نوشتار حاضر، پژوهشی است بر ظهور فرقه خالدیه، در دهه دوم قرن نوزدهم، در برابر گرایشات سلفی به عنوان واکنشی طبیعی، از سوی علمای ضدوهابی عراق .

 

وهابیت در عراق

چنین به نظر می رسد که بروز و بسط اندیشه های سلفی در سنوات آغازین قرن نوزدهم در بغداد، ریشه در عقاید و آموزه های وهابی داشته است. تأثیرگذاری وهابیون در پی خروج از نجد و حضور نظامی در کشورهای همسایه باعث پدید آمدن این موج شده بود. در این میان نباید گرایش برخی علمای سلفی عراق، نسبت به اندیشه های وهابی را به دیگر کشورهای اسلامی تعمیم داد. طبق تصریح مورخ عثمانی، احمد جودت، رسائل وهابی پس از فتح مکه در سال ۱۲۱۷/۱۸۰۳ و از طریق حجاج، در مصر منتشر شد. گرایش های علمای مصر نسبت به این اندیشه های تازه را می توان در دو دسته مقابل هم قرار داد. گروهی، وهابیان را کافر و خارجی نامیدند وگروهی دیگر آنان را کاملاً اسلامی خواندند. وی از عبدالرحمن جَبَرتی مورخ، به عنوان یکی از حامیان وهابیت نام برده است.۲ بدون شک بروز این گرایش ها نسبت به عقاید وهابی در قلمرو محمدعلی پاشا، امری دور از واقعیت به نظر می رسد، اما اوضاع در بغداد به شکل دیگری در جریان بود.

پیش از تجزیه و تحلیل شرایط بغداد، باید به اصول و عقاید بنیادی وهابیت نظری کوتاه بیفکنیم.تأثیر آموزه های تقی الدین ابن تیمیه و شاگردانش بر محمد بن عبدالوهاب (۱۷۹۳-۱۷۰۳/۱۱۱۴-۱۲۰۷) باعث شکل گیری دعوت او برای بازگشت به عقاید اسلاف صالح شد. او از سویی به تأثی از ابن تیمیه ، دم از لزوم اجتهاد می زد، و از سوی دیگر مدعی درک دقیق قرآن وسنت بود و با هرگونه تأویل و تفسیر باطنی برای دین مخالف بود.۳

محمد بن عبدالوهاب در اثر مهم خویش کتاب التوحید، با تاکید بر توحید، هرگونه الحاقات و بدعت های جانبی که بعد از قرن سوم در عقیده وعمل دینی مردم وارد شده، را نفی کرد. این اولین بروز مخالفت و دشمنی او با اعمال و عقاید شیوخ صوفی به حساب می آید. او با اعمال صوفیانه ای چون ساخت گنبد و بارگاه بر مزار شیوخ و مقدسین متصوفه مخالف بود و زیارت و استغاثه بر بارگاه ایشان را نافی اصول توحیدی اسلام می دانست. در صدر این عقاید جدید باید به معارضه او با اصل شفاعت پیامبر(ص) و امامان برای مسلمین اشاره کرد. در نظر ابن عبدالوهاب هیچ تفاوتی میان مخالفان مسلمان یا غیرمسلمانش وجود نداشت و او همه را کافر و شایسته جهاد می دانست.

آموزه های ابن عبدالوهاب با هنجارهایی که قرن ها توسط نهادهای مذهبی خلافت عثمانی رواج داده می شد، در تعارض جدی قرار داشت. بسط و گسترش اندیشه های وهابی در نجد، عراق را به چالشی بی سابقه در منطقه وارد کرد. همه شواهد دال بر وجود و تداوم طولانی مدت روابط تجاری بین عربستان مرکزی و شهرهای عراق هستند.۴ افزون بر این، مسافران و زائران مکه که از ممالک شرقی جهان اسلام قصد حجاز می کردند، لاجرم از نجد می گذشتند. بنابراین منطقی ست اگر عراقیان را مطلع ترین افراد به وقایع و تحولات نجد و شبه جزیره عربی بدانیم.از سوی دیگر به علت همجواری عراق و عربستان، دائما نمایندگان وهابی به منظور اشاعه و ترویج وهابیت به قبایل جنوب وجنوب غربی عراق فرستاده می شدند.

