ثقلین
TasvirShakhesbasiraT14

 با یک دست لباس ساده

شهید نوری صفا

وقتی در فرودگاه مسکو به استقبالش رفتم، دیدم با یک دست لباس خیلی ساده آمده است. در راه به او گفتم: «ما باید به سر ...

TasvirShakhesshahid19

از سر من هم زیاد است!

شهید محمّد ابراهم همت

عقدمان، در روز بیست و دوم دی ماه ۱۳۶۰ بود. عقد ساده‌ای بود. حاجی با لباس سپاه آمده بود. من هم با همان مانتوهای نظامی ...

TasvirShakhesshahid18

روی تشک نمی‌خوابید

شهید عیسی خدری

هنگامی که ایشان با تنی خسته از کار به خانه بازمی‌گشت، مادرش برای او تشک می‌انداخت، ولی از خوابیدن روی تشک پرهیز می‌کرد، تا مبادا ...

TasvirShakhesshahid23

همه ادعا داشتند و آماده

شهید عباس پیکری

پیش از عملیات والفجر مقدماتی، طی ابلاغ از طرف مسؤول بهداری قرار شد که از امدادگرها، دو دسته‌ی ویژه‌ی عملیاتی انتخاب شود. این انتخاب کار ...

TasvirShakhesshahid29

برنامه‌ی جامع آموزش در چهار ماه مجروحیت

شهید سیّد علی حسینی

بدجوری مجروح شده بود. بعد از یک ماه که آوردیمش خانه، هنوز روی پا نمی‌توانست بایستد. با کمک عصا، و به سختی راه می‌رفت.توی خانه، ...

TasvirShakhesAhmadToosi

 فردای قیامت

شهید جاسم دیوانی

همه‌ی اهل محل شهید جاسم دیوانی را که بعد از شهادت برادرش کاظم دیوانی عزم رفتن به جبهه را نموده بود، نصیحت می‌کردند که: «فعلاً ...

TasvirShakhesshahid28

ارزشش بیشتر از دیدن بچه است

شهید محمود دولتی مقدم

پس از ازدواج، سه سال تمام در اشتیاق داشتن فرزند به سر می برد. می‌گفت: «آرزو دارم پس از شهادت یادگاری از خود بگذارم. اما ...

TasvirShakhesshahid27

من می‌خواهم بروم

شهید محمد قائمی‌پور

محمد ۱۲ ساله شده بود، یکی از روزها در مراسم نماز جمعه آقای احمدی از مردم سؤال کرد: «از میان شما کسی هست بخواهد به ...

TasvirShakhesShahid5rrr

حتماً باید رأی بدهی

شهید علی لبسنگی

شهید لبسنگی عاشق دلباخته‌ی حضرت امام (ره) و مطیع فرامین ایشان بودند، به طوری که وقتی نام امام می‌آمد، اشک از چشمانش جاری می‌شد. اگر ...

TasvirShakhesbasiraT14

خودم را خلع لباس نمی‌کنم

شهید شیخ علی مزاری

در درگیری‌های بدو پیروزی انقلاب اسلامی که زاهدان از جهات مختلف ناامن بود، بارها به حاج آقا پیشنهاد می‌شد که: «برای حفظ جان خود لباس ...

TasvirShakhestamasok5

برای دادن سر به جبهه می‌آیم

شهید محمد موسی‌نیا

وقتی درعملیات «فتح المبین» مچ پای شهید «محمد موسی‌نیا» قطع شد، در عملیات بعدی با چوب دستی شرکت کرد. یک روز به او گفتم: «تو ...

TasvirShakhesshahid24

با سر شکسته

شهید علی موحددوست

هر چه به حاج علی موحد می‌گویم: «سر شکسته را نمی‌شود پانسمان کرد و به امان خدا رهایش کرد. باید این شکستگی بخیه شود؟»می‌گوید: «من ...

TasvirShakhesshahid21

سیزده یار آسمانی

شهید عباس پیکری

نفر اول که شروع به استفراغ کرد، پانزده نفر دیگر گفتند: «تو شیمیایی شده‌ای، نمی‌توانی در عملیات شرکت کنی!»بیچاره نفر اول از غصه در حال ...

TasvirShakhesshahid20

 شب شهادت، شب دامادی

شهید رسول فغانی

پدر شهید می‌گوید: در مدّتی که در جبهه بود، دو الی سه نامه برای ما نوشت، در نامه‌هایش عکس صدام را به صورت مُضحکی می‌کشید ...

صفحه 57 از 77« بعدی...102030...5556575859...70...قبلی »