در بحبوحه‌ی عملیّات خیبر، آن‌گاه که بارانی از گلوه و ترکش از هر سو می‌‌بارید، مردی را دیدم که با دستانی ترکش خورده، به هدایت نیروهایش مشغول بود؛ او که به دلیل جراحت نمی‌توانست از دستانش برای نشان دادن مسیر و جهت تغییر مکان نیروهایش استفاده کند، به وسیله‌ی چرخاندن سر به سمت مورد نظر، این کار را انجام می‌داد. نزدیک که شدم، دیدم حاجی طاهری است.

هر چه دوستانش با اصرار از او می‌خواستند که برگردد عقب و به معالجه دستانش بپردازد، قبول نمی‌کرد؛ از چهره‌اش معلوم بود که درد زیادی را تحمّل می‌کند، امّا سعی می‌کرد به روی خود نیاورد؛ حاجی به پیشروی ادامه می‌داد تا یک وقت با بازگشت او به عقب، روحیه‌ی بچّه‌ها ضعیف نشود و مشکلی برای نیروهایش و دیگر نیروهای عمل کننده در جناحین او پیش نیاد.


رسم خوبان ۱۰- روحیه،  ص ۳۴ و ۳۵٫/ گل اشک، ص ۶۸٫