پیشاپیش کارگران
شهید مهدی باکریدر جریان آسفالت «حسین آباد»، «علی آباد» و «جواد آباد» بود که خود پیشاپیش کارگران کار میکرد و حتی خود کارگرها نیز نمیدانستند که او ...
در جریان آسفالت «حسین آباد»، «علی آباد» و «جواد آباد» بود که خود پیشاپیش کارگران کار میکرد و حتی خود کارگرها نیز نمیدانستند که او ...
وقتی مهدی آمد شهرداری، کارکنانش تحویلش نمیگرفتند، نه آنها، حتی ارباب رجوع هم نمیتواسنت باور کند همچون آدمی، افتاده و محجوب بتواند شهردار شهرستان باشد. ...
هرگز دوست نداشت مطرح شود. هرگاه از جایی برای فیلمبرداری از او میآمدند، فوراً گروه فیلمبرداری را به جای دیگر حواله میداد.میگفت: «برید با بچههایی ...
شهید سعید راوش، در میان بچههای بسیج، ویژگی خاصی داشت. با آن که وضع مالی خانوادهاش خیلی خوب بود و میتوانست یک زندگی راحت و ...
باید جلوتر میرفتیم تا از وضعیت سنگرهای آنها بیشتر بفهمیم.اما رفتن بیخ گوش سنگرهای عراقیها، راحتتر بود تا اینکه به علی آقا بگم شما جلوتر ...
برای مرخصی به زادگاهم رفته بودم. پس از مراجعت به پایگاه، خانوادهام را در مقابل منزل پیاده کردم و برای انجام کاری قصد رفتن به ...
به همدیگر فشار میآوردند و ناگهان چند نفر از صف بیرون میافتادند و باز سر جای خود بر میگشتند. او هم خواهی نخواهی خندهاش گرفته ...
هر وقت از او میپرسیدند در سپاه چه کارهای، میگفت: «من در سپاه جارو میکشم.» واقعاً باور کرده بودم که او در سپاه، مستخدم است. ...
به یاد کاظم آوردم که آن سال اولین عید زندگی مشترکمان است. دلم میخواست حالا که کاظم برگشته است، خانه تکانی کنیم و وسایل نو ...
منتظر یک عملیات بودیم. چند روز بدون این که خبری از حمله باشد، صبر کردیم. یک روز صبح آمد پیش من و گفت: «لباسهایت را ...
رفیقم گفت: «چیه پدرجان؟ چرا این قدر ناراحتی؟»پیر مرد گفت: «این تدارکات گردانمون مگه میذاره آدم راحت باشه؟»رفیقم گفت: «چطور؟»پیر مرد گفت: «چهار قلم جنس ...
ساعت دو نیمه شب بود که به منظور بازدید از وضعیت انضباطی سربازان به یکی از آسایشگاهها رفتم. یک جفت پوتین واکس نزده و خاکی ...
بسیجی پیری داشتیم که متولی حمّام صحرایی پادگان دزفول بود. پیرمرد با حالی بود و سعی میکرد به هر نحوی شده، به بسیجیها خدمت بکند.آقا ...
در سالن اجتماعات دانشکدهی مهندسی، یادوارهی شهدای انقلاب و جنگ، جای سوزن انداختن نبود. همهی مسئولین آمده بودند. چشم چرخاندم دیدم نیست! هر چه التماس ...