هنگامی که ایشان با تنی خسته از کار به خانه بازمی‌گشت، مادرش برای او تشک می‌انداخت، ولی از خوابیدن روی تشک پرهیز می‌کرد، تا مبادا به نرمی بستر عادت کند. در مأموریت‌ها با این‌که فرمانده بود، امّا همراه نیروهایش عقب خودرو می‌نشست و خود را برتر از آنان نمی‌دانست.


رسم خوبان ۱۸ – چون مسافر زیستن، ص ۱۴٫/ خنده بر خون، ص ۱۱۲٫