادی». حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای شیعیان هم دلسوزی کردند. فرمودند: فرزند ما حضرت مَهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) در پَس پَرده‌ی غیبت می‌ماند و ۷۲ عَلَم بلند می‌شود و همه مُدّعی حقّ هستند، اما امام ظاهر در میان این‌ها نیست. عرض کردند: یابن رسول الله! پس تَکلیف چیست؟ حضرت یک اشاره‌ای به خورشید کردند و فرمودند: «اَلأمرُ أَبْیَنُ مِنْ هَذِا»؛ خداوند متعال قول داده است. اگر آدم کار درست باشد، گرفتار آدم مُنحرف نمی‌شود. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[۲۶]» ؛ «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۲۷]»؛ بنابراین بیایید به عشق امام صادق (علیه السلام) از این لحظه هر گناهی کردیم، کنار بگذاریم.

کَرَم بی‌نظیر حضرت امام صادق (علیه السلام)

یا جعفر بن محمّد! بنده از آقا امام جعفر صادق (علیه السلام) لُطف مُستقیم و غیر مُستقیم دیده‌ام. یعنی مُکرر شده است که در ایّام شهادت حضرت امام صادق (علیه السلام) مشکلی داشتم، دامان ایشان را گرفته‌ام، به مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسم به من جواب داده است، گِره‌ی من را باز کرده است. امام صادق (علیه السلام) خیلی آقاست. آقایی ایشان هم بی‌منّت است. راوی می‌گوید: حضرت امام صادق (علیه السلام) عَبایشان را پَهن کردند. دیدم کیسه‌های پول در عَبا هست. یکی از اطرافیانشان را صدا زدند و فرمودند: به محلّه‌ی سادات می‌بَری و به فُلانی و فُلانی و فُلانی این پول‌ها را می‌دهی؛ ولی بگو که این پول‌ها از عراق آمده است و نگو که من داده‌ام. بگو از عراق آمده است و به آن‌ها بده. آن شخص رفت و برگشت گفت: آقا! رفتم و کیسه‌ها را تقسیم کردم، آن‌ها می‌گفتند: خداوند خیر بدهد به این آقایی که همه‌ساله از عراق برای ما پول می‌فرستد و خداوند متعال بین ما و امام جعفر صادق (علیه السلام) حُکم کند. با این‌که امکانات دارد، ولی به ما نمی‌رسد. آقا امام صادق (علیه السلام) این‌گونه کمک می‌کند. این‌گونه آقایی ایشان فوق‌العاده است. مُنتظر نیست که آدم از ایشان تَعریف و تشکر کند. «عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ[۲۸]».

اهتمام حضرت امام صادق (علیه السلام) برای اصلاح بین‌النّاس

برنامه‌ی سوّمی که برای امام جعفر صادق (علیه السلام) شُعار بود، اصلاح بین‌النّاس بود. به امام جعفر صادق (علیه السلام) توسّل کنید. به ما هم یک حوصله‌ای بدهید. جلوی اختلافات را بگیریم، به اختلافات دامن نزنیم. امام جعفر صادق (علیه السلام) پول در اختیار اَشخاص قرار می‌دادند و می‌گفتند: نگذارید کار این شیعیان به دادگاه بکِشد. اگر دیدید که این‌گونه حَل نمی‌شود و به حرفتان گوش نمی‌کنند، پول دارید؛ با پولتان هزینه کنید، ولی نگذارید اختلافی بین شیعه باقی باشد. این هم جُزء شُعارهاست. جُزء دستورات بین المللی امام جعفر صادق (علیه السلام) برای شیعیان است. لذا دامن‌زدن به اختلاف کار دشمنان امام جعفر صادق (علیه السلام) است و ایجاد صُلح و وحدت و انسجام و اتّحاد جُزء شعارهای همیشگی مولای ما امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) است.

روضه و توسّل به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

اما آخرین سُنّتی که ما از امام جعفر صادق (علیه السلام) داریم، سُنّت روضه‌خوانی هست. امام جعفر صادق (علیه السلام) برای امام حسین (علیه السلام) حساب خاصّی باز کرده بود. درس امام جعفر صادق (علیه السلام) است، ولی وقتی «کُمیت[۲۹]» می‌آمد، حضرت می‌فرمودند: پَرده بزنید. بروید زنان بنی‌هاشم را خبر کنید که بیایند پُشت پَرده بنشینند و برای جَدّم حسین (علیه السلام) گریه کنند. درس را با اَشک بر امام حسین (علیه السلام) پُربار کرد. علمی که امام حسین (علیه السلام) ندارد، آن علم خاصیّت ندارد. دانشگاه و حوزه‌ای که برای امام حسین (علیه السلام) دل سوخته ندارد، آن دانشگاه حاصل ندارد. لذا امام جعفر صادق (علیه السلام) به روضه‌ یک حَساسیّت خاصّی داشتند. شاعر آمد و اَشعاری گفت. امام جعفر صادق (علیه السلام) با صدا گریه می‌کردند. به روضه‌خوان گفتند: مُلاحظه‌ی حال من را نکُن، حَریم نگیر؛ آن‌طوری که به زبان خودتان روضه می‌خوانید و گریه می‌کنید، آزاد روضه بخوان تا ما گریه کنیم. اما چه‌قَدر به وجود نازنین خودِ امام صادق (علیه السلام) ظُلم کردند. نانَجیب دستور داد: «ابن رَبیع» برود و در هر حالی در دل شب به خانه بریزد، خانه‌اش را به آتش بکشد. خانه‌ی امام صادق (علیه السلام) را به آتش کشید. امام در شُعله‌های آتش راه می‌رفتند و می‌فرمودند: «أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۳۰]». ایشان را به چه حالی آوردند. زیرا امام شیخ‌الائمه هستند، سِنی از ایشان گذشته بود. مأمور سوار بود و این امام سالمند را با پای پیاده در این مسیر طولانی می‌کِشید. می‌گوید که یک‌وقت دیدم امام خسته شد، دلم سوخت. او را به قاطر خودم سَوار کردم. نزد مَنصور آوردم. مَنصور با مُعجزه‌ای که دید، عُذرخواهی کرد. گفت: معذرت می‌خواهم، اشتباه کردند که با شما برخورد کردند. هرچه می‌خواهید به شما بدهم. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: من چیزی نمی‌خواهم؛ ولی وقتی من را از خانه بیرون کشیدند، زن و بچّه‌ام مُتوحّش شدند، گریان شدند. بگذار تا هرچه زودتر برگردم تا این‌ها آرامش پیدا کنند. یا جعفر بن محمّد! ای امام بزرگوار! شما در میان آتش راه رفتید، نه خودتان سوختید و نه کسی سوخت. اما نمی‌دانم چرا در خانه‌ی مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) آتش حَیا نکرد.

«وایِ من و وایِ من و وایِ من     *****     میخ دَر و سینه‌ی زهرای من»

«لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۱]»؛ در مدینه فقط سینه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) سوخت. اما در کربلا همه‌ی زن‌ها و کودکان در آتش گیر کردند. بی‌بی نزد امام زین‌العابدین (علیه السلام) آمد. پسر برادرم! شما حُجّت خدا هستید. خیمه‌ها آتش گرفته است، چه کنیم؟ فرمودند: «عَلَیکُنَّ بِالفرار[۳۲]».

‌لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ[۳۳]».

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! در دنیا و آخرت ما را از قرآن کریم و عترت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خودِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جُدا مَینداز.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم توفیق آشنایی با دین‌مان، با مَکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)، فَهمیدن، عمل‌ کردن، تَبلیغ کردن به دیگران را به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! خودمان و نَسل‌مان را جَعفری قرار بده.

خدایا! ما را جَعفری بمیران.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این نظام جَعفری را با پَرچمداری رهبر عزیزمان تا انقلاب حضرت مَهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

خدایا! تا انقلاب حضرت مَهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) با اقتدار به پا بِدار.

خدایا! دست‌هایی که به دامان امام جعفر صادق (علیه السلام) دراز شده است، در این مجلس گِدای امام جعفر صادق (علیه السلام) هستیم؛ آنچه اقتضای کَرَم و کَرامت امام جعفر صادق (علیه السلام) است در برآورده‌شدن خواسته‌ها و حاجات‌ ما تَعجیل بفرما.

بارالها! نَسل و آیندگان ما را در مسیر دین و امام حسین (علیه السلام) و اهل‌بیت عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) و آموزه‌های امام جعفر صادق (علیه السلام) آشنا بگردان.

الها! پروردگارا! هر شَرّی، هر فتنه‌ای، هر آفتی نظام ما، کشور ما، مردم عزیز و خوب ما را تَهدید می‌کند دَفع بفرما.

خدایا! مریض‌هایمان، مریض‌های سفارش‌شده و مورد نظر را شِفای عاجل مَرحمت بفرما.

خدایا! به ما توفیق شُکر نعمت‌هایت را مَرحمت بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت خَتم بگردان.

خدایا! گذشتگان‌مان، امام راحل‌مان (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای عظیم‌الشأن‌مان را از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

«…أَنْتُمُ الصِّراطُ الْأَقْوَ مُ، وَ  شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ، وَ  شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ، وَ  الرَّحْمَهُ الْمَوْصُولَهُ، وَ  الْآیَهُ الْمَخْزُونَهُ، وَ  الْأَمانَهُ الْمَحْفُوظَهُ، وَ  الْبابُ الْمُبْتَلَىٰ بِهِ النَّاسُ، مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا، وَ  مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَکَ، إِلَى اللّٰهِ تَدْعُونَ، وَ  عَلَیْهِ تَدُلُّونَ، وَ  بِهِ تُؤْمِنُونَ، وَ  لَهُ تُسَلِّمُونَ، وَ  بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ، وَ  إِلَىٰ سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ، وَ  بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ، سَعَدَ مَنْ والاکُمْ، وَ  هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ  خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ، وَ  ضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ، وَ  فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ، و أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ، وَ  سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ، وَ  هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ، مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّهُ مَأْواهُ، وَ  مَنْ خالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ، وَ  مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَ  مَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَ  مَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحِیمِ؛ أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ  جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ  أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ  نُورَکُمْ وَ  طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ  طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ  یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ  جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ  مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ  طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ  تَزْکِیَهً لَنا، وَ  کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ  مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ  أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ  أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ  لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ  لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ  لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ  لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ  لَا صِدِّیقٌ، وَ  لَا شَهِیدٌ، وَ  لَا عالِمٌ، وَ  لَا جاهِلٌ، وَ  لَا دَنِیٌّ، وَ  لَا فاضِلٌ، وَ  لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ  لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ  لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ  لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ  لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ…».