مورخین عراق جدید۵ حضور مبلغین وهابی در میان قبایل مجاور فرات را امری طبیعی دانسته اند. این مبلغین رسالات جدید وهابی را به علمای متنفذ منطقه نیز می فرستادند؛ تا آنان نیز از دستاورد های جدید وهابیت مطلع باشند.۶ در این راستا شواهدی نیز دال بر ارسال نامه هایی از سوی علمای خارج نجد مانند حرمین، بغداد و احساء در پاسخ رسالات ابن عبدالوهاب وجود دارد.۷ به عنوان مثال مکاتبات شیخ عبد الرحمان سُوَیدی (م.۱۲۰۰/۱۷۸۵) با ابن عبدالوهاب در باب مبانی اندیشه وهابیت موجود است.۸

سلیمان پاشا مهمترین والی عثمانی در عراق که در سال ۱۱۹۳/۱۷۷۹ تا ۱۲۱۶/۱۸۰۲ بر عراق حکومت می کرد، با درک نفوذ اندیشه های وهابی در عراق، از تهدیدات نظامی ایشان در هراس بود و از آن روی طریق اعتدال را در مخالفت با وهابیون برگزیده بود.۹ بررسی همه جانبه واکنش های او در مقابل وهابیون فراتر از مجال این مقاله است اما در این جا به گوشه ای از سیاست های مذهبی او اشاره می کنیم.او در سال ۱۱۹۴/۱۷۸۰ به عبدالله راوی، خطیب مسجد جامع شهر دستور داد تا نامه ای به ابن عبدالوهاب نوشته، در باب مبانی دعوت او تحقیق کند، این نامه پس از مدت کوتاهی به همراه نسخه ای از «کتاب التوحید»۰۱ پاسخ داده شد. در ادامه سلیمان پاشا به شیخ احمد طبقجلی(م.۱۲۱۳/۱۷۹۸) مفتی حنفی بغداد ، دستور به تحریر ردیه ای بر آن کتاب را صادر کرد،۱۱ و طبقجلی این ردیه را با عنوان «شرح الکلمه توحید والشهاده»۲۱ به رشته تحریر درآورد.

طبق نظر ابن عبد الوهاب در این رساله: «چنانچه شخصی، یاد یا قَسم غیر از خدا را بر زبان بیاورد، قربانی کند، آرامگاه مقدسین صوفی را زیارت و بر مزار آنان نماز بگذارد و از آنان طلب شفاعت کند، مرتکب شرک شده است.»۳۱ اما طبقجلی با ردّ این نظریات، بیان ایمان را تبعیت از اصول شرع و نشانه اعتقاد به توحید خداوند دانسته است.۴۱ از منظر او توحید «اعتقاد به ربوبیت الله و نفی ماسوی الله»۵۱ است و به عبارت دیگر تحقق عملی «لا اله الالله» که در حدیثی از آن به عنوان کلید بهشت یاد شده، همان توحید است.۶۱

طبقجلی با اینکه نامی از شیوخ متصوفه نبرده، تلویحاً از عقاید آنان دفاع کرده است. او «ذکر» را با استناد حدیثی که در آن به حفظ یاد خدا سفارش شده، عامل «تزکیه نفس» و امری پسندیده دانسته است.۷۱ علاوه بر این، او با ذکر حدیثی از پیامبر که فرمود: «هرکس نسبت به مؤمنان و اولیاء الله خصومت بورزد، به مثابه دشمن من در میدان جنگ است»۸۱ نظرات ابن عبدالوهاب را در باب تکریم قبور اولیاء رد کرد. او در ادامه وحدت وجود را تأیید کرد و «وجود حقیقی» را از آن خدا دانست.۹۱ تفسیر قرآن بر مبنای ظاهر نیز از سوی او مردود شمرده شد. «اعتقاد و تمایل به درک مفهوم قرآن از ظاهر کتاب و سنت، بدون در نظر گرفتن باطن آن ها (بصیرت) منشأ اشتباه است(ضلاله)»۰۲ طبقجلی اهل ظاهر را که مخالف درک باطنی هستند، به جماعتی تند خو که عسل را چشیده وآن را تلخ و ناگوار می نامند، تشبیه کرد و به مسلمانان هشدار داد که از آنان دوری کنند.۱۲

به نظر می رسد که سلیمان پاشا این تدبیر را برای سد نفوذ دعوت وهابی کافی ندید، چراکه در طول مدت حکومتش بر بغداد، اهمیت و توجه زیادی به علما رقیب و مخالف ابن عبد الوهاب نشان داد و کوشید از این طریق زیرساخت های اعتقادی مردم را در معارضه با خطرات اندیشه وهابی ایمن کند. او دستور مرمت و احداث چند مسجد جدید را صادر کرد و علمای مورد تایید خود را بر منصب وعظ آن ها نشاند.۲۲ به علاوه در کنار هر مسجد، مدرسه و کتابخانه ای را با رعایت اصول واحد و مشترک احداث کرد.۳۲ چراکه پیش از امارت سلیمان پاشا بر بغداد، ترویج علم و دانش مورد غفلت واقع شده بود. او به یک طبقه روشنفکر و دانشمند برای اداره یک حکومت مترقی و کارآمد محتاج بود. و از سوی دیگر نگران رواج آموزه های وهابی و از میان رفتن مبانی اعتقادی مردم بود.

