رازق ما خداست!
شهید شیخ فضل الله محلاتییادم است در زمان حیاط آیتالله بروجردی یک نفر هفت هشت هزار تومان دست گردان کرد و داد به من و گفت «این را ببرید ...
یادم است در زمان حیاط آیتالله بروجردی یک نفر هفت هشت هزار تومان دست گردان کرد و داد به من و گفت «این را ببرید ...
در آن زمان طلبگی، بیشتر از همه، وجههی اخلاقی و عرفانی امام برای من جاذبه داشت. یعنی سیاست زیاد برام مهم نبود. بعدها که اُنسام ...
آنچه از زندگیشان سراغ دارم، جز نظم چیزی نبود. زمان نماز و نیایششان، زمان تهذیبشان، زمان تهجدشان کاملاً مشخص و معین بود.معمولاش این است که ...
امام به چند چیز خیلی مقید بودند: نماز جماعت اول وقت، تهجد (شب بیداری)، غیبت نکردن.دوستشان میگفتند «قبل از ازدواجشان – همه یادشان هست – ...
روز اولی که آمدم قم، امام درس اخلاق میدادند. برنامهشان غروب جمعهها بد د رمدرسهی فیضیه. واقعاً این درس اخلاق آنچنمان انسان را از گناه ...
به سید اولاد پیغمبر خیلی احترام میگذاشت.من یک برادری داشتم وقتی پدرم مرحوم شد، یازده دوازده سالاش بیشتر نبود. صغیر بود.فضلالله رفت او را آورد ...
هیچ کداممان هیچ جوری نمیتوانستیم باور کنیم چه اتفاقی افتاده. هیچ گریه و گله و شکایتی هم نمیتوانست سبکمان کند، یا مثلاً آبی باشد روی ...
یاد آقای غیوران افتادم که گذرنامهی فضلالله را هم درست کرده بود اصرار داشت که او هم بیاید مکه.میگفت «چرا نباید بیایین؟»فضلالله گفت «الآن، توی ...
من سه سفر با فضلالله رفتم مکه. خودش شانزده بار رفت.سال اول انقلاب که از طرف امام نمایندهی حج و زیارت شد، هر چی اصرار ...
به او فهماند زندان بودناش هم برای خودش و هم سلولیهاش حکمتی داشته که من نمیدانستهام. گفت «من با خیلیها غربت و تنهایی زندون رو ...
یک بار ساواکیها ده و نیم شب آمدند و دو و نیم صبح رفتند. آن روزها خانهمان توی کوچه فقیه الملک بود. همهشان لباس شخصی ...
فضلالله در ماجرای پانزده خرداد، دوازده روز، خانه به خانه جا عوض میکرد. شب اول تو خانهی اول استخاره میکند که «بمونم یا برم؟»استخاره برای ...
بهانه زیاد میگرفتم. گاهی جوش میآوردم. این جور وقتها فضلالله عباش را برمیداشت و با خنده از خانه میزد بیرون و میرفت صحن. میرفت که ...
بابا مجتبی سلام.امیدوارم خوب باشی.حال من خوب است و شاید بهتر از همیشه. راستی حتماً میدانی که از نوشتن اولین نامهام برایت حدود یک سال ...