[۳] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ الی ۷۹٫

[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫

«وَ  قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ  لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ  أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ  آتِینَ الزَّکَاهَ وَ  أَطِعْنَ اللَّهَ وَ  رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ  یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[۵] عبدالکریم ابن‌اَبی‌العَوجاء (درگذشت ۱۵۵ق/۷۷۲م)، زندیق معروف عصر امام صادق (علیه السلام) و از متکلمان قرن دوم هجری قمری. وی متکلمی جسور بود و در تبلیغ عقاید کفرآمیزش بسیار کوشش می‌کرد؛ به همین سبب در زمان منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، به دست دولت عباسی کشته شد. نام ابن‌ابی‌العوجاء را بیشترِ منابع «‌عبدالکریم‌» گفته‌اند، ولی برخی از مآخذ او را به نام‌های دیگر ذکر کرده‌اند: در البدایه و النهایه نام او «‌محمّد‌» و در الفهرست «‌نعمان‌» آمده که به احتمال زیاد هر دو اشتباه است. بلاذری او را از قبیله بکربن وائل و پدرش را نُوَ یره می‌نامد. که از بنی عمرو بن ثعلبه بن عامر بن ذُهْل بن ثعلبه بوده است. پدرش پس از آن که در بین قوم خود به قتل متهم شد، به خراسان رفت و در آن‌جا به ابی العوجا مشهور گردید. منابع موجود از زمان تولد و اوایل زندگی او سخن نگفته‌اند، ولی می‌توان گفت که او به خانوده‌ای بزرگ تعلق داشته و دایی مَعْن بن زائده شیبانی بوده است. عبدالکریم نخست در بصره می‌زیست. و مدتی شاگرد حسن بصری بود، ولی پس از مدتی از استاد جدا شد و به قولی از دین برگشت. گفته‌اند علت این انصرافِ نظر، تناقضاتی بوده است که او در گفتار حسن بصری در باب جبر و اختیار می‌دید، اما کار به همین جا خاتمه نیافت و او به عللی نامعلوم به الحاد گرایید. بیشتر مؤلّفان کتب تاریخ و کلام و ملل و نحل او را زندیق(از معانی اش مجوس یا کسی است که کفرش را پنهان می کند)، شمرده‌اند و قتل او نیز به همین اتهام بوده است. بغدادی، او را متمایل به رافضیان خوانده است اما زندیق و رافضی مفاهیمی چندان دقیق نیستند. نظر صحیح‌تر این است که او ثنوی و از پیروان مانی بوده است و شواهدی بر این امر در دست است. برخی نیز او را قَدَری یا رافضی دانسته‌اند. می‌توان گفت که او در مذهب خود – هرچه باشد – صاحب نظر بوده و به تقلید صرف و پیروی، اکتفا نمی‌کرده است. احتجاجاتی از ابن‌ابی العوجاء نیز در دست است که در ضمن آنها اعتقادات او با وضوح بیشتری نمایان می‌شود. او بارها با امام صادق (علیه السلام) گفت و گو داشته و پرسش‌هایی کرده است که می‌تواند تلویحاً حاکی از چگونگی افکار و عقاید او باشد. آنچه از این احتجاجات برمی‌آید، در بعضی موارد مطابقتی با آیین مانوی و ثنویت ندارد و بیشتر گرایش‌های دهری (مادی گرایانه) را آشکار می‌کند، حتی مفضل بن عمر و ابوحیان بر دهری بودن او تصریح می‌کنند.

از احتجاجات مزبور چنین به نظر می‌رسد که او به وجود آفریدگار اعتقاد نداشته، یا درباره خداوند به بحث و جدل می‌پرداخته و در جایی خدا را غایب شمرده است. درگفت و گویی میان او و امام صادق (علیه السلام)، امام او را متهم می‌کند که نه به خداوند اعتقاد دارد و نه به پیامبر(ص). عبدالکریم نیز این گفته را رد نمی‌کند. و حتی در مواردی سعی در نفی وجود صانع دارد. برخلاف انتساب ابن‌ابی العوجاء به ثنویت، او خود را یک مادی گرا می‌نمایاند. زمانی از امام صادق (علیه السلام) می‌پرسد: «ما الدّلیل علی حَدَث الاجسام ؟»دلیل بر حادث بودن اجسام چیست؟ که می‌تواند دلالت بر اعتقاد او بر قدیم بودن جهان داشته باشد. در گفت و گویی دیگر معلوم می‌شود که معتقد به ازلّیت اشیا بوده است و یا خود را غیر مخلوق می‌گوید. در گفت و گویی در حضور مفضّل سخن را به نفی صنع و صانع می‌کشاند و می‌گوید که همه چیز به اقتضای طبیعت خود موجود شده است، نه مدبّری در کار است و نه صانعی، عالم پیوسته چنین بوده و خواهد بود. او می‌پنداشت که پس از مرگ بازگشتی نیست. در بحثی، امام صادق (علیه السلام) انکار قیامت و بهشت و دوزخ را به او نسبت می‌دهد و او این قول را رد نمی‌کند. ابن‌ابی العوجاء رسالت پیامبر اکرم(ص) و به طور کلّی نبوّت را منکر بود.

ابن‌ابی العوجاء با امام صادق (علیه السلام) از طریق مناظره ارتباط علمی داشت و اعتراف می کرد که دانشمندان بسیاری را دیده و با متکلمان متعددی مناظره کرده ولی هیبتی که در امام صادق (علیه السلام) وجود دارد در هیچ کس نیست. وی با این که به ظاهر اعتراف می کرد که در پی فهم حقایق است اما حتی با روشن شدن پاسخ شبهات و مسائلی که خودش مطرح می‌ساخت حاضر به پذیرش حق نمی‌شد و بارها اطرافیان و یارانش که در جلسات مناظره حضور داشتند ایمان آورده و حق را پذیرا می‌شدند اما خودش زیر بار حق نمی‌رفت. گاه آن چنان حق روشن می شد که یارانش می گفتند او اسلام می‌آورد اما امام صادق (علیه السلام) که به کور دلی و عناد او آگاه بود می‌فرمود:او کور دل تر از این است که حق را بپذیرد و چون حضرت از حضورش در ایام حج پرسید پاسخ داد که فقط ازروی عادت آمده است تا دیوانگی مردم را در تراشیدن سر و رمی جمرات تماشا کند. در جلسه ای امام صادق (علیه السلام) را به عنوان ابن‌رسول الله خطاب کرد حضرت به او فرمود:خیلی عجیب و شگفت است که خدا انکار می کنی ولی مرا ابن‌رسول الله خطاب می کنی؛ او در پاسخ گفت این کار از روی عادت است.

ابوجعفر محمد بن سلیمان، والی کوفه از طرف منصور خلیفه عباسی، ابن‌ابی العوجاء را -که از بصره به کوفه نقل مکان کرده بود- دستگیر کرد. افراد زیادی نزد منصور شفاعتش را کردند و خلیفه به عامل خود نوشت که او را آزاد کند. عبدالکریم چون به نفوذ و قدرت شفیعان خود اطمینان داشت، به ابوجعفر پیام فرستاد که در ازای ۱۰۰ هزار درهم، ۳ روز به او مهلت دهد (تا نامه منصور به او برسد). ابوجعفر که زندانی خود را فراموش کرده بود، بدین سان او را به یادآورد و پیش از آنکه نامه منصور را دریافت کند، او را به قتل رساند و به گفته اسفراینی مصلوب کرد. بنابر روایتی دیگر، در منابع شیعی، عبدالکریم پس از شکست در مباحثه‌ای، از شدت آزردگی درگذشت که نمی‌توان به صحّت آن اطمینان داشت. از سوی دیگر مسعودی قتل او را به زمان مهدی عباسی (خلافت: ۱۵۸-۱۶۹ق) نسبت می‌دهد، ولی این روایت آشفته به نظر می‌رسد. همچنین روایت بغدادی که می‌گوید نظّام (متکلّم معتزلی) با او معاشرت داشته، نباید صحیح باشد، زیرا نظّام معاصر ابن‌ابی العوجاء نبوده و پس از او می‌زیسته است. به گفته طبری، تاریخ‌نگار اهل سنت، درگذشت او در سال ۱۵۵ق بوده است.

[۶] مُفَضَّل بن عُمر جُعفی کوفی از اصحاب و شاگردان امام جعفر صادق (علیه السلام) و امام موسی کاظم (علیه السلام) است. مفضل را از کسانی دانسته‌اند که در سازمان وکالت فعال بوده و جزء وکلای امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) در شهر کوفه بوده است. کتاب توحید مفضل منسوب به اوست. درباره شخصیت فکری و اعتقادی مفضل در میان دانشمندان رجالی شیعه اختلاف‌نظر است. بیشتر علمای شیعه، او را از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) دانسته و برخی از آنان، ضمن اقامه دلیل در رد آرای تضعیف‌کنندگان، به تأیید و توثیق وی پرداخته‌اند اما برخی رجالیان بزرگ او را تضعیف کرده‌اند و او را شخصی غالی و از گروه خطابیه می‌دانند. برخی دیگر هم درباره وثاقت یا عدم وثاقت او سکوت کرده‌اند. در کتب حدیثی ۱۰۶ روایت از او نقل شده که بیشتر آنها از امام صادق (علیه السلام) است. نام او در برخی از اسناد و روایات، «مفضل جعفی» نیز آمده است. مفضل بن عمر از راویانی چون: ابوایوب عطار، اسماعیل بن ابی‌فدیک، ثابت ثمالی، جابر بن یزید جعفی، یونس بن ظبیان و خیبری بن علی طحان روایت نقل کرده است. مهم‌ترین راویانی که از او روایت نقل کرده‌اند، عبارتند از: محمد بن سنان، ابن ابی‌عمیر، عثمان بن عیسی، بشر بن جعفر، عبدالرحمان بن کثیر، معلی بن خنیس، خلف بن حماد، ورزعه و.

