ثقلین
TasvirShakhesshahidalamdar1

آقا امضا کردند! دارم می‌روم

شهید سید مجتبی علمدار

آخرین بار که مریض شد وقتی بود که از مراسم دعای توسل برمی‌گشت. بیشتر وقت‌ها ساعت دوازده شب برمی‌گشت. آن شب با حال عجیبی به ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

مادر جان! بیا و آبروی مرا بخر!

شهید سید مجتبی علمدار

یک روز جمعه به حمام عمومی دانشکده رفتیم. تا جایی که من به یاد دارم هیچ گاه غسل جمعه سیّد ترک نشده بود.می‌گفت: «اگه آب ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

اخلاق سیّد در خانه

شهید سید مجتبی علمدار

در تربیت زهرا شیوه‌های جالبی داشت. هرگز او را تنبیه نکرد. اصلاً با زدن مخالف بود. به خصوص آن‌که می‌گفت نام مادرم روی اوست. اگر ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

میعاد با روح خدا

شهید سید مجتبی علمدار

به سراغ سیّد رفتم. همراه او چند روزی را در مرقد امام (رحمه الله) ماندیم. خیلی از بچه‌های همراه ما به شهرهای خود برگشتند. اما ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

سرباز

شهید سید مجتبی علمدار

همان ایام حضور در خوزستان بود. با سیّد و دیگر پرسنل رسمی دور هم نشسته بودیم. هر کسی چیزی می‌گفت. چند نفر از رفقا به ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

منشور درست زندگی کردن

شهید سید مجتبی علمدار

توصیه کرد شام کم بخور امشب کار داریم! نیمه‌های شب با هم سوار موتور هوندا ۲۵۰ شدیم و رفتیم سمت اروند. معمولاً برای سرکشی پُست‌ها ...

TasvirShakhesshahidalamdar3

دیدار سیّد با علامه حسن‌زاده

شهید سید مجتبی علمدار

سید در مراسمی که برگزار می‌شد از روحانیون استفاده می‌کرد. یک بار بچه‌های هیئت را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل، برد. هدف زیارت ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

داغی که هرگز التیام نیافت

شهید سید مجتبی علمدار

ماه رمضان بود. در مسجد نشسته بودیم. یکی از بچه‌ها خبر آورد که سیّد علی دوامی در شلمچه به شهادت رسید.یک باره حال و هوای ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

مجروحیت

شهید سید مجتبی علمدار

روزی برای دیدن آقا سیّد به منزلشان رفتم. مادر سیّد گفت که او مجروح شده. به زودی مرخص می‌شود و به خانه می‌آید.چند روز بعد ...

TasvirShakhesshahidlamadr27

امداد غیبی

شهید سید مجتبی علمدار

یک شب در کنار سیّد مجتبی بودیم. روایتی که او از عملیات والفجر ۱۰ و تصرف پاسگاه‌ها داشت بسیار جالب و شنیدنی بود. او ماجرای ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

اراده

شهید سید مجتبی علمدار

اواخر زمستان ۱۳۶۶ بود. برای عملیات والفجر ۱۰ در کردستان عراق آماده می‌شدیم. بچه‌ها با خوشحالی آماده عملیات بودند. سوار بر خودروها به سمت کردستان ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

شخصیت سیّد

شهید سید مجتبی علمدار

نماز جماعت را ترک نمی‌کرد. برای نماز جماعت اغلب به مسجد جامع می‌رفت و برادرانش را نیز سفارش به نماز اول وقت می‌کرد.گاهی نماز جماعت ...

TasvirShakhesahidalamdar21-

سیّد خوبی‌ها

شهید سید مجتبی علمدار

رفتم وضو بگیرم و آماده شوم برای نماز صبح. آرام حرکت کردم تا به نماز‌خانه‌ی گردان رسیدم. هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. جلوی ...

TasvirShakhesshahidalamdar2

تزکیه نفس

شهید سید مجتبی علمدار

ندیدم سیّد برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود. مثل بقیه زندگی می‌کرد. اما هر قدمی که برمی‌داشت برای رضای خدا بود. ...

صفحه 10 از 18« بعدی...89101112...قبلی »