ثقلین
TasvirShakhesshahid842

شرمنده تو هستم

شهید علی بینا

هفته بعد دیر کرد. دو روز دیر آمد. شب و روزم یکی شد، تا آمد نتوانستم خودم را کنترل کنم. زدم زیر گریه. خواست پایم ...

TasvirShakhesshahid810

گفت: قد راست کن!

شهید علی بینا

یک هفته‌‌ی بعد، علی سوار بر ماشین سپاه آمد. احوال‌پرسی کرد و متعجّب نگاهم کرد و گفت: «چقدر نحیف شده‌ای!»بعد خندید و گفت: «آن روز ...

TasvirShakhesshahid840

ساده‌ترین مراسم

شهید مهدی کازرونی

۱۹ سال داشت که به ما گفت که می‌خواهد ازدواج کند و با توجّه به اعتقادات و محسنات اخلاقی خانواده‌ی عمه‌اش، دختر عمه‌اش را انتخاب ...

TasvirShakhesshahid741

اسلام از همه‌ی این‌ها واجب‌تر است

شهید محمد حسین شیخ حسنی

شب عروسی محمد بود. مهمان‌ها آمدند و خانه پر شده بود. محمد با تعدادی از مردهای مهمان از خانه بیرون رفت. همه سراغ او را ...

TasvirShakhesshahid837

ثواب رسیدگی به پدر و مادر

شهید حمید رضا جعفرزاده‌پور

یادم می‌آید که مدت‌ها پدرم در بستر بیماری بود. هر وقت حمید به مرخصی می‌آمد، دیگر اجازه نمی‌داد که ما بالای سر پدر بمانیم. می‌گفت: ...

TasvirShakhesshahid836

این دستور خداست

شهید علی ماهانی

یک بار هم ندیدم که این جوان، حُرمت موی سفید ما را بشکند. بی‌سوادی ما را به رخ بکشد، حرف تلخ بزند یا حقیرمان کند. ...

TasvirShakhesshahid741

می‌برم با زن و بچّه‌ام می‌خورم

شهید محمد آرمان

علاقه‌ی بسیار زیادی به خانواده‌اش داشت. درست است که هر پدری فرزندش را دوست دارد؛ امّا میزان عشق و علاقه‌ای که محمد نسبت به فرزند ...

TasvirShakhesshahid835

من هم ظرف‌ها را می‌شویم

شهید حسن شوکت‌پور

در خانه، تا خانمش غذا را کشید، حسن هم سفره را انداخت و یک پارچ آب و دو تا لیوان و یک پیشدستی سر سفره ...

TasvirShakhesshahid815

دست خالی نمی‌آمد

شهید حمید ایرانمنش

یکی از خصوصیات حمید این بود که هیچ وقت دست خالی به خانه نمی‌آمد، حتی در سخت‌ترین شرایط جنگی یا در بدترین شرایط مالی، لازم ...

TasvirShakhesshaid837

رفتار و اخلاق پدری

شهید حجت الاسلام شیخ فضل الله محلاتی

پدر به مسایل شرعی ما اهمیت می‌داد. روی درس و تحصیل هم تأکید داشت و برای آن محدودیت قایل نبود، حتی وقتی برای ادامه‌ی تحصیل ...

TasvirShakhesshahid660

مادرش را کول می‌کرد

شهید یونس زنگی آبادی

من در طول زندگی‌مان فقط به خاطر یک موضوع، غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم. در آن‌جا بود که در ...

TasvirShakhesshaid836

من یک سپاهی هستم

شهید رزاق چراغی

تیرماه ۶۱، پس از عملیّات بیت المقدّس، رضا به اصرار خانواده راضی شد به خواستگاری. آمدند خانه‌ی ما، آقا رضا پایش در گچ بود. او ...

TasvirShakhesshahid832

رسالت مادری

شهید حسن بهمنی

اوائل انقلاب بود. ما هنوز ازدواج نکرده بودیم. در آن دوران بحث‌های سیاسی خیلی داغی مطرح بود. مسائل سیاسی بسیاری در خانواده‌ها، در مورد انقلاب ...

TasvirShakhesshahid754

دوست داشتنی

شهید محمد تقی طاهرزاده

خودش بچّه بود امّا عقل و درکش چه؟ حیا و غیرتش چه؟حریم خانواده در نظرش خیلی مقدّس بود. پدر و مادر برایش خیلی احترام داشت. ...

صفحه 2 از 3123