اسیر گرفتن با دست خالی
شهید مهدی کازرونیما نمیدانستیم حاج مهدی درون گودالی افتاده است. خون زیادی از پای مجروحش رفته بود و قادر به راه رفتن نبود. امّا بیشتر از اینکه ...
ما نمیدانستیم حاج مهدی درون گودالی افتاده است. خون زیادی از پای مجروحش رفته بود و قادر به راه رفتن نبود. امّا بیشتر از اینکه ...
معمولاً ضد انقلابهای مهاباد در شب حمله میکردند. آن شب هم حملهی شدیدی را آغاز کرده بودند، انگار که از تمام پشت بامها و پنجرههای ...
پایگاه ما بر بالای تپهای بود. حاج مهدی با کمک دو نفر از نیروهای اطلاعاتی که کُرد بودند، خانههای تجمع ضد انقلاب را شناسایی کرده ...
چند هفته از ورود مهدی به مدرسه نظامی نگذشته بود که خبری مثل بمب توی مدرسه صدا کرده بود. همه به هم میگفتند: «شنیدی که ...
ساعت دو بعد از نیمه شب بود که یکی از خطهای پدافندی ما فوراً درخواست مهمات کردند. خطر سقوط، خط را تهدید میکرد. سراسیمه وارد ...
یک روز صبح بیدار شدیم دیدیم حمید نیست. صبح زود ساعت هفت رفته بود بیرون. عجیب اینکه لباس نظامی هم به تن کرده بود، خیلی ...
یک شب قرار شد گروهی از برادران به محلی حمله کنند که افراد کومله و دموکرات در آنجا بودند و اسلحه وارد میکردند. درّهای بود ...
یکی از اولین عملیاتهای حمید در کردستان، آزادی مقر رادیو و تلویزیون و پاکسازی آن از اعضای حزب بود.بهداری به فاصلهی کمی از مقر رادیو ...
عراق به نوار مرزی و خیلی از مناطق کردستان نفوذ کرده بود. چون هستهی مرکزی حزب دموکرات هم آنجا بود که پایگاه نظامی سیاسی قویای ...
در عملیّات والفجر ۴ برای لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) مشکلی پیش آمده بود. مشکل که بایستی در سنندج حل میشد. لازم بود یکی ...
در منطقهی عملیّاتی جنوب، در حاشیهی رود بهمنشیر مستقرّ بودیم. عملیّات تازه آغاز شده بود که بناگاه توسّط دشمن، بمباران شیمیایی شدیم. در یک لحظه، ...
قرار شد گردان ۴۱۴ حسین بن علی (علیه السلام) بیاید عمل کند. عراقیها با نیروی بیشتری آمدند. دژ روبهرو دویست متر طول داشت و پنج ...
چیزی که مرا بیشتر به ایشان (پدرم) علاقهمند میکرد، شجاعتش بود. بدون ترس و واهمه سخنرانی میکرد و حرف میزد. یکی از دوستان پدرم میگفت: ...
یادم هست در کارخانهی نمک، ما در خطی مماس با خط عراق قرار داشتیم. فاصلهی ما و عراقیها آنقدر کم بود که تیراندازیهای همدیگر را ...