ثقلین
TasvirShakhesshahidalamdar3

فرزند اذان

شهید سید مجتبی علمدار

نیمه‌های شب بیست و یک رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر می‌شد. خیلی نگران بودم. با کمک همسایه‌ها قابله خبر کردیم.کمی سحری خوردم. در ...

TasvirShakhesshahidalamdar9

فرمانده قلب‌ها

شهید سید مجتبی علمدار

اغلب نیروها در صبحگاه و یا کلاس‌های آموزشی حضور به موقع نداشتند! این مسئله باعث نگرانی سیّد مجتبی شد. چند بار به طُرق گوناگون به ...

TasvirShakhesshahidalamdar8

خاطره‌ی کربلای ۸ از زبان خود سید

شهید سید مجتبی علمدار

بالاخره راضی شد بگوید! هر بار که در خانه از او می‌خواستیم از جبهه خاطره بگوید حرفی نمی‌زد یا این‌که خاطرات دیگران را نقل می‌کرد.اما ...

TasvirShakhesshahidalamdar6

اسراف حرام است!

شهید سید مجتبی علمدار

در کردستان بر روی ارتفاعات مستقر بودیم. چشمه‌ی زلالی در آن‌جا قرار داشت. بچّه‌ها به کمک یک لوله، آب را به قسمت‌های پایین منتقل کرده ...

TasvirShakhesshahidalamdar4

شوخ طبعی

شهید سید مجتبی علمدار

مادرش می‌گفت: «در خانه نشسته بودم. مثل هر روز چشم انتظار سیّد بودم؛ چشم انتظار لحظه‌ای که از جبهه برگردد و زنگ خانه را بزند ...

TasvirShakhesshahidalamdae2

سید رضا

شهید سید مجتبی علمدار

فرزند اول من در همان خانه به دنیا آمد. او دختری بود که به همراه خودش خیر و برکت را به خانه ما آورد.دو سال ...

TasvirShakhesshahidalamdar1

زندگی‌نامه

شهید سید مجتبی علمدار

سید مجتبی علمدار، فرزند سیّد رمضان، در سحرگاه بیست و یک ماه رمضان در یازدهم دی ماه سال ۱۳۴۵ در شهر ولایتمدار ساری و در ...

صفحه 4 از 41234