ثقلین
TasvirShakhes-SayyadShirazi22

احترام به والدین

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

خیلی‌ها می‌آمدند و از ما یا آقاجان و عزیز خواهش می‌کردند که واسطه بشویم بین آن‌ها و علی و کارشان راه بیفتد. یک‌بار یک نفر ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi21

به هوای امام هشتم علیه السلام

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

علی را گرفتم بهش شیر بدهم، یک دفعه دیدم یک صدایی از گلویش بیرون آمد و رنگش سیاه شد. سیاهی چشم‌هایش رفت. هول برم داشت. ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi20

بازداشت

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

من از قبل انقلاب صیّاد را یک آدم مؤمن و مذهبی می‌شناختم. قبل از انقلاب مثل حالا نبود. خیلی واجبات‌شان را انجام می‌دادند، ولی کسی ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi19

یک سرباز با سر و صورت خاکی

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

یک بار تو جبهه باهاش قرار داشتم. نیامد. تا نزدیک اذان مغرب صبر کردم باز هم نیامد. همیشه قرارهایمان بعد اذان بود. نماز را می‌خواندیم ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi18

گوش به فرمان ولی

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

گاهی که خدمت آقا می‌رفتیم، عید بود یا مناسبت‌های دیگر. می‌دیدم آقا که صحبت می‌کنند صیّاد تند تند یادداشت برمی‌دارد. آخرین بار عید غدیر بود ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi17

خاک پای امام

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

در سفری که با صیّاد همراه رئیس جمهور (آقای خامنه‌ای) به سوریه رفته بودیم، من و صیّاد پس از ملاقات ژنرال طلاس، قرار شد از ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi16

مطمئن بودند صیّاد ردشان نمی‌کند!

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

کی فکر می‌کرد صیّاد این‌طور شهید شود. در جهبه همه‌اش فکر می‌کردیم که بگویند صیّاد شهید شد. ولی آن‌جا شهید نشد و آمدند جلوی در ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi14

مثل او ندیده‌ام

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

صیّاد مرد بزرگی بود. این همه آدم آمده‌اند و رفته‌اند و من مثل او ندیده‌ام. مثل او پیدا نمی‌شود. این را من می‌گویم که استاد ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi13

خستگی‌ناپذیر

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

صیّاد ارتش را واقعاً از اوّل ساخته بود، ولی وقتی از فرماندهی نیروی زمینی کنار رفت، همه‌ی ما را جمع کرد و گفت: «هیچ کس ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi12

برای هم مثل آینه باشیم!

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

ماهی یک‌بار من را می‌خواست، می‌رفتم دفترش. می‌نشستم. چای می‌آوردند و میوه. چقدر هم که بهم می‌چسبید. چای و میوه نبود که بهم مزه می‌داد، ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi11

کاش آقا به من اجازه می‌دادند…

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

من که فرزندش بودم یک‌بار عصبانیتش را ندیدم. داد زدنش را ندیدم. همیشه مسائل کاریش را همان‌جا سرِ کار می‌گذاشت و سرحال و با لبخند ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi10

مهمات خواهد رسید!

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

قبل از عملیات طریق القدس افسران ستاد عملیات حساب کرده بودند که چقدر برای عملیات مهمات لازم است. نصف آن چیزی که لازم بود را ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi09

بابا برایم وقت می‌گذاشت

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

برخورد احترام‌‌آمیزش، اخلاق جدّیش و کار و مشغله‌ی زیادش که باعث می‌شد خیلی کم ببینمش، باعث شده بود که نتوانم خیلی مثل پدر و فرزندهای ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi08

مثل یک آدم عادی

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

صیّاد اصلاً در بند مادّیات و مسائل دنیوی نبود. وقتی یکی می‌خواهد برای رضای خدا کار کند، لازمه‌اش این است که در بند دنیا نباشد ...

صفحه 672 از 688« بعدی...102030...670671672673674...680...قبلی »