[۷] الکافی: ج ۱ ص ۷۴ ح ۲، التوحید: ص ۱۲۵ ح ۴، بحارالأنوار: ج ۳ ص ۴۲ ح ۱۸، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۳۵۶.

«الکافی عن أبی منصور المتطبّب: أخبَرَنی رَجُلٌ مِن أصحابی قالَ: کنتُ أنَا وَ  ابنُ أبِی العَوجاءِ و عَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِی المَسجِدِ الحَرامِ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: تَرَونَ هذَا الخَلقَ؟ ـ و أَومَأَ بِیدِهِ إلی مَوضِعِ الطَّوافِ ـ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِیهِ إلّا ذلِک الشَّیخَ الجالِسَ ـ یعنی أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ (عَلَیهِ السَّلام) ـ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ و بَهائِمُ فَقالَ لَهُ ابنُ أبِی العَوجاءِ: و کیفَ أوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّیخِ دونَ هؤُلاءِ؟ قالَ: لِأَ نّی رَأَیتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم. فَقالَ لَهُ ابنُ أبِی العَوجاءِ: لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فیهِ مِنهُ. فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ: لا تَفعَل؛ فَإِنّی أخافُ أن یفسِدَ عَلَیک ما فی یدِک! فَقالَ: لَیسَ ذا رَأیک و لکن تَخافُ أن یضعُفَ رَأیک عِندی فی إحلالِک إیاهُ المَحَلَّ الَّذی وَ  صَفتَ! فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: أمّا إذا تَوَ هَّمتَ عَلَی هذا فَقُم إلَیهِ، و تَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ، و لا تَثنِ عِنانَک إلَی استِرسالٍ؛ فَیسَلِّمَک إلی عِقالٍ، و سِمَهُ ما لَک أو عَلَیک. فَقامَ ابنُ أبِی العَوجاءِ و بَقیتُ أنَا وَ  ابنُ المُقَفَّعِ جالِسَینِ، فَلَمّا رَجَعَ إلَینَا ابنُ أبِی العَوجاءِ قالَ: وَ یلَک یا بنَ المُقَفَّعِ! ما هذا بِبَشَرٍ! و إن کانَ فِی الدُّنیا روحانِی یتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِراً و یتَرَوَ حُ إذا شاءَ باطِناً فَهُوَ  هذا! فَقالَ لَهُ: و کیفَ ذلِک؟ قالَ: جَلَستُ إلَیهِ، فَلَمّا لَم یبقَ عِندَهُ غَیرِی ابتَدَأَنی فَقالَ: إن یکنِ الأَمرُ عَلی ما یقولُ هؤُلاءِ، و هُوَ  عَلی ما یقولونَ ـ یعنی أهلَ الطَّوافِ ـ فَقَد سَلِموا و عَطِبتُم، و إن یکنِ الأَمرُ عَلی ما تَقولونَ ـ و لَیسَ کما تَقولونَ ـ فَقَدِ استَوَ یتُم و هُم. فَقُلتُ لَهُ: یرحَمُک اللّهُ! و أَی شَیءٍ نَقولُ؟ و أَی شَیءٍ یقولونَ؟ ما قَولی و قَولُهُم إلّا واحِدا. فَقالَ: و کیفَ یکونُ قَولُک و قَولُهُم واحِدا و هُم یقولونَ: أنَّ لَهُم مَعادا و ثَوابا و عِقابا، و یدینونَ بِأَنَّ فِی السَّماءِ إلهاً، و أَنَّها عُمرانٌ، و أَنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَیسَ فیها أحَدٌ؟! قالَ: فَاغتَنَمتُها مِنهُ فَقُلتُ لَهُ: ما مَنَعَهُ ـ إن کانَ الأَمرُ کما یقولونَ ـ أن یظهَرَ لِخَلقِهِ و یدعُوَ هُم إلی عِبادَتِهِ؛ حَتّی لا یختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ، و لِمَ احتَجَبَ عَنهُم و أَرسَلَ إلَیهِمُ الرُّسُلَ؟ و لَو باشَرَهُم بِنَفسِهِ کانَ أقرَبَ إلَی الإِیمانِ بِهِ. فَقالَ لی: وَ یلَک! و کیفَ احتَجَبَ عَنک مَن أراک قُدرَتَهُ فی نَفسِک؟! نُشوءَک و لَم تَکن، و کبَرَک بَعدَ صِغَرِک، و قُوَ تَک بَعدَ ضَعفِک، و ضَعفَک بَعدَ قُوَ تِک، و سُقمَک بَعدَ صِحَّتِک، و صِحَّتَک بَعدَ سُقمِک، و رِضاک بَعدَ غَضَبِک، و غَضَبَک بَعدَ رِضاک، و حُزنَک بَعدَ فَرَحِک، و فَرَحَک بَعدَ حُزنِک، و حُبَک بَعدَ بُغضِک، و بُغضَک بَعدَ حُبِّک، و عَزمَک بَعدَ أناتِک، و أَناتَک بَعدَ عَزمِک، و شَهوَ تَک بَعدَ کراهَتِک، و کراهَتَک بَعدَ شَهوَ تِک، و رَغبَتَک بَعدَ رَهبَتِک، و رَهبَتَک بَعدَ رَغبَتِک، و رَجاءَک بَعدَ یأسِک، و یأسَک بَعدَ رَجائِک، و خاطِرَک بِما لَم یکن فی وَ همِک، و عُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِک. و مازالَ یعُدُّ عَلَی قُدرَتَهُ الَّتی فی نَفسِی الَّتی لا أدفَعُها، حَتّی ظَنَنتُ أنَّهُ سَیظهَرُ فی ما بَینی و بَینَهُ!».

[۸] ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ق/۶۹۹-۷۶۷م)، فقیه و متکلم کوفه و پایه‌گذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت. نام او نعمان بن ثابت و کنیه‌اش ابوحنیفه است. حنفیان او را امام اعظم و سراج الائمه لقب داده‌اند. نعمان بن ثابت بن زُوطیٰ بن ماه مشهور به ابوحنیفه از فقهای چهارگانه اهل سنت است. گفته شده پدربزرگ او زوطیٰ به عنوان برده از کابل به کوفه آورده شد و یکی از افراد طایفه بنی تیم الله بن ثعلبه از قبیله ربیعه او را آزاد کرد. از این رو خاندان ابوحنیفه با این طایفه نسبت ولاء‌ داشت. در برخی آمده است که ثابت پدر ابوحنیفه، غلام آزادشده مردی از خاندان بنی قَفَل از طایفه مزبور بوده است. به روایت عثمان بن سعید دارمی از ابن اسباط، پدر ابوحنیفه تا مدتی پس از ولادت وی نصرانی بوده است. ابوحنیفه نزد بسیاری از فقها و علما دانش آموخت. استاد ویژه او حماد بن ابی‌سلیمان بود. وی مدت ۱۸سال در درسش شرکت می‌کرد و تا پیش از مرگ حماد، شاگرد وی بود. عامر شعبی، ابواسحاق سبیعی، عاصم بن ابی‌النجود، قیس بن مسلم، سماک بن حرب، علقمه بن مرثد، عطیه بن سعد عوفی و حکم بن عتیه از دیگر استادان وی بوده‌اند. همچنین نام برخی از رجال بصره همچون قتاده بن دعامه و مالک بن دینار در فهرست استادان وی نیز دیده می‌شود.

ابوحنیفه در زمان تحصیل (پیش از ۱۱۴ق) سفر یا سفرهایی به حجاز کرده و از شیوخ حرمین دانش آموخته است. او در مدینه مدتی در مجلس درس ربیعه بن ابی عبدالرحمن از فقیهان اهل رأی حاضر می‌شد و در مکه مدتی در مجلس عطاء بن ابی رباح (متوفی۱۱۴ یا ۱۱۵ق) فقیه بزرگ آن سرزمین حاضر می‌شد. او در مدینه از امام محمد باقر (علیه السلام)، عبدالرحمن بن هرمز اعرج، نافع مولای ابن عمر، محمد بن منکدر و ابن شهاب زهری و در مکه از کسانی چون عمرو بن دینار و ابوالزبیر مکی نیز بهره برد. در برخی منابع اهل سنت به ارتباط روایی ابوحنیفه با امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) اشاره شده است؛ ذهبی و قرمانی به روایت او از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق اشاره کرده‌اند. ابوالحجاج مزی امام باقر (علیه السلام) را در شمار مشایخ او آورده است. برخی دیگر از عالمان اهل‌سنت مانند ابن حجر هیتمی، ابن صَبّاغ مالکی و سلیمان قندوزی به روایت او از امام صادق (علیه السلام) تصریح کرده‌اند. شیخ طوسی نیز نام وی را در شمار اصحاب امام صادق (علیه السلام) ذکر کرده است. ابن ابی‌الحدید به شاگردی ابوحنیفه نزد امام صادق (علیه السلام) تصریح کرده است. ابوحنیفه، پس از درگذشت حماد بن ابی‌سلیمان (۱۲۰ق) به عنوان برجسته‌ترین شاگردش مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در کوفه گردید و از جایگاه اجتماعی ویژه‌ای برخوردار شد.

