مبارزات قبل از انقلاب
صفحاتی از زندگی شهید حمید باکریاز همان اولین باری که دیدمش، سال پنجاه و سه، اصلاً نمیتوانستم حدس بزنم که یک روز من و او و مهدی یکی میشویم، او ...
از همان اولین باری که دیدمش، سال پنجاه و سه، اصلاً نمیتوانستم حدس بزنم که یک روز من و او و مهدی یکی میشویم، او ...
راننده ایفا آمد پایین برود با بیل حمید را بزند.حمید بهش گفته بود «چرا ماشین را اینطوری از توی دستانداز میبری؟ داغون میشود مرد حسابی.»من ...
تمام فرمانده گردانها به آقا مهدی گفتند «همانطوری که قبل از عملیات قول دادیم که مثل حسین علیه السلام بجنگیم و مثل حسین علیه السلام ...
وقتی رسیدم بالای سر حمید اصلاً فکر نمیکردم بتوانم یک روز آنطور ببینمش. همیشه فکر میکردم من زودتر از او میروم. اصلاً در مخیلهام نبود ...
خودش در یک دنیای دیگر بود و حرفهایی که پشت سر او و مهدی زده میشد یک دنیای دیگر. یادمست یک عده از ارومیه و ...
سرمای جزیره بدجوری استخوانهای مهدی را به درد آورده بود. کمرش و پاهاش خیلی درد میکردند. اینها را وقتی فهمیدم که رفت یک چاله کند، ...
رفتم رسیدم به جایی که سنگر مهدی هم آنجا بود و حالا باید سعی میکردم نفهمد من از حمید چه خبری دارم. فریاد زدم «امدادگر! ...
حمید آمد روی خاکریز پلهوی من نشست. حرف میزدیم. گاهی هم نگاهی به پشت سر میکردیم و عراقیها را میدیدیم و آتش را. یا بچههای ...
حمید مرا از دور دید. راه بیخطر را نشانم داد. رفتم داخل خاکریز گفتم «نه خبر؟»گفت عراقیها آن طرف جادهاند و ما این طرف؛ و ...
خود آقا شیخ مهدى خالصى ـ رحمه اللّه ـ هم وقتى که در کاظمین مرجع شد، کارهاى عجیب و ابتکار خوب در گرفتن و دادن ...
یکى از کسانى که ما در زمان خود درک کرده ایم، مرحوم آقا شیخ محمّد حسین کاظمینى(مرحوم شیخ محمّد حسین بن هاشم کاظمى (؟ ـ ۱۳۰۸)، ...
مى گویند: آقایى، مرحوم شربیانى را در خواب دید و از ایشان پرسید: مقام شما بالاتر است، یا مقام مامقانى ـ رحمه اللّه ؟ ایشان فرمود: ...
آقایى در جریان کشف حجاب، براى نابودى پهلوى ختم گرفته بود. علمایى که از دنیا رفته بودند یکى پس از دیگرى نزد او مى آمدند ...
میرزاى شیرازى برزگ(مرحوم میرزا محمّد حسن شیرازى، صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو.) ـ رحمه اللّه ـ طلاّب غیرمستعدّ را که تشخیص مى داد اهل اجتهاد ...