طی سه سالی که در جبهه بود، یک دست لباس بیشتر نگرفت. مرتب آن را می‌شست، وصله می‌‌کرد و می‌پوشید. به قول دوستانش: «علی را از دور، به لباس رنگ و رو رفته‌اش می‌شناختند.» در سرمای سخت مریوان، برای این‌که بر نفس امّاره‌ی خویش فائق آید، نه پوتین داشت، نه پالتو. گاهی جوراب هم نمی‌پوشید. آخرین روزهایی که به خانه آمد، سر زانوی شلوار مندرسی که به پا داشت، پاره شده بود. شلوار را پس از خشک شدن به مادرش داد و گفت سر زانوی این را وصله کند. مادرش گفت که برود و یک شلوار نو بخرد یا از پادگان بگیرد. علی گفت: «مادر جان، تو این را وصله کن، ان‌شاء‌الله من چند تا شلوار می‌خرم…»

وقتی وصله‌ی شلوار تمام شد، علی آن را دست گرفت و به مادر نشان داد و گفت: «این شلوار چه عیبی دارد؟»

آن را اطو کرد  و پوشید و گفت: «یک شلوار هم که از بیت المال کم شود، خودش یک شلوار است.»

نظافت و پاکیزگی لباس برایش بسیار مهم بود، ولی نسبت به دوخت لباس حساس بود که تنگ و مدل‌دار نباشد. لباس و وسایل زندگی را برای رفع نیاز می‌دانست، نه تجمّل و تشریفات و مُد.

شهید ناهیدی در طی ۲۹ ماه حضور در جبهه، یک ریال حقوق دریافت نکرد. همواره یک جفت کفش کتانی به پا داشت. روزهای آخر بود که یک جفت پوتین را از بیت المال گرفت. یکی از همرزمانش در این باره می‌گوید: قرار بود برای جلسه‌ای قبل از عملیّات به قرارگاه برویم، همه فرماندهان آن جا بودند. ناگهان متوجه شدم جوراب علی پاره است. گفتم: «برادر بیا من یک جفت جوراب به شما می‌دهم. این طوری خیلی ناجور است در جلسه شرکت کنید…» علی نگاه تندی به من انداخت و گفت: «همین جوراب پاره خوب است. آن‌ها با اطلاعات و آگاهی‌های من کار دارند، نه با جورابم. اگر با جورابم جلسه دارند، امر دیگری است.»


رسم خوبان ۱۸ – چون مسافر زیستن، ص ۱۱۲ و ۱۱۳٫/ حماسه‌ی ذوالفقار، صص ۵۲ ۵۱٫