[۹] ابوعیسی عبدالرحمان یسار انصاری کوفی‌ (د ۸۳ق/ ۷۰۲م‌)، ملقب به اِبْن‌ِ اَبی لَیلی (لیلا)، فقیه، قاضی‌، قاری و از محدثان شیعه است. او از تابعین و از محدثان معروف اسلامی است که حدود ۱۲۰ تن از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده و از بسیاری از آنان حدیث نقل کرده است‌. وی از اصحاب امام علی (علیه السلام) به شمار می‌رود که در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان حضور داشت. او پس از شهادت علی (علیه السلام) بر حقانیت آن حضرت پایدار ماند. حکم بن عُتَیبه، حسین بن عبدالرحمان و یزید بن ابی زیاد از جمله افرادی هستند که از او حدیث نقل کرده‌اند. عبدالرحمان از تابعین و از محدثان بنام اسلامی است که به گفته خودش حدود ۱۲۰ تن از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده‌ و از بسیاری از آنان حدیث شنیده و نقل کرده است‌. رجال شناسان عموماً ابن ابی لیلی را به نیکی و پارسایی و پرهیزکاری ستوده و او را ثقه دانسته‌اند، ولی برخی از آنان در اینکه وی مستقیماً از مشایخی مانند عمر و بلال روایت کرده باشد تردید کرده‌اند. وی از پیروان امام علی (علیه السلام) و از مدافعان او در برابر مخالفان بود. در جنگ جمل رایت او را در دست داشت‌ و در جنگ‌های صفین و نهروان نیز حضور و شرکت داشت و برخی از رویدادهای صفین را روایت کرده است‌. ابن ابی لیلی پس از علی (علیه السلام) همچنان به راه او پایدار ماند. در روزگار فرمانروایی حجاج بن یوسف ثقفی (درگذشت ۹۵ق/۷۱۴م‌) ابتدا از سوی وی در کوفه منصب قضا یافت‌؛ اما پس از چندی مورد خشم قرار گرفت و برکنار شد. حجاج از او خواست که علی (علیه السلام) را ناسزا گوید، اما وی خودداری کرد حجاج هم چندان او را تازیانه زد که پشتش سیاه شد. از این رو هنگامی که ابن اشعث در ۸۳ق‌/۷۰۲م با حجاج به پیکار برخاست‌، ابن ابی لیلی بی‌درنگ به یاری ابن اشعث شتافت‌. ابن جزری آورده است که ابن ابی لیلی علم قرائت را از علی (علیه السلام) آموخت‌. به گفته ابونعیم اصفهانی خانه او محل تجمع قاریان بود و با اینکه در آن روزگار اجتهاد و فتوا به گونه‌ای که در روزگاران بعدی مطرح شد، آشکارا طرح نشده بود، ابن ابی لیلی در مسائل فقهی و علم احکام صاحب نظر بود و برخی از آرای فقهی او را بلاذری آورده است‌. با این همه در حدیث شهرت دارد و افراد زیادی از وی حدیث شنیده و نقل کرده‌اند. بیشترین شهرت علمی او در حدیث است. وی جایگاه خاصی میان راویان دارد و افراد زیادی از وی حدیث شنیده و نقل کرده‌اند. در تاریخ مرگ و چگونگی درگذشت او اختلاف است‌؛ ولی بیشتر مورخان سال ۸۳ق را پذیرفته‌اند.

[۱۰] مختصر التحفه الاثنى عشریه، ص ۹، مطبعه سلفیه، قاهره.

[۱۱] اَبومُسلم خُراسانی (کشته‌شده در ۱۳۷ق) داعی مشهور بنی‌عباس که در سال ۱۲۹ هجری علیه بنی‌امیه قیام کرد. او از شعار الرضا من آل محمد استفاده می‌کرد به همین دلیل تعدادی از شیعیان با او همکاری کردند. قیام ابومسلم از مرو آغاز شد و به خلافت سلسله بنی‌عباس و کشته‌شدن مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی، در مصر انجامید. روایت‌ها درباره تاریخ و محل تولد، والدین و تبار ابومسلم پراکنده و متناقض است. در برخی از این گزارش‌ها جانبداری منفی یا مثبت دارند که گفته شده از سوی مخالفان ابومسلم مانند بنی‌عباس، و نیز توسط هواداران او یا مخالفان بنی‌عباس به وجود آمده است. سال تولد او بین ۱۰۰ تا ۱۰۵ق(۷۲۴م) تخمین زده شده، و ۱۳۷ق(۷۵۵م) سال مرگ او گفته شده است. در برخی منابع، نام او را ابراهیم‌بن‌ختکان و کنیه‌اش را ابواسحاق گفته‌اند. در جای دیگری، او را ابراهیم‌بن‌عثمان نامیده‌اند. برخی مورخان تبار او را پارسی دانسته و اسم وی را بهزادان‌بن‌بَنداد هُرمز نوشته شده و ادعا شده که بنداد، پدر ابومسلم، بعد از مسلمان شدن، نام خود را به عثمان تغییر داد. هم‌چنین گفته شده در دیدار ابومسلم با ابراهیم‌بن‌محمد، امام عباسی، ابراهیم از او خواسته که کنیه و نام خود را به ابومسلم عبدالرحمان بن مسلم تغییر دهد تا بهتر بتواند فعالیت کند. شهرهای پوشنگ (نزدیک هرات)، کوفه و اصفهان به عنوان زادگاه ابومسلم ثبت شده‌اند. پدر ابومسلم در بیشتر متون تاریخی، عرب یا از موالیان عرب معرفی شده است. برخی منابع، پدر ابومسلم را ساکن یکی از روستاهای اصفهان دانسته‌اند که دهقانی می‌کرد. او سپس به خدمت ادریس بن مَعقل عِجلی درآمد و اندکی پیش یا پس از تولد ابومسلم درگذشت. دوران فعالیت ابومسلم هم‌زمان با امامت حضرت جعفر صادق (علیه السلام) (امامت: ۱۴۸-۱۱۴ق) و خلافت هُشام‌بن‌عبدالملک (خلافت: ۱۲۵-۱۰۵ق)، وَ لید‌بن‌یَزید(۱۲۶-۱۲۵ق)، یزیدبن‌ولید(شش ماه ۱۲۶ق)، ابراهیم‌بن‌ولید(۱۲۷-۱۲۶ق)، مَروان‌بن‌محمد(۱۳۲-۱۲۷ق)، سَفّاح (۱۳۶-۱۳۲ق) و منصور (۱۵۸-۱۳۶ق) بود. فعالیت و قیام ابومسلم تا زمان مرگ او، هم‌زمان با امامت جعفر بن محمد بود. در برخی منابع، از ارسال دو نامه برای او توسط ابومسلم روایت شده است. مسعودی نوشته که امام به دو نامه ابومسلم جوابی نداده است. او در نامه دوم نوشته بود که هزار جنگجو در اختیار من است. به انتظار فرمانت هستیم. اما فخر رازی آورده، جعفر بن محمد پاسخ داد: نه تو از یاران من هستی و نه این زمان، زمان من است. اسد حیدر، معتقد است امام صادق به خاطر عدم صداقت و عدم وفاداری ابومسلم این پاسخ را داده است. در برخی منابع، از واکنش مشابه امام صادق در برابر دریافت دو نامه از ابوسلمه خلال گزارش شده است. او به آورنده نامه گفته است: مرا کاری با ابوسلمه نیست! او شیعه دیگران است. مرتضی مطهری علت این جواب امام را علم او به مصادره زحمات و نتایج نهایی قیام و حکومت آینده توسط بنی‌عباس می‌دانست. کلینی روایت دیگری را ثبت کرده که در شروع فعالیت ابومسلم در خراسان، افرادی مانند عبدالسلام‌بن‌نعیم و سُدَیر به جعفر صادق نامه نوشتند: ما شرایط را برای خلافت شما مناسب می‌بینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق (علیه السلام) نامه‌ها را به زمین کوبید و گفت: افسوس! من امام و پیشوای آنها (ابومسلم و پیروانش) نیستم. ابومسلم در شعبان ۱۳۷ق به دستور منصور عباسی، خلیفه دوم بنی‌عباس کشته شد. گفته شده منصور، به دلیل بدگمانی، ترس از شورش و نافرمانی ابومسلم، او را کشت.