جانشین او در بغداد نیز قدم در راه او نهاد.۴۲ در زمان آخرین والی، داوود پاشا (حک ۱۲۳۲-۱۲۴۶/ ۱۸۱۷-۱۸۳۱) کمتر از بیست و هشت مدرسه در شهر ساخته شده بود و نفوذ زیاد علم و دانش در شهر عامل تجدید حیات علمی اسلامی شد.۵۲ یکی از معاصران اقدامات سلیمان پاشا، مدعی ست که در زمان حکمرانی او، «تعداد علما و دانشمندان افزایش یافت و مدارس علمیه از طلاب و مساجد از زهاد انباشته شده بود.»۶۲

ارزش و جایگاه سیاست های حمایتی سلیمان پاشا در مقایسه با رفتار محمدعلی پاشا، در دیگر سرزمین متأثر از اندیشه های وهابی یعنی مصر به خوبی مشخص می شود. محمد علی پاشا مسلمانی آلبانیایی تبار بود که برای تأمین مشروعیت خود هیچ نیازی به علمای مصری نداشت، اما ممالیک عراق نمی توانستند رفتاری مانند او داشته باشند و علما را از خود برانند.آن ها به دلایلی وضعیت متزلزل تری داشتند. اول اینکه آن ها در عراق خارجی و بیگانه محسوب می شدند چرا که اصالتاً مسلمان نبودند و دو اینکه، کسب مشروعیت در قبال شورش های محلی و به کنترل در آوردن قبایل، اصلی ترین رشته پیوند آن ها و علمای سرشناس شهر محسوب می شد.

با تمام تفاسیر فوق، ساده انگاری ست اگر علت عدم کامیابی و موفقیت وهابیت در عراق را صرفاً تحت تأثیر اقدامات والی بغداد بدانیم.در حقیقت عقاید وهابی به دلیل بنیادگرایی و افراط شدید در تحمیل تعالیم اش بر مردم عربستان نتوانست در نفوذ و گسترش در عراق موفق باشد. با این وجود برخی گرایش های عقاید وهابی در میان علمای عراق دیده می شود که این مقاله در پی بررسی و تبیین آن هاست. سؤالی که در این جا مطرح می شود این ا ست که این عقاید از کدامین بستر راه خود را به عراق گشودند و تا چه حد در آن محیط اشاعه یافتند؟

 

شیخ علی سُوَیدی و سلفیان

همانطور که پیش از این نیز اشاره شد بازرگانان، مسافران و زواری که از نجد می گذشتند، رسائل ابن عبد الوهاب را به شهر های عراق منتقل می کردند.اما علما و دیگر افراد طبقه متوسط افزون بر این شیوه، از طریق دو کتاب دیگر نیز تحت تأثیر عقاید وهابی قرار داشتند.

اولین آنها کتاب علی سویدی، یکی از علمای سر شناس بغداد بود. بلافاصله پس از آنکه طبقجلی مفتی، رساله اش در باب تقلید را نگاشت، شیخ علی السویدی العقد الثمین فی بیان مسائل الدین را در جمادی الاول سال۱۲۱۴/[اکتبر۱۷۹۹] به رشته تحریر درآورد که به وضوح آثار اندیشه وهابیت در آن مشهود بود.۷۲ او در کتاب خویش از رساله طبقجلی نامی نبرد، اما با توجه به اینکه کتابش را با فاصله کمی از نگارش رساله طبقجلی نوشته، به احتمال زیاد ردیه نگاری بر آن رساله، هدف او بوده است. ضمناً این مساله بر وجود مجادله و رقابت شدید میان علمای بغداد دلالت دارد. علی سویدی از تبار یکی از سرشناس ترین خاندان های بغداد بود.۸۲ پدر بزرگش شیخ عبدالله (متوفی۱۱۷۰/۱۷۵۶) در اواسط قرن دوازدهم/هجدهم از عالمان سرشناس شهر بغداد و پدر وعموی او از علمای شناخته شده بودند؛ همانطور که پیش از این اشاره شد، عبد الرحمن عمو و استاد علی سویدی محدثی سرشناس در بغداد بود که اولین نامه را به ابن عبد الوهاب نوشت و «سرشناس ترین دانشمند عصر خویش بود.»۹۲

