حال بهشتی او روحیّه میداد
شهید سیّد محسن صفویما تعدادی از پروژههای مهندسی را به قرارگاه صراط واگذار کردیم. شهید صفوی اجرای پروژهها را در کنار سایر طرحها به عهده گرفت.حقیقت این است ...
ما تعدادی از پروژههای مهندسی را به قرارگاه صراط واگذار کردیم. شهید صفوی اجرای پروژهها را در کنار سایر طرحها به عهده گرفت.حقیقت این است ...
«شهید حاج حسین خرازی» پیش از هر عملیّات، ساعتها در بالای دکل به دیدهبانی میپرداخت. وقتی در عملیّات خیبر مجروح گردید و دست راست خود ...
در مرحلهی اوّل عملیّات بیت المقدس از کارون که عبور کردیم، باید به جادهی آسفالت اهواز – خرمشهر میرسیدیم. راه طولانی بود. حدود ۳۰ کیلومتر ...
خمپارهها میخوردند روی سنگها و سنگها هم میشدند ترکش.شانه به شانهی علی آقا بودم. همین به من آرامش داد که یک خمپاره نشست روی یک ...
در آن بحبوحهی خون و آتش و هراس، همسنگری داشتیم که یک پارچه نشاط و طراوت بود. حتی در سختترین لحظات هم، دست از بذلهگوییهایش ...
حرکت جدیدی که امروز در مصاحبه انجام دادم، مخفیانه ضبط کردن صدای بچّههای قدیمی و ناشناس گردان بود. آنان که از جنگهای اوّل انقلاب، جنگ ...
حاجی برای روحیهی نیروهایش خیلی اهمیت قائل بود. به هیچ کس به هیچ عنوان اجازه نمیداد که روحیهی بچّهها را تضعیف کند.همیشه به بعضی از ...
صبح آن روز وقتی مشغول سرکشی به چاردها بود، عراقیها که شب قبل جلو آمده بودند شروع میکنند به تیراندازی. علی هم خودش را میاندازد ...
همیشه یک تبسّم زیبا داشت. وارد خانه که میشد قبل از حرف زدن، لبخند میزد. هیچ وقت سختیهای جبهه را به منزل نمیآورد. عصبانی نمیشد. ...
بیلبخند نمیدیدیش. به دیگران هم میگفت: «از صبح که بیدار میشوید، به همه لبخند بزنید. دلشان را شاد میکنید. برایتان حسنه مینوییسند.»رسم خوبان ۱۰- روحیه ...
همیشه به بچّهها روحیه میداد و سعی میکرد نگذارد غمی بر دلها بنشیند. آخر، غربت و جنگ و مسایل پیرامون آن، به اندازهی کافی، غمبار ...
در بحبوحهی عملیّات خیبر، آنگاه که بارانی از گلوه و ترکش از هر سو میبارید، مردی را دیدم که با دستانی ترکش خورده، به هدایت ...
با هم بودند؛ با غلامحسین. میخواستند بروند به یک گردان دیگر، میخواستند به آنجا هم سری بزنند. سر راهشان به همه سنگرها رفتند. یکی یکیشان، ...
به دلیل آشفتگی اوضاع و آتش دشمن که بیامان میبارید، به منِ روحانی اجازه ندادن وارد خط بشوم. وقتی خبر شهادت تعدادی از دوستانم را ...