[۱۲] ابوسلمه حفص بن سلیمان، مشهور به ابوسلمه خلال، از موالی بنی مسلیه، و برخی او را از موالی همدان برخی او را از موالی سبیع و برخی وی را از موالی بنی حارث بن کعب می‌دانند. یکی از برجسته‌ترین ماجراهای تاریخ اسلام چگونگی فروپاشی امویان و به قدرت رسیدن عباسیان است. پیدایش هر حادثه‌ای مرهون عمل‌کرد افرادی ویژه و خاص می‌باشد. از این‌رو این پژوهش، به معرفی یکی از بزرگ‌ترین داعیان عباسی، به نام حفص بن سلیمان، مشهور به ابوسلمه خلال، که در فرایند جابجایی قدرت از امویان به عباسیان نقش به سزایی داشت، می‌پردازد. برخی او را ‌این‌گونه معرفی کرده و توضیح داده‌اند: «ابو سلمه حفص بن سلیمان الخلال الهمدانی مولی السبیع»… همدان به فتح «هاء» وسکون «میم» وفتح «دال» قبیله‌ای بزرگ در یمن است. و سبیع خاندانی از قبیله بزرگ همدان است. و با توجه به برخی قراین، قول متن درست‌تر به نظر می‌رسد. نخست آنکه در (اخبار الدوله) آمده است که ماهان، پدر بکیر، از موالی بنی مسلیه به شمار می‌رفت. و پس از او بنی مسلیه، بکیر را نیز که پیش از ابوسلمه عهده‌دار امور داعیان بود، از موالی خود محسوب می‌داشتند و ابوسلمه داماد همین بکیر بود. دیگر این که محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، در وصیت خود به ابراهیم امام، ابوسلمه را از بنی مسلیه خوانده است و همین بنو مسلیه بودند که گفته‌اند امر دعوت، نخست در میان ایشان پا گرفت و هم ایشان در گسترش دعوت عباسی نقش عمده داشتند. اولین وزیر (معنایی وزیر در این جا به معنای اصطلاحی آن که بعدها در حکومت عباسی مورد استفاده قرار گرفت، نمی‌باشد، بلکه از لقب وی «وزیر آل محمد» اقتباس شده است و ایرانی‌ها این کلمه را در مورد وی به کار برده‌اند.) خلافت عباسی بود که به وزیر آل محمد لقب گرفت و نقش به سزایی در براندازی خلافت اموی داشت. کتب تاریخی درباره آغاز ارتباط ابوسلمه با دعوت عباسیان گزارش مختلفی ارائه داده‌اند. نام ابوسلمه در نخستین «دیوان» داعیان و پیروان دعوت عباسیان در زمان محمد بن علی بن عبدالله بن عباس (بزرگ عباسیان) ثبت شده است. در این دوره از دعوت، بیشتر طرفداران عباسیان از بنی مسلیه بودند. اینان پس از سفری که به مدینه داشتند در بازگشت، به کوفه رفتند و مرکز تبلیغات خود را در محله بنومسلیه قرار دادند و کارهای خود را پنهان نگه داشتند. هم چنین گزارش شده که: سبب پیوستگی ابوسلمه به عباسیان این بود که او داماد ابوهاشم بکیر بن ماهان (داعی بزرگ عباسیان در کوفه) بود. زمانی که محمد بن علی، بکیر بن ماهان را مامور گرفتن بیعت و کمک مالی از طرفداران خود در خراسان می‌کند، وی در بازگشت به هنگام رفتن به سوی محمد بن علی جهت گزارش کار و تقدیم اموال، ابوسلمه را با خود همراه داشت. محمد بن علی هنگام مرگ، پسرش ابراهیم را به همکاری و ارتباط با بکیر بن ماهان و پس از وی با ابوسلمه سفارش کرد.

[۱۳] محمد بن حسن بن علی بن محمد بن حسین (۱۰۳۳ – ۱۱۰۴ق) معروف به شیخ حُرّ عاملی، محدث و فقیه امامیه در قرن یازدهم هجری قمری و مؤلف وسائل الشیعه است. او عالمی اخباری و معتقد به صحت تمام احادیث کتب اربعه بود و برای اثبات این ادعا، در بخش پایانی کتاب وسائل الشیعه بیش از ۲۰ دلیل ذکر کرده است. شیخ حر عاملی بر آن است که نمی‌توان به ظن عمل نمود چون امکان دست‌یابی به علم در مورد احکام شرعی وجود دارد. شیخ حر به صاحب وسائل نیز شهرت دارد. شیخ حر عاملی در ۲۱ رمضان ۱۱۰۴ق در ۷۱ سالگی در مشهد درگذشت و در ایوان یکی از حجره‌های حرم امام رضا (علیه السلام) (این حجره اکنون در صحن انقلاب قرار دارد) به خاک سپرده شد.خاندان «آل حر»، به تصریح خود شیخ حر عاملی و دیگران، از اهل علم و معرفت و علاقه‌مند به خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و فقها و دانشمندان بزرگی را پرورش داده‌اند. حسن بن علی پدر شیخ حر عاملی، شخصیتی فاضل، دانشمند، ادیب، فقیه و آگاه به فنون عربی و مورد مراجعه عموم مردم بود. مادرش نیز دختر علامه شیخ عبدالسلام و از بانوان بافضیلت و ادیب بود. عمویش شیخ محمد بن علی بن محمد حر عاملی نویسنده کتاب الرحله، و دارای حواشی و تعلیقات و رساله‌ها و دیوان شعر بزرگی است.

پسر عمویش حسن بن محمد بن علی دانشمندی فاضل و ادیب بود. جدّش شیخ علی بن محمد حر عاملی، عالمی جلیل القدر و عابدی خوش اخلاق و اهل فضل و شعر و ادب بود. جد پدری او، شیخ محمد بن حسین حُر عاملی نیز اهل علم و دانش و افضل عصر خود در علوم شرعی بود همان‌گونه که فرزندش شیخ محمد بن محمد افضل عصر خود در علوم عقلی بود. جد مادری شیخ حر، عبدالسلام بن شمس الدین محمد حر عاملی در احکام فقهی بسیار متبحر بود. شیخ حر هنگامی که چهل ساله بود، در سال ۱۰۷۳ق برای زیارت عتبات عالیات از جبل عامل به عراق رفت و از آن جا برای زیارت امام رضا (علیه السلام) عازم مشهد گشت. او چون مشهد را جای مناسبی برای زندگی یافت، در آنجا ماندگار شد. در سال ۱۰۸۷ و ۱۰۸۸ق دو بار به سفر حج‌ رفت. در سال ۱۰۸۸ق در آخرین سفر حج شیخ حُر عاملی، تُرک‌های تحت امر حکومت عثمانی، عده‌ای ایرانی را به جرم اهانت به خانه خدا قتل عام کردند و بی‌احترامی به خانه خدا را بهانه‌ای برای قتل عام شیعیان اهل بیت قرار دادند. در این واقعه شیخ حُر توسط سید موسی بن سلیمان، یکی از اشراف مکه و از سادات حسنی نجات یافت و از طریق یمن به عراق رفت.

او در این مدت دو بار برای زیارت عتبات به عراق رفت. در یکی از این سفرها، به اصفهان نیز رفت و در آنجا با علمای بزرگ اصفهان مانند علامه مجلسی دیدار کرد. در این دیدار، وی به علامه مجلسی اجازه روایت داد و علامه نیز متقابلاً به شیخ حُر اجازهٔ روایت داد. در همین سفر، علمای اصفهان دیداری نیز از دربار شاه سلیمان صفوی برای او ترتیب دادند. شاه سلیمان صفوی، منصب قاضی‌القضاتی و شیخ‌الاسلامی خراسان را بدو سپرد. شیخ حر عاملی تألیفات متعددی را از خود برجای گذاشت. مهم‌ترین اثر او، کتاب «وسائل الشیعه» است که از زمان نگارش تاکنون، همواره مورد توجه و عنایت فقها و مجتهدان شیعه قرار گرفته است. این کتاب شامل احادیث منابع روایی شیعه مانند کتب اربعه و دیگر منابع حدیثی در مباحث فقهی است. صاحب وسائل در این اثر ۳۶ هزار روایت را با سند آن در موضوعات متعدد فقهی تحت عنوان یک باب آورده است. این اثر به دلیل اهمیت و جایگاه آن دارای شروح، معاجم، تلخیص و ترجمه‌هایی است.

[۱۴] تَفْصیلُ وَ سائلِ الشیعَه إلی تَحْصیلِ مَسائلِ الشَّریعَه معروف به وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی (درگذشت؛۱۱۰۴ق) و شامل ۳۶ هزار روایت با سند آن در موضوعات متعدد فقهی شیعه در باب‌های جداگانه است. این احادیث از منابع روایی شیعه مانند کتب اربعه گردآوری شده است. وسائل الشیعه دارای شروح، معاجم، تلخیص و ترجمه است. سید حسن صدر (۱۲۷۲-۱۳۵۴ق) وسایل الشیعه را جامع و کامل دانسته و گفته این کتاب موجب حیرت علما گشته و مانند آیه قرآن در برابر دیگر سخنان مطرح شده است. عبدالحسین امینی (۱۳۲۰-۱۳۹۰ق) این کتاب را باعث ستایش نویسنده‌اش، حر عاملی بیان کرده است.

مؤلف در مقدمه کتاب، انگیزه خود را نوشتن کتابی بدون دراز نویسی و تکرار اعلام کرده که در آن، از منابع مورد اعتماد و مشهور، فقط احادیث مورد نیاز یا کاربردی گردآوردی شده باشد. کتاب وسائل الشیعه را شاخص‌ترین کتاب در زمینه تقطیع احادیث دانسته‌اند. تقطیع روایات به معنای بخش‌بخش کردن احادیث برخی از دانشمندان شیعه همچون موسی نجفی خوانساری، حجت کوه‌کمره‌ای، خوئی و مکارم شیرازی تقطیع اخبار را عادت صاحب وسائل دانسته‌اند. به باور برخی محققان جامع احادیث الشیعه توسط آیت‌الله بروجردی جمع‌آوری شد تا نقصان تقطیع احادیث در وسائل الشیعه جبران شود. البته برخی معتقدند که صاحب وسائل منافع تقطیع را بیش از مضرات دیده که دست به تقطیع زده است. همچنین گفته شده که شیخ حر عاملی با بیان اسناد و اشاره به نسخه‌های دیگر یک روایت در کتاب‌های دیگر، مواضع تقطیع را برای خوانندگان خود مشخص ساخته است. بعضی از محققان بر این باورند که درباره حجم اشکالات ناشی از تقطیع در وسائل الشیعه بزرگ‌نمایی شده و موارد خطای ناشی از تقطیع در این کتاب نسبت به حجم تقطیع، بسیار نادر و اندک است.

