بنده وقتی بزرگی سلطه‌ی خداوند و گستردگی ملکش و جلالت قدرتش را شناخت، و دانست که [موجود] ممکن، هیچ و عدم است، و [دانست که] او از خود به اندازه‌ی سنگینی یک ذرّه خوبی و خیر ندارد، و توانائی بر سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیزش ندارد، عقل و خردش با خضوع و اظهار خواری و فروتنی در پیشگاه او، مغلوب و مقهور می‌شود؛ و دلش در برابر بزرگی و جلال و عظمت سلطنتش، فروتنی و خشوع بیرون از حدّ و وصفی پیدا می‌کند؛ و مراقب و متوجّه حضور و نظرش و آنچه از ردّ و قبول برای او ظاهر می‌شود، می‌گردد، مراقبتی که یک چشم بر هم زدن از آن جدا نمی‌شود.

 منبع: کتاب به سوی دوست،  ص ۱۴۴