سیّد بن طاووس گوید:یزید ملعون آن روز وعده داد که سه حاجت را برآورده کند، بعد دستور داد به خانه‌ای ببرند که از سرما و ...

سیّد بن طاووس گوید:روزی امام سجّاد (ع) بیرون آمد. در بازار دمشق می‌رفت. به منهال برخورد کرد. وی پرسید: در چه حالید ای پسر پیامبر!؟ ...

سیّد بن طاووس گوید:آن‌گاه که سر امام حسین (ع) را مقابل او نهادند و زنان را پشت سرش نشاندند تا به سر نگاه نکنند. علیّ ...

سیّد بن طاووس گوید:راوی گوید: خانواده‌ی امام حسین (ع) و بازماندگان او را در حالی که به ریسمان بسته بودند، نزد یزید آوردند. چون در ...

 سیّد بن طاووس از قول راوی نقل می‌کند:پیرمردی به نزدیکی اهل بیت امام حسین (ع) آمد و گفت: خدا را شکر که شما را کشت ...

سیّد بن طاووس گوید:سر مطهّر امام را همراه زنان و اسیران حرکت دادند. نزدیک دمشق که رسیدند امّ کلثوم که جزو اسیران بود، نزد شمر رفت ...

سیّد بن طاووس از ابن لهیعه حدیثی نقل می‌کند که در بخشی از آن آمده است:مشغول طواف بودم، مردی را دیدم که می‌گفت: خدایا مرا ...

 سیّد بن طاووس نقل می‌کند:ابن زیاد نامه‌ای به یزید بن معاویه نوشت و کشته شدن حسین (ع) و وضع خاندانش را خبر داد. نامه‌ای شبیه ...

 سیّد بن طاووس از قول راوی می‌نویسد:ابن زیاد ملعون بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، از جمله چنین گفت: سپاس خدایی ...

 سیّد بن طاووس گفت:آن‌گاه ابن زیاد ملعون رو به علیّ بن الحسین (ع) کرد و پرسید: او کیست؟ گفتند: علیّ بن الحسین. گفت: مگر خدا ...

سیّد بن طاووس گوید:آن روز، امّ کلثوم دختر علی (ع) از پشت پرده خطبه خواند و با صدایی بلند به گریه چنین گفت: ای اهل ...

 سیّد بن طاووس گوید:سکینه جسد مطهّر امام حسین (ع) را در آغوش گرفت. جمعی از بادیه‌نشینان گرد آمدند و او را از روی بدن پدر ...

سیّد بن طاووس گوید:اسرا آنان را قسم دادند که ایشان را از کنار قتله‌گاه امام حسین ببرند. چون چشم زنان به کشته‌ها افتاد، شیون کردند ...

سیّد بن طاووس گوید:عمر سعد سر امام حسین (ع) را همان روز عاشورا همراه خولی و حمید بن مسلم پیش عبیدالله بن زیاد فرستاد و ...