ثقلین
TasvirShakhesshahidalamdar3

منشور درست زندگی کردن

شهید سید مجتبی علمدار

توصیه کرد شام کم بخور امشب کار داریم! نیمه‌های شب با هم سوار موتور هوندا ۲۵۰ شدیم و رفتیم سمت اروند. معمولاً برای سرکشی پُست‌ها ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

دیدار سیّد با علامه حسن‌زاده

شهید سید مجتبی علمدار

سید در مراسمی که برگزار می‌شد از روحانیون استفاده می‌کرد. یک بار بچه‌های هیئت را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل، برد. هدف زیارت ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

داغی که هرگز التیام نیافت

شهید سید مجتبی علمدار

ماه رمضان بود. در مسجد نشسته بودیم. یکی از بچه‌ها خبر آورد که سیّد علی دوامی در شلمچه به شهادت رسید.یک باره حال و هوای ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

مجروحیت

شهید سید مجتبی علمدار

روزی برای دیدن آقا سیّد به منزلشان رفتم. مادر سیّد گفت که او مجروح شده. به زودی مرخص می‌شود و به خانه می‌آید.چند روز بعد ...

TasvirShakhesshahidlamadr27

امداد غیبی

شهید سید مجتبی علمدار

یک شب در کنار سیّد مجتبی بودیم. روایتی که او از عملیات والفجر ۱۰ و تصرف پاسگاه‌ها داشت بسیار جالب و شنیدنی بود. او ماجرای ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

اراده

شهید سید مجتبی علمدار

اواخر زمستان ۱۳۶۶ بود. برای عملیات والفجر ۱۰ در کردستان عراق آماده می‌شدیم. بچه‌ها با خوشحالی آماده عملیات بودند. سوار بر خودروها به سمت کردستان ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

شخصیت سیّد

شهید سید مجتبی علمدار

نماز جماعت را ترک نمی‌کرد. برای نماز جماعت اغلب به مسجد جامع می‌رفت و برادرانش را نیز سفارش به نماز اول وقت می‌کرد.گاهی نماز جماعت ...

TasvirShakhesahidalamdar21-

سیّد خوبی‌ها

شهید سید مجتبی علمدار

رفتم وضو بگیرم و آماده شوم برای نماز صبح. آرام حرکت کردم تا به نماز‌خانه‌ی گردان رسیدم. هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. جلوی ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

تزکیه نفس

شهید سید مجتبی علمدار

ندیدم سیّد برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود. مثل بقیه زندگی می‌کرد. اما هر قدمی که برمی‌داشت برای رضای خدا بود. ...

TasvirShakhesshahidalamdae2

یاران شهید

شهید سید مجتبی علمدار

نوار مصاحبه با شهیدسیّد از یاران شهیدش چنین یاد می‌کرد:یک عده به توفیق شهادت نائل آمدند. از صدر اسلام همین طور بوده، از جنگ بدر ...

TasvirShakhesshahidalamdar1

سرباز امام زمان(عج)

شهید سید مجتبی علمدار

متوجه شدم، آقا سیّد با من صحبت نمی‌کند! تا چند روز همین‌طور بود.دل به دریا زدم و به چادر فرماندهی گروهان رفتم. گفتم: «آقا سید، ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

فرزند اذان

شهید سید مجتبی علمدار

نیمه‌های شب بیست و یک رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر می‌شد. خیلی نگران بودم. با کمک همسایه‌ها قابله خبر کردیم.کمی سحری خوردم. در ...

TasvirShakhesshahidalamdar9

فرمانده قلب‌ها

شهید سید مجتبی علمدار

اغلب نیروها در صبحگاه و یا کلاس‌های آموزشی حضور به موقع نداشتند! این مسئله باعث نگرانی سیّد مجتبی شد. چند بار به طُرق گوناگون به ...

TasvirShakhesshahidalamdar8

خاطره‌ی کربلای ۸ از زبان خود سید

شهید سید مجتبی علمدار

بالاخره راضی شد بگوید! هر بار که در خانه از او می‌خواستیم از جبهه خاطره بگوید حرفی نمی‌زد یا این‌که خاطرات دیگران را نقل می‌کرد.اما ...

صفحه 44 از 114« بعدی...102030...4243444546...506070...قبلی »