[۱۵] إثْباتُ الهُداه بِالنُّصوص وَ  المُعْجِزات تألیف محدث شیعه، شیخ حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ق) است. این کتاب در شرح حال و اثبات امامت و ولایت معصومین از طریق روایت‌های وارده و معجزات صادره از آنان است. مؤلف در ۳۵ فصل ساختار کتاب را تشکیل داده که هر فصل، دارای ابوابی است. موضوع کتاب بیان احادیثی است که دلالت بر نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) کرده و همچنین معجزات و کرامات آنان را در بر دارد. آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: تألیف کتاب در سال ۱۰۹۶ق پایان یافته است. شیخ حرّ عاملی چون کتابی را که در این باب کافی باشد و آنچه را که عقلا به گردآوری‌اش علاقمند باشند، دست نیافته و متوجه گردیده پراکندگی این مطالب به گونه‌ای بوده که اگر کسی بخواهد بر آن‌ها آگاهی یابد، نیازمند صرف وقت زیادی است، و نیز به جهت پاسخ گفتن به درخواست برخی از دوستانش دست به تألیف این کتاب زد. مؤلف به دلیل گرایش اخباری به همه روایات به دیده قبول نگریسته و هر روایتی که در منابع قدیم شیعه بوده جمع آوری نموده و جز توضیحات معمولی، از نقد و بررسی آن‌ها سخنی نگفته است. همین موضوع موجب آسیب پذیری این اثر همانند دیگر آثار مشابه در مناقب و مثالب است. توضیحات مؤلف به شیوه کتاب دیگرش وسایل است و غالباً توضیح می‌دهد که شبیه این روایت در فلان باب نیز آمده یا خواهد آمد. شیخ حر مأخذ هر خبر را به طور دقیق در آغاز آن خبر بیان کرده و سند آن را هم آورده است.

[۱۶] مرتضی حائری یزدی، نخستین پسر عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، در ۱۴ ذی‌الحجه ۱۳۳۴ق در اراک به دنیا آمد. در شش سالگی همراه پدر به قم رفت. حائری در شب ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۴۰۶ ق، مصادف با ۱۵ اسفند ۱۳۶۴ش، درگذشت و پس از تشییع، سید محمد رضا گلپایگانی بر وی نماز خواند، و در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، نزدیک مدفن پدرش شیخ عبدالکریم حائری به خاک سپرده شد. امام خمینی در پیام تسلیتی وی را از پیشگامان نهضت و دوست صمیمی خود یاد کرد. مرتضی حائری ادبیات را در قم، در درس محمد علی ادیب تهرانی و ابوالقاسم نحوی فراگرفت. او پس از گذراندن مراحل اولیه سطح فقه و اصول، سطوح عالی را نزد سید محمد تقی خوانساری و سید محمد رضا گلپایگانی و سید محمد محقق یزدی، فراگرفت. مدتی در محضر پدر خود شاگردی نمود و پس از وفات او، حدود پانزده سال در درس‌های فقه و اصولِ پدر همسر خود (سید محمد حجت کوه کمره ای) و سید احمد خوانساری شرکت کرد. حائری از کسانی بود که برای اقامت آیت‌الله سید حسین بروجردی در قم تلاش کرد و مدتی در حلقه درس وی حضور یافت. او بخش الهیاتِ اسفار صدر المتألهین را خصوصی درس گرفت و بر سایر مباحث آن کتاب نیز با مطالعه و رجوع به امام خمینی وقوف یافت. حائری با امام خمینی رفاقت دیرینه داشت همین رفاقت باعث شد مصطفی خمینی فرزند امام را به دامادی بپذیرد. حائری از دو مرجع تقلید نجف، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاءالدین عراقی، گواهی اجتهاد داشت، و پس از سال‌ها تدریس مقدمات و سطح، از حدود سی سالگی به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت که نزدیک سی‌سال طول کشید. وی از استادان حوزه و به دقت و ژرف‌اندیشی معروف بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد که برخی از آنان از مدرّسان بزرگ حوزه شدند. حائری، علاوه بر تدریس فقه و اصول، جلسات تفسیر قرآن و عقاید نیز داشت.

[۱۷] عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق) معروف به‌ آیت‌الله مؤسس از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا ۱۳۱۵ش بود. حائری سال‌های طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیت‌الله حائری در سال ۱۳۴۰ق (۱۳۰۱ش) به دعوت عالمان قم، به آن شهر رفت و با شکل‌دادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد. حائری در دوران ریاست حوزه قم بیش از هر چیز به برنامه‌ریزی برای تثبیت و پیشرفت حوزه می‌اندیشید. تحول در روش‌های آموزش در حوزه، تخصصی شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانش‌پژوهان حوزه، حتی آموزش زبان‌های خارجی، و به‌طور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامه‌های او بود. حائری خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداد و پس از وفات سیدمحمدکاظم یزدی (۱۳۳۷ق/۱۲۹۸ش) دعوت برای رفتن به عتبات و پذیرش مرجعیت شیعه را نپذیرفت و اقامت در ایران را وظیفه خود خواند. با این حال با افزایش شهرتش در قم، بسیاری از ایرانیان و برخی شیعیان سایر کشورها از مقلدان او شدند.

حائری از سیاست گریزان بود و در ماجرای مشروطه نیز در امور دخالت نکرد اما به سبب جایگاه اجتماعی‌اش در اواخر عمر، ناچار به حضور در امور سیاسی شد؛ او به مسئله کشف حجاب (۱۳۱۴ش) اعتراض کرد و تا زمان درگذشت، مناسباتش با رضا شاه پهلوی تیره بود. برخی از شاگردان او از جمله سید روح الله خمینی، محمد علی اراکی، گلپایگانی، شریعتمداری، سیدمحمدتقی خوانساری و سید احمد خوانساری در سال‌های بعد به مقام مرجعیت رسیدند. حائری در امور اجتماعی نیز فعال بود و از جمله کارهای عام‌المنفعه او تأسیس بیمارستان سهامیه قم و تشویق به ساختن بیمارستان فاطمی قم بود. عبدالکریم حائری، به خواست شوهرخاله‌اش میرابوجعفر به اردکان رفت و در مکتبخانه آموزش دید و پس از فوت پدرش، نزد مادرش در مهرجرد رفت. پس از مدتی به یزد رفت و در مدرسه محمدتقی خان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب را نزد عالمانی چون سیدحسین وامق و سیدیحیی بزرگ، معروف به مجتهد یزدی فرا گرفت.

[۱۸] عبدالله بن محمد، فرزند علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب در ۹۵ق در حمیمه متولد شد. مادرش کنیزی از نژاد بربر بود و سلامه نام داشت. کنیه‌اش ابوجعفر و لقبش منصور بود. در جریان جنبش عباسیان علیه بنی‌امیه برای به‌دست گرفتن خلافت، ابراهیم امام، برادر منصور، برادر دیگرش، سفاح را با وجود آنکه از منصور کوچک‌تر بود، جانشین خود و نامزد خلافت قرار داد؛ گفته شده به دلیل آنکه مادر منصور، کنیز بود و منصور به ولیعهدی برگزیده شد. او در خلافت سفاح، حاکم جزیره (بین دجله و فرات)، ارمنستان و آذربایجان بود. در دوره خلافت او قیام‌های متعددی از جمله قیام نفس زکیه و قیام قتیل باخمرا رخ داد. ساخت شهر بغداد به دستور او انجام گرفت. او را نخستین کسی دانسته‌اند که در زمان خلافتش، بین عباسیان و علویان فتنه انداخت. به دستور او بسیاری از سادات حسنی زندانی شدند. او هم‌عصر امام صادق (علیه السلام) بود. وقتی سفاح (۱۰۵ – ذی‌الحجه ۱۳۶ق) درگذشت، منصور در سفر حج بود. او خود را به عراق رساند و چون از مدتی پیش به ولیعهدی معین شده بود زمام امور را به دست گرفت و از مردم برای خود بیعت گرفت.

منصور با توجه به کینه‌ای که نسبت به علویان داشت، امام صادق (علیه السلام) را به شدت زیر نظر داشت و اجازه زندگی آزادانه به او نمی‌داد. از سویی امام صادق (علیه السلام) نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را مبنی بر اینکه امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کرده‌اند، پنهان نمی‌داشت. این روش برای منصور بسیار خطرناک بود. به این جهت منصور منتظر فرصتی بود تا به بهانه‌ای امام را به شهادت برساند. ابن عنبه می‌نویسد: منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت، ولی خدا او را حفظ کرد. در منابع آمده است که منصور، امام صادق (علیه السلام) را مقاوم و تسلیم‌ناپذیر و “استخوان گلوگیر”، می‌نامد. همچنین نقل شده که منصور سوگند خورد امام صادق (علیه السلام) را به قتل خواهد رساند. سرانجام امام صادق (علیه السلام) در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ قمری به شهادت رسید. ابن شهرآشوب در مناقب نوشته است که منصور امام صادق را مسموم کرد. منصور در سال ۱۵۸ق در راه مکه بر اثر بیماری سوء هاضمه که مدت‌ها بدان مبتلا بود درگذشت. وی در هنگام مرگ ۶۸ سال داشت و در قبرستان معلاه در مکه دفن شد.