بنا بر قول محمد امین فرزند علی، پدر بزرگش هنگامی که به مکه مکرمه مشرف شده بود به در خواست شیخ محمدبن عقیله که از تبار احمد سر هندی بود، خرقه طریقت نقشبندیه مجددیه را بر تن کرد. عبدالله طریقت خود را به پسرش و آن ها به فرزندان خویش و دیگران منتقل کردند. بنابراین شیخ علی از طریق پدرش محمد سعید به عضویت فرقه نقشبندیه مجددیه در آمد.۰۳ اما هیچ مدرکی دال بر تلاش خاندان سویدی در اشاعه این فرقه میان دیگر افراد جامعه در دست نیست. اثرات فکری نقشبندیه مجددیه در اوایل زندگی شیخ علی آشکار بود اما ظاهراً در میانسالی ذهنیت اش را تغییر داده است. در اواخر سال ۱۱۹۴/۱۷۸۰ شیخ علی به همراه شیخ اسعد حیدری از اعضاء خاندان سرشناس حیدری بغداد، راهی سفر مکه شدند۱۳ با اینکه آنها از دمشق عازم این سفر شدند، برای بازگشت راه نجد را پیش گرفتند. چنانکه ابراهیم فصیح حیدری، از فرزندان ارشد شیخ اسعد نوشته است، آنها سه ماه در درعیه ماندند و با عقاید شیخ محمد عبدالوهاب به صورت مفصل آشنا شدند.۲۳ ابن سَنَد که در آن زمان ساکن بصره بود نوشته است که آن دو به همراه هم از راه بصره وارد عراق شدند.۳۳ همین اقامت کوتاه شیخ علی در میان وهابیان، تأثیراتی پایدار بر ذهن او گذاشت که نشانه های آن در العقد الثمین قابل مشاهده و تبیین است.

یک دهه بعد از حضور شیخ علی در میان وهابیون و نگارش العقد الثمین، نیروهای سعودی در پی فتح احساء در شمال شرقی نجد به مرزهای جنوب غربی عراق رسیدند. بدین ترتیب توجه ساکنان بغداد و دیگر شهرهای عراق بیش از پیش به سوی این جنبش معطوف شد و کنجکاوی آن ها برای به درک ایدئولوژی وهابیت رو به فزونی نهاد و همین مساله باعث اقبال گسترده عراقی ها به العقد الثمین شیخ علی السویدی شد.

 

العقد الثمین فی بیان مسائل الدین

این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و پانزده فصل است. شیخ علی در مقدمه کتاب «تبیین واضح توحید الهی بر پایه کتاب، سنت و تعالیم اسلاف صالح» را به عنوان انگیزه اصلی اش در تالیف کتاب عنوان کرده است.۴۳ او در ادامه چنین افزوده: «به اطراف نظر کردم و عقاید مردم را تحت تأثیر بدعت های فلسفی وارد شده بر علم قرآن و سنت و پیروی از افلاطون، مغشوش و ناموزون یافتم.»۵۳

به غیر از تالیفات وهابیان، این اولین کتابی بود که در آستانه عصر جدید، به تبیین عقاید سلفیه پرداخت.۶۳ به همین دلیل شیخ علی سویدی به رغم اختلافات اصلی و بنیادینش با وهابیون، از طرف دشمناناش متهم به وهابی بودن می شد. در این رابطه محمود شهاب الدین آلوسی (متوفی ۱۲۶۹/۱۸۵۳) مفتی حنفی مذهب آینده بغداد که شاگرد و مرید شیخ علی بود و شیخ را از نزدیک و به قدر کفایت می شناخت، وهابی بودن او را انکار کرد امّا او را دلبسته عقاید سلفی دانسته بود۷۳ سویدی مسلمانان را به پیروی از رویه مسلمانان صدر اسلام تشویق می کرد و با بیانی پرشور و حرارت، کسانی را که به دروغ برای عوام الناس ادعای تقوی و دانش دارند را امام الضلال نامید و تمام مسلمین را به بازگشت به تعالیم اصیل پیامبر و اولیاء فرا می خواند.۸۳

