ثقلین
TasvirShakhesshahidkave19-(

دیگر مال ما نیست!

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

جایزه‌یی که برای سرش گذاشته بودند شده بود چند میلیون تومان و او اصلاً عین خیالش نبود. آمدند توی مغازه‌ام نارنجک انداختند از بینش ببرندش، ...

TasvirShakhesshahidkarimi1-

مکه حقّت بود!

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

یک بار اسمش در آمد برود مکه.گفتم «به سلامتی می‌خواهی بروی حاجی بشوی؟»گفت «نمی‌روم.»یکی از رفیق‌هاش را به جای خودش فرستاد.مادرش گفت «همه آروزشان‌ست خدا ...

TasvirShakhesshahidkave17-(

اگر پیرو فاطمه‌ی زهرایی سلام الله علیها

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

به هر کلکی بود دامادش کردم، دستش را دادم به دست عروسش گفتم «بلکه تو بتوانی بیش‌تر از ما ببینی‌اش.»می‌خواستم پابند شود زیاد نرود جبهه. ...

TasvirShakhesshahidkave14-(

درس عملیات

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

گفت «حالا دیگر محمودت می‌آید شهر نمی‌آیی خبرمان کنی؟ می‌ترسی بیاییم سرت خراب شویم؟»گفتم «مگر محمود آمده شهر؟»گفت «خودم همین امروز دیدمش. می‌گفت چهار پنج ...

TasvirShakhesshahidkave11-(

گودال قبر

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

پادگان‌مان را کنار یک کوه ساختیم. شب‌ها، بعد از نصف شب، هر جا می‌گشتیم کاوه را پیدا کنیم نمی‌توانستیم. یک شب زاغش را چوب زدم ...

TasvirShakhesshahidkave10-(

فکر کدامتان بود؟

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

صبح بلند شدیم دیدیم چادرها همه صاف شده‌اند از برف زیادی که آمده. آفتاب هنوز نزده بود که محمود همه را جمع کرد گفت «پسر ...

TasvirShakhesshahidkave9-(1

لبخند رضایت

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

محمود گفت «دو نفر بیایند پایین زود بروند گوشه‌ی خاکریز.»دو نفر آمدند پایین رفتند جایی که گفته بود.گفت «مواظب باشید زیاد نزدیک نشوند. خبرم کنید ...

TasvirShakhesshahidkave18-(

من فرمانده‌ات هستم

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

عملیات شروع شد؛ و ابتکار عمل محمود هم. هیچ کس را ندیده بودم مثل او همه جا باشد. جلو، عقب، چپ، راست؛ و اصلاً هر ...

TasvirShakhesshahidkave16-(

عملیات والفجر ۲

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

 اوّلین خاطره‌ام از محمود کاوه مربوط به عملیات والفجر دو ست. در منطقه‌ی حاج عمران. آن‌جا عملیات از دو سمت انجام می‌شد. جناح راست پیشروی ...

TasvirShakhesshahidkave5-(1

صد نفر در مقابل یک لشکر؟

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

پرسیدم «کاوه منتظرمان بود. کجاست یعنی؟»– دیر کردید رفت.– کجا؟– ارتفاع ۲۵۱۹ سقوط کرد، بلند شد زود رفت کدو. درگیری اصلی آن‌جاست.– قرار بود با ...

TasvirShakhesshahidkave6-(1

سکوت

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

دو شب مانده به عملیات، توی قرارگاه فرماندهی در تمرچین و با نام اصلی سرگده، جلسه داشتیم. طرح مانور فرمانده گردان‌ها بود. همه بودند. آقای ...

TasvirShakhesshahidkave3-(1

استخاره

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

آمد به من گفت «روحانی‌تان کجاست؟»توی گردان‌مان چند تا داشتیم. یکی‌شان را صدا زدم آمد.محمود گفت: «حاجی جان! این بار دیگر درمانده‌ام چی کار کنم. ...

TasvirShakhesshahidkave4-(1

بی‌سیم‌چی

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

گفت «چند تا بی‌سیم داریم؟»گفتم «کم نیست. این دفعه کم نیست.»گفت «خوب ست. من هم همین را می‌خواستم بشنوم. بی‌سیم‌چی‌ها را صدا کن بیایند کارشان ...

TasvirShakhesshahidkarimi2-

سقوط ارتفاع

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

ارتفاع‌مان سقوط کرد.قرارگاه ارتش توی دره بود و حالا شده بود قرارگاه ما؛ و عراقی‌ها هم از بالا داشتند می‌زدندمان.محمود گفت: «هر چی را که ...

صفحه 151 از 162« بعدی...102030...149150151152153...160...قبلی »