ثقلین
TasvirShakhesshahid611

آتش زدن مشروب فروشی‌ها

شهید مهدی باکری

سال پنجاه و شش پادگان ارومیه خدمت می‌کردم. آمدند گفتند: «ملاقاتی داری.» مهدی بود. به من گفت: «باید از این جا در بری.»هر طور بود ...

TasvirShakhesshahid610

همه به صورت او تُف انداختند

شهید گمنام

شب فرا رسید اما، اُسرا به منطقه‌ی اداری کرکوک اعزام نشدند. آن شب، فرمانده‌ی تیپ که از فرط مستی روی پای بند نبود، نزد اُسرا ...

TasvirShakhes-ShahidGomnam1

این خواهر نزدیک من نیاید

شهید گمنام

صبح اول وقت دکتر او را معاینه کرد و گفت: «هر چه زودتر باید به تهران اعزام شود.» بالای سرش رفتم و سِرُمش را عوض ...

TasvirShakhesshahid607

«ربَّنا أفرِغ علینا صبراً»

شهید علی باقری

پزشک برای معاینه آمد و دستور مراقبت‌های ویژه داد. اسمش «علی باقری» و اهل اصفهان بود. هر یک ربع باید فشار خونش کنترل می‌شد و ...

TasvirShakhesshahid605

سیاهی چادر  تو

شهید محمّد رضا نظافت

به مقام زن و حجاب خیلی اهمیت می‌داد. مرخصی که آمده بود، مثل همیشه نشست به تعریف کردن از منطقه.آهی کشیدم و گفتم: «کاش من ...

TasvirShakhesshahid603

ما بی‌غیرت نیستیم

شهید حسین خلعتبری مکرم

من در دزفول نبودم که زن لری بچّه‌ی سوخته‌اش را گذاشت بغل من و گفت؛ بی‌غیرت تو خلبان مایی؟ بگیر!ما یک چنین صحنه‌هایی را دیدیم. ...

TasvirShakhesshahid602

خبر دردناک

شهید حسین خلعتبری مکرم

خلعتبری از خیانت‌های بنی صدر سخن می‌گوید: «خاطرات دردناک جنگ نیروی هوایی با نیروهای زرهی عراق و شهادت پاک‌ترین فرزندان امت اسلامی را که از ...

TasvirShakhesshaid601

از شاه بیزار بود

شهید محمّد بروجردی

یک روز صاحب کار محمّد، مرا خواست و گفت: «این پسره کلّه‌اش باد داره، باید یک فکری به حال او بکنین که کمی سر عقل ...

TasvirShakhesAhmadToosi

حق دیگران

شهید غلام حسین پازهرامامی

وقتی برادرم از پدر برایمان حرف می‌زد، لذّت می‌بردم. خاطراتش شیرین بودند و دوست داشتنی. آخر او همرزم و همراه پدر بود. از طرفی دیگر، ...

TasvirShakhesShahid5rrr

خدمت به اجنبی حرام است

شهید اسدالله کشمیری

 نزدیک زمین‌های کشاورزی ما، منطقه‌ی صاف و یکدستی بود که قبل از انقلاب و چند سال بعد به عنوان میدان تمرین هواپیماهای آموزشی از آن ...

TasvirShakhestamasok5

آن‌ها نامحرم‌اند

شهید اسدالله کشمیری

بعضی از معلم‌های مدرسه زن بودند. چون حجاب درست و حسابی نداشتند، اسدالله به آن‌ها نزدیک نمی‌شد. روزی بچّه‌های مدرسه به همراه خانم معلم‌ها برای ...

TasvirShakhesshahid600

لکه‌های خون

شیهد محمّد بروجردی

روزهای شروع فعالیت محمّد بود که یک روز او را دیدم. آمد مغازه، در حالی که پیراهن سفیدش خونی بود. علت را پرسیدم. گفت: «داشتم ...

TasvirShakhesmarefat7

حجب و حیا

شهید سید علی اصغر حسینی

بچّه‌های هم سنّ و سال مسخره‌اش می‌کردند برای این کارش. ولی او کار خودش را می‌کرد. مثل آن‌ها لخت و عور نمی‌شد بپرد توی حوض ...

TasvirShakhesshahid345

این شلوار چه عیبی دارد؟

شهید علیرضا ناهیدی

طی سه سالی که در جبهه بود، یک دست لباس بیشتر نگرفت. مرتب آن را می‌شست، وصله می‌‌کرد و می‌پوشید. به قول دوستانش: «علی را ...

صفحه 28 از 52« بعدی...1020...2627282930...4050...قبلی »