ثقلین
TasvirShakhesshahidmahalati

مهمون نمی‌تونه با خودش مهمون ببره!

شهید شیخ فضل الله محلاتی

من سه سفر با فضل‌الله رفتم مکه. خودش شانزده بار رفت.سال اول انقلاب که از طرف امام نماینده‌ی حج و زیارت شد، هر چی اصرار ...

TasvirShakhesshahidmahalati

کمونیست دو آتشه

شهید شیخ فضل الله محلاتی

به او فهماند زندان بودن‌اش هم برای خودش و هم سلولی‌هاش حکمتی داشته که من نمی‌دانسته‌ام. گفت «من با خیلی‌ها غربت و تنهایی زندون رو ...

TasvirShakhesshahidmahalati

هر چی باشه مهمونن

شهید شیخ فضل الله محلاتی

یک بار ساواکی‌ها ده و نیم شب آمدند و دو و نیم صبح رفتند. آن روزها خانه‌مان توی کوچه فقیه الملک بود. همه‌شان لباس شخصی ...

TasvirShakhesshahidmahalati

شهادت با همین لباس آرزومه

شهید شیخ فضل الله محلاتی

فضل‌الله در ماجرای پانزده خرداد، دوازده روز، خانه به خانه جا عوض می‌کرد. شب اول تو خانه‌ی اول استخاره می‌کند که «بمونم یا برم؟»استخاره برای ...

TasvirShakhesshahidmahalati

قهر ممنوع!

شهید شیخ فضل الله محلاتی

بهانه زیاد می‌گرفتم. گاهی جوش می‌آوردم. این جور وقت‌ها فضل‌الله عباش را برمی‌داشت و با خنده از خانه می‌زد بیرون و می‌رفت صحن. می‌رفت که ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

نامه به پدر

شهید سید مجتبی علمدار

بابا مجتبی سلام.امیدوارم خوب باشی.حال من خوب است و شاید بهتر از همیشه. راستی حتماً می‌دانی که از نوشتن اولین نامه‌ام برایت حدود یک سال ...

TasvirShakhesshahidalamdar1

مسائل سیاسی

شهید سید مجتبی علمدار

دوم خرداد ۷۶ در پیش بود. عده‌ای از دوستان سیّد که به جناح چپ معروف شده بودند دور هم نشسته بودند.مرتب از کاندیدای مورد حمایت ...

TasvirShakhesshahidalamdar9

ارادت

شهید سید مجتبی علمدار

چند سال بعد از شهادت رسید، خداوند به من فرزندی عطا کرد. خیلی خوشحال بودم. امّا پزشکان خبر بدی به من دادند فرزندم دچار مشکل ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

ضمانت

شهید سید مجتبی علمدار

خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم. اما مشکل پدر و مادرم بودند. به پدرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم. ...

TasvirShakhesshahidalamdae2

رسول دل

شهید سید مجتبی علمدار

آقا سیّد مجتبی علمدار را خیلی اتفاقی شناختم. زمستان بود. برای خریدن نوار یکی از مداحان به نمایشگاهی که در شهرمان دایر بود رفتم. نوار ...

TasvirShakhesshahidalamdar1

فاتح دل‌ها

شهید سید مجتبی علمدار

مدتی بود که در میدان منتظر مسافر بودم، حالا که می‌خواستم بروم نمی‌توانستم تکان بخورم! ده تا تاکسی جلو و پشت سرم ایستاده بودند. همان ...

TasvirShakhesshahidalamdar4

برنامه علمدار

شهید سید مجتبی علمدار

گروهی را آماده کردم و رفتیم ساری. ابتدا به سراغ لشکر ۲۵ رفتیم و خودمان را معرفی کردیم. گفتیم می‌خواهیم درباره‌ی سردار شهید، سیّد مجتبی ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

حضور

شهید سید مجتبی علمدار

همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت عجیبی به سیّد مجتبی پیدا کرد. همیشه شب‌های جمعه به کنار مزار او می‌رفتیم و برای او ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

شفاعت شما با مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها)

شهید سید مجتبی علمدار

از طرف لشکر گفتند: «برای مراسم فردا یک تابلو بزرگ از تصویر سیّد آماده کن.»من هم آخر شب، به منزلمان در بابل رفتم. با پارچه ...

صفحه 12 از 62« بعدی...1011121314...203040...قبلی »