از بند این جهان که در آن بی گنه درم
مدح امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر:عاشق اصفهانیاز بند این جهان که در آن بی گنه درمگردم اگر رها به قفا باز ننگرمدر کار چرخ بگذرم از فکر انتقامیا از دل شکسته ...
از بند این جهان که در آن بی گنه درمگردم اگر رها به قفا باز ننگرمدر کار چرخ بگذرم از فکر انتقامیا از دل شکسته ...
از زلف و خط و قد و خدّ پیوسته دارد ماه منمشکی به عنبر برده سر، سروی مرتب با سمناز غیرت رخسار او وز حسرت ...
آن را که ولایت حسن نیستطاعات قبول ذوالمنن نیستاز بعد علی قبای لولاکجز درخور قامت حسن نیستآن را که محبت تو ای شاهچون پاک روان ...
هالهای از کبود چشمانش در افقهای دور میرقصیددور تا دور ماه را دریا، غرق نتهای شور میرقصیداطلسیها دریده پیراهن، تن باغ از تب غزل خالییک ...
مینویسم به باران همارهبا دو دستت کند استخارهکردهام نذر چشم نجیبتاز زمین هم ببارد ستارهسفره ها مان به رنگ سخاوتعطر و بویی بگیرد دوبارهنامتان در ...
صبا ز لطف چه عنقا برو به قلّه قافکه آشیانه قدس است و شرفه اشرافچو خضر در ظلمات غیوب زن قدمیکه کوی عین حیوه است ...
باز این چه تماشاست رخ لاله سِتان را؟کز مردمک آرد به نظر داغ نهان رادر سینه شب آهنگان راست نمودنداندازه ی نالیدن قانون فغان رابر ...
دل آرامی که از مرجان، به جسم مرده بخشد جانبه زخم عاشقان مرهم، به درد عارفان، درمانمسیحا دم سلیمانی، سلیمان جاه جانانیبه عارض چون کف ...
عنبرین زلف تو چین چین و شکن در شکن استدر خم هر شکنی بسته، دل مرد و زن استترک جان، در ره آن خسرو شیرین ...
رخسار شاه و آینه ی مهر و ماه بینحسن ازل درآینه ی روی شاه بینای دل ز چشم عقل چو موسی نگاه کنواندر نگاه، جلوه ...
تا که به دل زد سپاه عشق شبیخونریخت شبی آبم از دو دیده شبی خونعاشقم و زار و بیقرار و پریشانناله ز بیداد هجر چون ...
چو بخت سرکشم از خواب ناز شد بیداردر انتظار به من داد مژدهی دیداربه آن امید بهین کار من مشاهده بودکه جلوه کرد به کاشانه ...
هر کجا سایه فکن آن مه پروین ذقن استدر نظر پرتو خورشید سما بی ثمن استجمع را شمع چو از چهره نقاب اندازددوشِ پروانه ز ...
شها تویی که ولیّ خدای ذوالمننیخدیو کشور دینی و خسرو زمنیز رتبه علت ایجاد ممکنات توییکه چارمین نفر ای شه از آل پنج تنیمحمدی، نَه، ...