ثقلین
TasvirShakhes8

شوق عجیب

شهید مرتضی نور صالحی

گفت: «بیا من و شما هفته‌ای ۵ تومان از پولمان کنار بگذاریم و برای بچّه‌های یتیم چیزی بخریم.» گفتم: «با ۵ تومان چه چیزی می‌توانیم ...

TasvirShakheskomak6

معلمی

شهید نقی بهمنی

پیکانی خریده بود تا کار کند. می‌آمد خانه. می‌گفتم: «خُب! تقی جان! چقدر کاسبی کردی؟»می‌خندید و می‌گفت: «خانم جان! ما هم برای شما نون بیار ...

TasvirShakheskomak5

بوی ایثار

شهید محمد حسین کریم پوراحمدی

گاهی اوقات ده تا پانزده کامیون کالا و مواد خوراکی از زاهدان به جبهه ارسال می‌شد. هر بار شهید «کریم‌پور» تأکید می‌کرد که کمک‌ها به ...

TasvirShakheskomak7

 سرپرست

شهید مهدی امینی

مهدی حقوق اندک خود را تقسیم می‌کرد و در پاکت‌ها می‌نهاد و بین فقرا و مستضعفین تقسیم می‌کرد. به خانه‌هایشان می‌‌رفت و درد دلشان را ...

TasvirShakheskomak3

لباس دامادی

شهید دکتر سیّد احمد رحیمی

مراسم ازدواجمان در مسجد صاحب الزّمان بیرجند برگزار شد. محفلی صمیمی و بی‌تکلّف؛ درست همان ساده زیستی که احمد طالبش بود.وقتی در کنارم می‌نشست تا ...

TasvirShakheskomak2

پول تو جیبی

شهید طاهره هاشمی

در سنّ و سالی بود که همه‌ی نوجوان‌ها، خوب می‌خورند و خوب می‌پوشند و خوب می‌گردند. با این که ما برادرها و پدرمان، پول تو ...

TasvirShakheskomak1

نگهداری از بچه

شهید محمد کشانی

«نزدیکی‌های خانه‌ی ما یک مرد با بچه‌ی دو ساله‌اش، چادری زده بودند و زندگی می‌کردند. گویا آن مرد با همسرش اختلاف پیدا کرده و جدا ...

صفحه 2 از 212