[۱۹] اَبوالعَبّاس عبدالله بن محمد (۱۰۵-۱۳۶ق) مشهور به اَبوالعَبّاس سَفاح (حکومت: ۱۳۲-۱۳۶ق) نخستین خلیفه عباسی بود. سفاح بسیاری از افراد بنی‌امیه را برای تثبیت حکومت خود به قتل رساند. وی بر تمام قلمرو بنی‌امیه مسلط شد و افرادی از خاندان خود را بر آن‌ها حاکم کرد. سفاح تلاش می‌کرد تا تمام مخالفان حکومتش را از میان بردارد و تمام شورش‌هایی را که علیه او انجام می‌گرفت، سرکوب سازد. ابو‌العباس رابطه گرمی با علویان نداشت و برای دوری از آنها، محل اقامت خود را از کوفه به انبار منتقل کرد. امام صادق (علیه السلام) در عصر سفاح می‌زیست و از او تقیه می‌کرد. سفاح در ذی‌الحجه سال ۱۳۶ق درگذشت و در قصر خود دفن شد. به باور بعضی از پژوهشگران، عباسیان روایت‌هایی جعل کردند تا او را موعود جلوه دهند؛ از این رو روایت‌های ذکر شده در مورد پیش‌بینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره به خلافت رسیدن فرزندان ابن‌عباس و پیش‌گویی امام صادق (علیه السلام) مبنی بر خلیفه شدن سفاح، در این راستا ارزیابی شده است. در دوران سفاح، علویان از آرامش نسبی برخوردار بودند.  با این حال چند ماه پس از شروع خلافت سفاح، سلیمان‌ بن‌ کثیر به گمان همکاری با علویان گردن زده شد و سپس جنبش شریک بن شیخ (۱۳۳ق) در بخارا با قتل وی سرکوب گردید. تعدادی از مورخان، شریک و ماهیت قیام او را شیعی دانسته‌اند. برخی از پژوهشگران با استناد به روایت‌هایی، احتمال داده‌اند که سفاح به این جهت که امام صادق (علیه السلام) را برای مدتی زیر نظر داشته باشد، او را به عراق فرا خوانده و امام صادق (علیه السلام) به جهت تقیه کردن از سفاح، وی را با عنوان امام مخاطب قرار می‌داده است. به گفته محمدباقر مجلسی از محدثان شیعه، امام صادق (علیه السلام) در جریان یکی از دیدارهایش با سفاح، برای اولین‌بار محل دفن امام علی (علیه السلام) را آشکار ساخت. مطابق گزارش طبری، ابوالعباس سفاح در ذی‌الحجه سال ۱۳۶ق پس از چهار سال و هشت ماه خلافت بر اثر آبله (یا تب) در شهر الانبار جان داد و در قصر خود به خاک سپرده شد. بر اساس خبر ابن‌اثیر، تاریخ‌نگار اهل تسنن، سفاح اندکی قبل از مرگ، برادرش منصور عباسی را جانشین خود و برادر زاده‌اش عیسی بن موسی را جانشین منصور کرد.

[۲۰] زُرارَه بن اَعْیَن بن سُنسُن شَیبانی کوفی، (حدود ۷۰ – ۱۴۸ یا ۱۵۰ق) از اصحاب اجماع و صحابه خاص امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) و از بزرگ‌ترین فقها و متکلمان شیعه بود. امام جعفر صادق (علیه السلام) او را از برترین اصحاب خود برشمرده است. زراره از خاندان آل اعین است که افراد بسیاری از این خاندان جزو اصحاب ائمه (علیه السلام)، راویان بزرگ و فقهای شیعه بوده‌اند. گویا زراره تألیفات فراوانی داشته؛ اما در آثار رجالی، تنها نام کتاب الاستطاعه و الجبر و العهود، ذکر شده است. از زراره حدود سه هزار حدیث نقل شده که حدود ۱۲۰۰ حدیث را به طور مستقیم از امامان نقل کرده است. فرزندان و برخی از برادران زراره، از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) و از محدثان شیعه بودند.

ابن ندیم در الفهرست زراره را بزرگ‌ترین عالم شیعه در فقه، حدیث، کلام و شناخت مذهب تشیع دانسته است. نجاشی در رجال خود وی را بزرگ و استاد شیعیان در زمان حیاتش معرفی می‌کند، که قارِی قرآن، فقیه، متکلم، شاعر و ادیب بوده و تمام خصائص دین و مزایای فضیلت در او جمع شده بود و راستگو، مورد اعتماد و در زمان خویش بر همه اصحاب مقدم بود. وی از جمله اصحاب اجماع است، که از نظر دانشمندان شیعه هر چه روایت کند، راست و درست است. امام صادق (علیه السلام) او را از برترین اصحاب خود برشمرده است. گرچه زراره تألیفات فراوانی داشته؛ اما در آثار رجالی، تنها نام یکی از آاثار او، کتاب الاستطاعه والجبر والعهود، ذکر شده است و به نام دیگر آثار او اشاره‌ای نشده است. بیشتر محدثین وفات زراره را در سال ۱۴۸ قمری بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام)، به فاصله دو ماه، یا کمتر، دانسته و گفته‌اند که زراره به هنگام وفات آن حضرت مریض بود و به همان مرض از دنیا رفت. لیکن برخی از محدثین وفات زراره را در سال ۱۵۰ ذکر کرده‌اند.

[۲۱] محمد بن مُسلِم ثَقَفی کوفی (درگذشت ۱۵۰ق) از اصحاب اجماع که حدود ۴۶،۰۰۰ حدیث از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است. بر اساس روایتی امام صادق (علیه السلام) وی را از احیاگران مکتب امام باقر (علیه السلام) به شمار آورده است. شیخ طوسی از او در شمار اصحاب امام کاظم (علیه السلام) نیز یاد کرده است. محمد بن مسلم کتابی با عنوان «الأربعمائهُ مسأله فی أبواب الحلال و الحرام» تألیف کرده است. محمد بن مسلم بن رباح (ریاح) ثقفی، در کوفه متولد شد و به همین دلیل او را «کوفی» می‌گویند. از موالی وهم پیمانان قبیله ثقیف و کنیه‌اش ابوجعفر است. در منابع رجال القاب زیادی به او نسبت داده شده است؛ اوقص، اَعور، حدّاج، قصیر، طحّان، سمّان، طائفی و ثقفی از این جمله‌اند. محمد بن مسلم چهار سال در مدینه نزد امام باقر (علیه السلام) به کسب دانش و حدیث مشغول بود. بنابر نقلی، امام صادق (علیه السلام)، او را امین امام باقر (علیه السلام) در احکام دین و نیز محافظ دین الهی و زنده نگاهدارنده مکتب تشیع معرفی می‌کند. امام ششم (علیه السلام) در زمان حیات خود برخی را که به ایشان دسترسی نداشتند به محمد بن مسلم ارجاع می‌داد. و در باره جایگاه علمی او فرموده است: «ما کان أحَدٌ مِنَ الشیعَهِ اَفْقهُ مِنْ محمد بن مسلم؛ هیچ‌یک از شیعه، فقیه‌تر از محمد بن مسلم نیست».

بر اساس گزارش‌های تاریخی، برخی از بزرگان اهل‌سنت مانند ابوحنیفه برای حل مسایل علمی به او رجوع می‌کردند. برقی او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) می‌داند که اهل‌سنت نیز از او روایت کرده‌اند. شیخ مفید محمد بن مسلم را از سرسلسله فقهایی می‌داند که شیعه، حلال و حرام و دیگر احکام را از آنان گرفته است. شیخ طوسی وی را یک‌بار در اصحاب امام باقر (علیه السلام) و یک‌بار در اصحاب امام صادق (علیه السلام) و بار دیگر در اصحاب امام کاظم (علیه السلام) برمی‌شمارد. بنا بر گزارش‌های تاریخی، محمد بن مسلم در سال ۱۵۰ قمری درگذشته است و دو سال از امامت امام کاظم (علیه السلام) را درک کرده است. رجالیان شیعه، محمد بن مسلم را از اصحاب اجماع برشمرده‌اند. نجاشی او را از موثق‌ترین افراد و فقیهی پرهیزگار معرفی می‌کند. شیخ مفید محمد بن مسلم را از فقهایی می‌داند که هیچ‌کس ایرادی به شخصیت وی ندارد. محمد بن مسلم به‌طور مستقیم از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است؛ او حدود ۳۰،۰۰۰ حدیث از امام باقر (علیه السلام) و حدود ۱۶،۰۰۰ حدیث از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است. او همچنین از برخی راویان مانند ابو حمزه ثمالی، حمران بن اعین، زراره بن اعین و محمد بن مسعود طائی روایت نقل کرده است. محمد بن مسلم کتابی با عنوان «الأربعمائه مسأله فی أبواب الحلال و الحرام» تالیف کرده است که در آن به بررسی ۴۰۰ مساله در باب احکام شرع پرداخته است.

[۲۲] ابان بن تغلب بن رباح بکری جریری از محدثان بنام امامیه در قرن اول و نیمه اول قرن دوم است. از زادگاه و تاریخ تولد ابان اطلاعی در دست نیست، اما از آنجا که به کوفی ملقب شده است، می‌توان احتمال داد که وی بیشتر سالهای زندگی خود را در کوفه سپری کرده و احتمالاً همانجا نیز زاده شده باشد. بیشتر منابع کنیه او را ابوسعید و برخی ابوسعد یا ابن سعید آورده‌اند و برخی دیگر ابواُمیمه را نیز ذکر کرده‌اند. نسبت «جریری» به سبب آن است که وی مولای بنی جریر بن عُباده بوده است. نسبت دیگر وی، بَکری، اشاره به بکر بن وائل جد بزرگ این خاندان دارد. وی در سال ۱۴۱ هجری قمری در دوران امامت امام صادق (علیه السلام) از دنیا رفت. امام صادق با شنیدن خبر درگذشت وی، مرگ او را دردناک توصیف کردند. ابان بیشتر عمر خویش را نزد تابعین گذرانده و از محضر درس آنان سود جسته است، به همین سبب ابن حبان وی را از مشاهیر اتباع تابعین در کوفه دانسته است، گرچه نجاشی به نقل از ابوزُرعَه گفته که ابان از انس بن مالک صحابی (درگذشت سال ۹۳ قمری) نیز روایت کرده است.

ابان، امام سجاد (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) را درک کرده و از آنان حدیث نقل کرده است. وی به کثرت روایت از امام صادق (علیه السلام) معروف بود و گفته‌اند که ۳۰٫۰۰۰ حدیث از آن حضرت روایت کرده است. نجاشی روایتی را از امام باقر نقل کرده است که ایشان به وی گفته بود:در مسجد مدینه بنشین و در مسائل دینی مردم فتوا بده. من دوست دارم که افرادی مانند تو در میان شیعه من دیده شوند. وی علم قرائت قرآن را از عاصم بن ابی النَّجُود، طلحه بن مُصَرِّف و سلیمان أعمَش فراگرفت و یکی از سه نفری بود که توانست تمام قرآن را نزد اعمش بیاموزد. او از بزرگان قاریان بود و خود نیز به روشی خاص قرآن را قرائت می‌کرد که نزد قاریان معروف بود. شیخ طوسی به نقل از محمد بن موسی بن ابی مریم، صاحب اللّؤلؤ، گفته است که وی در این فن برجسته‌ترین فرد روزگار خویش بوده است.