بدین طریق او از مسلمانان خواست تا پیامبر را سرمشق خود قرار دهند و همچنین گفت که «این وظیفه ما است که ازگفتار و کردار ایشان تبعیت کنیم» و همچنین افزود «به ما اجازه دهید از الگوی اصحاب پیروی کنیم»۹۳ و بعد از برشمردن برخی از سنن، برای حمایت از دعوتش از مسلمین خواست تا از قرآن و سنت فاصله نگیرند. چراکه این دو، مشعل های هدایت مسلمین هستند که پیامبر دنباله روی از آن ها را به مسلمین سفارش کرده است.۰۴ تقلید از الگوی پیامبر اکرم(ص) و تبعیت از راه و روش اصحاب ایشان به معنای بازگشت به مبدأ اسلام و رد الحاقات حاشیه ای آن به ویژه شعائر و اعمال فرق متصوفه مثل ستایش قدیسان، تمجید و تکریم قبور ایشان و استغاثه و تضرع برای طلب شفاعت نزد خداوند است. سویدی پس از تاکید بر وحدانیت خداوند به عنوان هسته اصلی اعتقادات راستین، بخش مهمی از کتابش را صرف تقبیح شعائر و اعمال صوفیه کرده است. به رغم اینکه شیخ علی یکی از شافعیان سرشناس بغداد بود، در کتابش به عقاید ابن تیمیه و شاگردانش تمایل ویژه ای نشان داده و همان سخنان و نظریات آن ها را در باب تکریم قبور و شفاعت تکرار کرده است.۱۴ او این متصوفه را مروّجین «غلو» خوانده است.۲۴

ابن قیم در کتاب الکبائر و هم سوی با عقاید سویدی، آورده، هر که غیر خدا را بپرستد مرتکب کفر شده است.۳۴ سویدی برخی فرق نظیر پیروان احمد الرافعی یا دیگر شیوخ متصوفه را مسئول اصلی ترویج این عقاید در میان عوام دانسته است. او این اعمال را همان بت پرستی و ثنویت انگاشته۴۴ و در ادامه به زیارتگاه ها مانند مقابر عبدالقادر گیلانی، ابو حنیفه، معروف کرخی و دیگر مقابر بغداد اشاره کرده و آن ها را نمادی برای اشاعه این عقاید گمراه کننده دانسته است.۵۴

وی از ابن تیمیه نقل کرد که پیامبر اکرم(ص) زیارت از قبور را مجاز می دانست اما آن را با قوانینی خاص و در چهارچوبه ای معین کرده بود.۶۴ در مجالس الابرار آمده است که اگر زائری در زیارت قبور تابع این قوانین باشد زیارتش شرعی است اما، اگر شخصی آرامگاه وسنگ اش را عبادت کند، یا از او(شخص مدفون و نه از خدا) طلب شفاعت نماید، از او آرزویی را بخواهد یا تقاضای التیام درد و رنجی داشته باشد، اعمالی همسان با بت پرستان انجام داده و او نیز مرتکب بدعت شده است.۷۴ سویدی افزود که اسلاف متقی وپرهیزگار و اصحاب و جانشینان آن ها منحصراً خدا را می پرستیدند و عبادت را مختص به خدا می دانستند.گذشته از این، شخص مرده دیگر قادر به انجام کاری نیست، بر عکس خود او نیازمند توسل به رحمت وشفاعت است.۸۴

از دیگر مسائل مطرح شده در العقد الثمین توسل و شفاعت (درخواست وساطت پیامبر یا فرد منزه نزد خدا) است که فصلی طولانی را در این کتاب به خود اختصاص داده است.۹۴ همین مساله در قرون میانه اسلامی(قرون۸-۱۰) مشاجرات عمیقی را میان ابن تیمیه وشاگردانش از یک طرف و تقی الدین السبکی و پسرش تاج الدین و دیگران از سوی دیگر بر انگیخت. سویدی بعد از بیان بخشی از دیدگاه های سبکی، قسطلانی، ابن حجر المکی و دیگر افرادی که شفاعت پیامبر و اولیاء الله را پذیرفته بودند، ردیه اش را با آیه ای از قرآن آغاز کرد ﴿قُل ِلله الشَفاعَه جَمیعاً لَهُ مُلکُ السَمَواتِ و الاَرض و اِلَیه تُرجَعُون﴾۰۵ سویدی می گوید ما هیچ گاه ادعا نکرده ایم که اصحاب رسول اکرم(ص) چه در زمان حیات و چه بعد از فوت، از ایشان تقاضای شفاعت نکرده اند.۱۵ عهد و پیمان پیامبر(ص) در باب شفاعت به شرط آنست که خداوند متعال به ایشان اجازه آن را اعطا کند۲۵ «او از کسی که برای او شفاعت شده خشنود است».۳۵

او سپس سؤال بعدی را مطرح کرد «آیا هیچ کدام از افراد جامعه مسلمین در طول حیات پیامبر یا در قرون ابتدایی اسلام به جز در خواست مستقیم از خداوند، از کس دیگری نیز طلب شفاعت می کرده اند؟» پاسخ منفی است.چرا که هیچ مخلوق زنده یا مرده ای قادر به انجام کاری که فقط خداوند به انجام آن تواناست، نخواهد بود. قرآن بی پرده نیایش و عبادت هر کسی یا چیزی غیر خدا را غیر مجاز دانسته است. سویدی در ادامه آورده: «آیا وجود پیامبر یا قدیس برای شفاعت است یا با هدف دیگری خلق شده اند؟ تقاضای شفاعت از هرکسی غیر از خدا در هر شرایطی انکار توحید خدا و شرک محسوب می شود».۴۵ واضح است که سویدی وجود واسطه ها را میان ابناء بشر و خداوند متعال نفی کرده است. به نظر می رسد که او هم زمان با تالیف کتابش با علمایی که عقاید او مخالف بوده اند، مباحثات و مشاجراتی جدی داشته است. آن ها نیز پرستنده غیر از خدا را مشرک می دانستند، اما تفاوت در این عقیده آن ها بود که می گفتند: «اگر کسی از پیامبر طلب شفاعت کند، واسطه ای به درگاه خداوند برگزیده است.»۵۵ چنانچه در قرآن نیز آمده است ﴿وأبـتَـغُـوُا إلَـیه الـوَسِیـلَه﴾۶۵ سویدی از این طریق خود را در مقابل عقاید گروه کثیری از مردم قرار داد و الحاقات متصوفه و زوائد دین، که از فرق گوناگون وارد اسلام شده بودند را رد کرد. او در حقیقت نگرانی های خود را در باب وضعیت اسلامی که آن را اصیل می انگاشت در کتابش منعکس کرد و با مسألت از درگاه خداوند برای ارسال مجددی برای این امت ، کتاب خود را به پایان برد.۷۵

توضیحات موجز اما دقیقی که در باب کتاب العقد الثمین ارائه شد، ثابت می کند که سویدی وهابی نبوده است؛ با اینکه او با وهابیان درباره نیایش و عبادت قدیسان و قبورشان موافق بود ولی در دیگر مباحث با آن ها اختلاف نظر داشته است. او در هیچ جای کتابش مانند ابن عبد الوهاب از اجتهاد طرفداری نکرد و بر خلاف او منکر اجماع نبود. با این وجود شکی نیست که کتاب او تأثیر شگرفی در برآمدن گرایشات سلفی در قرون جدید جهان اسلام به ویژه در عراق داشت.

 

بروز و ظهور گرایشات سلفی در بغداد

خاندان سویدی در ابتدای قرن نوزدهم به عنوان یکی از خاندان های معروف و شناخته شده بغداد بودند که در سمت غربی شهر ساکن بودند. در همسایگی آن ها خاندان شاوی سکونت داشتند که سرآمد خاندان های عرب به حساب می آمدند. خاندان سویدی محققان علوم دین بودند و خاندان شاوی در سپهر سیاست و جامعه نقش مهمی داشتند. برادران شاوی تمایل عجیبی به معاشرت با علمای دین داشتند.۸۵ ما درباره رابطه آن ها با سویدیان و اینکه تا چه حد بهم نزدیک بودند اطلاعی نداریم، اما به رغم چنین دور نمایی، می توان گمان برد که آل شاوی نسبت به دیدگاه های سلفی شیخ علی سویدی اطلاع کافی داشته اند.

سلیمان پاشا والی عثمانی در سال (۱۲۱۵/۱۸۰۰) عبدالعزیز الشاوی را طی ماموریتی سیاسی نزد حاکم سعودی در درعیه فرستاد. او پس از دو سال به رغم ناکامی در ماموریتش با عقایدی متاثر از وهابیت به عراق بازگشت۹۵ و کمی بعد زبان به ترویج این تعالیم در بغداد گشود.۰۶ به احتمال زیاد کتاب های سویدی در بهبود بستر اشاعه اندیشه های وهابی بسیار تأثیر داشت، به عبارتی دیگر عبدالعزیز الشاوی منبع دومی بود که اهالی عراق می توانستند از طریق آن با اندیشه های وهابیت آشنا شوند.