[۲۳] هشام بن حَکَم متکلم شیعی قرن دوم قمری و از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) بود. روایاتی از امامان شیعه در مدح هشام نقل شده و بسیاری از دانشمندان شیعه او را ستایش کرده‌اند. علاوه بر این برخی از اهل سنت نیز او را به لحاظ علمی ستوده‌اند که وجود و حضور هشام در جلسات علمی یحیی‌ بن خالد برمکی به عنوان رئیس انجمن یا ناظر و داور و دریافت هدیه از جانب هارون الرشید گواه بر آن است. کنیه هشام، ابومحمد و ابوالحکم است. از تاریخ ولادت او اطلاع دقیقی در دست نیست جز اینکه در اوایل قرن دوم هجری به دنیا آمده است و برخی تاریخ ولادت او را ۱۳۳ حدس زده‌اند. بیشتر شرح‌حال‌نویسان از او با عنوان موالی‌(غیر عربی که تحت حمایت عرب است) یاد کرده‌اند و او را به بنی کنده و برخی به بنی شیبان نسبت داده‌اند. اما برخی او را عرب اصیل و از قبیله خزاعه دانسته‌اند. نجاشی محل تولد هشام را کوفه و او را اصالتا کوفی دانسته، اما رشد و نمو او را در واسط بیان کرده است به گفته نجاشی، خانه هشام در واسط بوده است اما محل تجارت وی در کرخ بغداد و خانه‌اش نزدیک قصر وضّاح، در راه برکه بنی زر زر بوده است. درباره نوع تجارت وی گفته شده که کرباس‌فروش بوده است. برای هشام برادری به نام محمد در کتاب‌های علم رجال ذکر شده که از راویان حدیث بوده و محمد بن ابی عمیر از وی روایت کرده است. همچنین از دو فرزند وی، به نام‌های حَکَم و فاطمه، در منابع یاد شده است. حکم بن هشام ساکن بصره و متکلم بوده است. وی درباره امامت کتابی داشته و مجالس مناظره‌ای از وی حکایت شده است. هشام از نظر اخلاقی نیز ویژگی‌های بارزی داشته از جملۀ آنها سعۀ صدر و تحمل مخالفان است. شراکت تجاری وی با عبدالله بن یزید اِباضی که اختلاف عقیدۀ عمیقی با او داشت همگان را شگفت زده کرد تا آنجا که جاحظ، درباره آنها گفته است «این دو، بر دیگر افرادِ متضاد برتری یافتند». علاوه بر آن، شرکت او در مناظره‌های فراوان گواه شجاعت اوست. همچنین رعایت ادب و پرهیز از هر گونه گفتار ناپسند و اهانت به خصم در مناظره، رعایت انصاف و راستگویی، از جمله فضائل اخلاقی او بود. هشام بن حکم از برجسته‌ترین چهره‌های علمی عصر خویش و مشهورترین دانشمند شیعی قرن دوم است که از بسیاری علوم عصر خویش آگاه بوده است. ابن ندیم او را از متکلمان شیعه شمرده که در علم کلام و مناظره مهارت داشته است. علی بن اسماعیل میثمی وقتی شنید که هارون الرشید در تعقیب هشام است، گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون، بر سر علم چه خواهد آمد، اگر هشام کشته شود. او بازوی ما، استاد ما و مورد توجه در میان ما بود. علاوه بر بزرگان شیعه، بسیاری از اهل سنت هم هشام بن حکم را ستوده‌اند. هشام در فن مناظره نیز چیره دست بود. او با بزرگانی از معتزله مناظره کرده است، از جمله با ابوعثمان عمرو بن عبید عبدالتمیمی بصری (متوفی ۱۴۴)، دومین رهبر معتزله، عبدالرحمان بن کیسان (ابوبکر اصم بصری) (متوفی ۲۰۰)، ابوالهذیل علاف (متوفی ۲۳۵)، و نظّام (متوفی ۲۳۱).

[۲۴] بحار الأنوار ، ج ۴۳ ، ص ۳۲۰٫

[۲۵] شیخ صدوق (ره) در کتاب کمال الدین و تمام النعمه ج ۲ باب ۳۳ حدیث ۵۱٫

«سیدی غیبتک نفت رقادی و ضیقت علی مهادی و ابتزت منی راحه فؤادی سیدی غیبتک أوصلت مصابی بفجائع الأبد … فما أحس بدمعه ترقی من عینی و أنین یفتر من صدری عن دوارج الرزایا و سوالف البلایا إلا مثل بعینی عن غوابر أعظمها و أفضعها و بواقی أشدها و أنکرها و نوائب مخلوطه بغضبک و نوازل معجونه بسخطک».

[۲۶] سوره مبارکه طلاق، آیه ۲٫

«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ  أَشْهِدُوا ذَوَ یْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ  أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ  الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ  مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».

[۲۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۲۸] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

«…بِکُمْ فَتَحَ اللّٰهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ، وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ، وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ، وَ  إِلىٰ جَدِّکُمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِینُ، آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَکُمْ، وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَکُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَکُمْ، وَ أَصْدَقَ وَ عْدَکُمْ، کَلامُکُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَ وَ صِیَّتُکُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ، وَ عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ، وَ شَأْنُکُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، کَیْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنائِکُمْ، وَ أُحْصِی جَمِیلَ بَلائِکُمْ، وَ بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللّٰهُ مِنَ الذُّلِّ، وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ، وَ أَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ، وَ مِنَ النَّارِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللّٰهُ مَعالِمَ دِینِنا، وَ أَصْلَحَ مَا کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا، وَ بِمُوالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَهُ، وَ عَظُمَتِ النِّعْمَهُ، وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَهُ…».

[۲۹] کمیت بن زید بن خیس اسدی کوفی از شاعران برجسته شیعه که سروده‌هایش درباره اهل‌بیت و مرثیه امام حسین (علیه‌السلام) معروف است. کنیه او «ابوالمستهل» و اهل کوفه بود. آشنایی با چهره‌های پرفروغ مدافعان اهل‌بیت و پیروان فضیلت، الهام‌بخش زندگی بر مدار پاکی‌هاست. آن چه در این بخش از «اسوه‌ها» می‌خوانید، گذری بر زندگی یکی از شاعران مکتبی و مدافعان خاندان رسالت است که پیوسته با مشعل هنر و ادب و شعر خویش، «راه حق» را نشان می‌داد و از عقیده و ایمان راستین دفاع می‌کرد و با باطل می‌جنگید و سلاحش شعرش بود؛ یعنی «کمیت اسدی». کمیت در سال ۶۰ هجری در قبیله «بنی‌اسد» از قبایل معروف، شجاع، مؤمن و پیش‌تاز در اسلام و تشیع بودند که در اطراف کوفه سکونت داشتند. به دنیا آمد. کمیت، از کودکی دارای نبوغ و تیزهوشی و روحیه بزرگ و جسور بود و به مسائل ادبی و ذوقی و شعر علاقه داشت و در دوران جوانی به سبب سروده‌هایش میان مردم و در محفل بزرگان ادب مطرح بود و با علاقه در مجالس ادبی شاعران آن روزگار شرکت می‌کرد و ادب می‌آموخت و با ظرایف شعری آشنا می‌شد و با شاعران بزرگی هم چون «فرزدق» در ارتباط بود. او خطیبی فقیه و ادیبی شجاع بود. برخی گفته‌اند بیش از ۵۰۰۰ بیت شعر سروده است و دیوان شعری هم از او باقی است. کمیت از شعرائی بود که به مدح ائمه اطهار (علیهم‌السلام) می‌پرداخت و از مشهور‌ترین اشعار او به «هاشمیات» می‌توان اشاره کرد. هاشمیات قصائدی بوده است که در مدح اهل‌بیت و‌ هاشمیین سروده شده است.

عمر پر برکت و پرفراز و نشیب کمیت بن زید اسدی، پایانی پر افتخار داشت و به شهادت انجامید. گزارش شهادتش را از زبان صاحبِ «الغدیر» بخوانیم: «کمیت در سال شصت هجری، در همان سال شهادت سبط شهید، امام حسین (علیه‌السّلام) تولد یافت و در سال ۱۲۶ هجری در زمان خلافت مروان به شهادت رسید. در دنیا خوش‌بخت زیست و عمری خداپسند و حیاتی سعادت‌مندانه داشت و همه حیاتش را در راهی که خدا برایش برگزیده بود گذراند و تا توانست به هدایت‌گری مردم پرداخت و به برکت دعای امام زین العابدین (علیه‌السّلام) شربت شهادت نوشید.» ماموران خلیفه، کمیت را آن‌قدر زدند تا از او خون جاری شد و جان باخت. در لحظه جان دادن هم علاقه خود را به «آل‌محمد» ابراز می‌کرد. پسر کمیت به نام «مستهلّ» می‌گوید: هنگام وفات پدرم شاهد جان دادن او بودم. آخرین نفس‌ها را می‌کشید، بیهوش می‌شد و چون به هوش می‌آمد، سه بار گفت: «اللّهم آل‌محمد». آن گاه مرا سفارش کرد که پس از مرگم مرا در جایی به نام «مکران» در کوفه به خاک بسپار، و آن جای‌گاه، هنوز هم مقبره در گذشتگان بنی‌اسد است. و چنین بود آغاز و فرجام مردی با ایمان و شاعری مبارز و شیعه‌ای راستین، که جان بر سر عقیده نهاد و الگوی پاکان و اسوه نیکان گشت. درود خدا بر او باد.

[۳۰] الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۷۳.

[۳۱] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۲] سوگنامه آل محمد، ص ۳۷۸٫

[۳۳] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۲۷٫

«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا ۗ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».