ابن سَنَد به عنوان یکی از شاهدان عینی که در بغداد سال (۱۲۱۴/۱۷۹۹) حاضر بوده و از سال (۱۲۳۲/۱۸۱۷) تا حدود ده سال بعد، در آن جا سکونت داشت می گوید۱۶: «شنیدم که مردم بغداد اظهار می کردند، زیارت بارگاه معروف کرخی نامعقول وغیر قابل قبول است وحتی شنیدم که زائران این قبور را مشرک و بت پرست خطاب می کردند.۲۶ آن ها حتی تقی الدین سبکی(متوفی۷۵۶/۱۳۵۵) که مخالف و رقیب ابن تیمیه بود را به مثابه یک مشرک محکوم وتقبیح می کردند.»۳۶ وی افزود: «مردم بغداد موافق با اهل عارِد[خاستگاه وهابیت در نجد] شده اند»۴۶ ابن سَند در زندگینامه کوتاهی که از عبد العزیز الشاوی آورده، این مذهب جدید را موضوع رایج در تمام حلقه ها و هم اندیشی های بغداد آورده که پیروانش خود را السلف می نامیدند و مخالفین را الخلف می خواندند.۵۶ این اطلاعات بدون شک حاکی از بروز گسست و انشعاب در میان طبقات عالم و نخبه بغداد بوده است.

 

سویدی و سلیمان پاشای کوچک

به نظر می رسد که سویدی بسیار مورد احترام و توجه پاشا در بغداد بود. هنگامی که والی جدید عثمانی، سلیمان پاشای کوچک، در سال  (۲۲۲۱/۷۰۸۱) انتخاب شد، شیخ علی را به مقام مشاورت خویش منصوب کرد. سلیمان جوانی بیست ساله بود که مورخان عثمانی در عراق او را در هیبت امیری جذاب، فرهیخته و با تصمیمات متناسب با حال عامه مردم توصیف کرده اند.۶۶ نفوذ شیخ علی بر روی سلیمان تا حدی بود که تمایلات سلفی این امیر جدید بر هیچ کس پوشیده نمانده بود.۷۶ این عقاید در اعمال وکارهایی که او در دوران کوتاه تصدی اش انجام داد به خوبی قابل رؤیت اند. «او نسبت به علما با احترام رفتار می کرد، به تحقق قوانین شریعت اصرار داشت، بدعت هایی مثل مصادره اموال را منسوخ ساخت و مانع از دریافت رشوه توسط قضات از طرفین دعوا شد و حقوق ماهیانه ای برای آن ها مقرر داشت» این ها توصیفاتی ست که احمد جودت، مورخ عثمانی، در تاریخش درباره وقایع بغداد در سال (۱۲۲۵/۱۸۱۰) آورده است.۸۶ از سوی دیگر جودت نمی تواند انتقادات خود نسبت به مشاوره با افرادی چون علی سویدی که متهم به وهابی گری بودند را پنهان بدارد. جودت تقلید از اعمال وهابیان به هنگامی که حکومت مرکزی مصمم به ریشه کنی ایشان در حجاز بود را برای باب عالی عثمانی غیر قابل قبول خوانده است.

در نتیجه، در تابستان سال (۱۲۲۵/۱۸۱۰) سلطان عثمانی سیاستمدار چیره دستی به نام محمد سعید حالت افندی را با دستور خلع سلیمان به بغداد فرستاد. ماموریتی که با کمک بابان امیر سلیمانیه و حاکم موصل با موفقیت به پایان رسید.۹۶ می دانیم که سویدی دائماً در آزار و اذیت بود ولی وضعیت او در این دوران، در منابع درج نشده است. او تا پایان عمرش در بغداد به سر برد و سرانجام در رجب ۷۳۲۱/آوریل ۲۲۸۱ در دمشق درگذشت.۰۷

 

شیخ خالد و برآمدن خالدیه

طبق توضیحات فوق مشخص شد که در دهه اول قرن نوزدهم، گرایش های سلفی نه تنها درمیان علما و نخبگان عراقی علاقه مندانی یافته بود، بلکه حتی در دستگاه حکومت عثمانی در بغداد نیز رخنه کرده بود، چنانکه در مورد سلیمان پاشای کوچک شرح داده شد. اما در سوی دیگر رقابت ها و آماج اصلی حملات سویدی و دیگر سلفیه عراق آموزه های متصوفانه شیخ خالد نقشبندی بود که با ابداع طریقتی جدید و حمایت های مستقیم والی توانسته بود در حجم وسیعی به میان طبقه عوام نفوذ پیدا کند و خیل گسترده ای از مریدان را درکنار زاویه اش در بغداد گرد آورد.

به استناد متون تاریخی، شیخ خالد در دهلی و توسط شاه عبدالله دهلوی به عضویت نقشبندیه مجددیه در آمد. شاه عبدالله وی را به قائم مقامی (الخلیفه) خویش برگزید و او یکسال در این مقام باقی ماند.۱۷ بنا بر قول عبدالمجید الخانی شاه عبدالله خالد را به منظور اشاعه طریقت خویش به زادگاهش-احتمالاً کردستان- فرستاد.۲۷ او هنگامی که در سال (۱۲۶۶/۱۸۱۱) به موطن اش، سلیمانیه رسید با مخالفت شیخ قادری مسلک و پرنفوذ شهر، شیخ معروف نودهی مواجه شد.۳۷ در نتیجه بعد از اقامتی کوتاه و چند ماهه در سلیمانیه به بغداد رفت و برای مدت پنج ماه در مقبره عبد القادر گیلانی اقامت گزید. پس از آن دوباره به سلیمانیه بازگشت و بازهم با دشمنی شیخ معروف روبه رو شد. بدون شک ظهور یک فرقه جدید توسط شیخی جوان و شاید بیشتر تحصیل کرده با شخصیتی پویا و مقتدر، برای شیخ معروف یک تهدید به حساب می آمد. علاوه بر این، تعالیم فرقه جدید بر خلاف سکون فرقه قادری با پویایی و شوری خاص همراه بود. در نتیجه خالد از هرگونه اقدام تلافی جویانه شیخ معروف در سلیمانیه احساس خطر می کرد.۴۷ خالد کمتر از دو سال بعد در (۱۲۲۸/۱۸۱۳) به بغداد باز گشت، ولی شیخ معروف او را رها نکرد و نامه ای طولانی با ظَهر نویسی و امضای علمای سلیمانیه به سعید پاشا، والی بغداد نوشت و خواستار اخراج او از شهر شد.۵۷ هدف شیخ خالد، اشاعه آموزه های جدید فرقه نقشبندیه مجددیه در کردستان، بویژه سلیمانیه بود، اما به دلیل شرایطی که در بالا مطرح شد مجبور به ترک شهرش و اقامت در بغداد شد. او در بغداد زیر چتر حمایتی خاندان حیدری به ریاست اسعد صدرالدین که مفتی حنبلی شهر بود، قرار گرفت. ابراهیم فصیح الحیدری پسر ارشد مفتی اسعد، با افتخار می گوید: «این وظیفه ما حیدریان بود که به تحقق یافتن آموزه های مولانا خالد در بغداد کمک کنیم.»۶۷

حیدریان از خاندان های ذی نفوذ و معتبر کرد بودند.۷۷ بنا برسخن ابراهیم فصیح، به مدد ابتکار عمل پدر بزرگش و قاسم بیگ الشاوی ،که از اقوام شان بود، زاویهای برای شیخ خالد در سال ۱۲۲۹/۱۸۱۵ تهیه شد. آن ها والی شهر سعید پاشا (۱۲۲۷-۱۲۳۲/۱۸۱۷-۱۸۱۳) را قانع کردند تا به مرمت ساختمان قدیمی معروف به مدرسه احصائیه و تبدیل آن به زاویه برای شیخ خالد فرمان دهد.۸۷ این اولین زاویه شیخ خالد بعدها با نام تکیه الخالدیه معروف شد.

همانطور که در بالا دیدیم از زمان سلیمان بزرگ (۱۷۷۹-۱۸۰۲/۱۱۹۳-۱۲۱۶) والیان عثمانی بغداد، بیش از حمایت از شیوخ صوفیه و ساخت زوایای ایشان تمایل بیشتری نسبت به ساخت مساجد و مدارس از خود نشان می دادند. در نتیجه فعالیت های متصوفه در این دوره بسیار محدود و ضعیف شده بود. اما بعد از اِعمال فشار ها و سرکوب گری ها بر سلفیون در سال ۱۲۲۰/۱۸۱۰، راه برای فعالیت شیخ خالد گشوده شد. او زاویه ای را که تازه به دست آورده بود تبدیل به پایگاهی فعال برای گسترش فرقه نقشبندیه مجددیه کرد. برخلاف شهر سلیمانیه که مریدان شیخ را عموماً قشر نیمه روستایی تشکیل می دادند، در بغداد علما و دیگر عناصر شهری نیز در حلقه او شرکت می کردند. در واقع بسیاری از علمای شهر ها به ویژه آنان که اصالت کردی داشتند به کسوت طریقت شیخ خالد در آمده بودند. مدرسه احصائیه به محل بسط و تبلیغ نقشبندیه خالدیه بدل شد و به عنوان مرکز خالدیه در عراق در تمام ممالک اطراف شناخته شده بود. در سال ۱۲۳۳/۱۸۱۷ کمی بعد از اینکه زاویه ای در بغداد برای شیخ خالد بنا شد، مریدش ابن سلیمان، رساله ای درباره این جمعیت به نام «الحدیقه الناجیه فی الآداب الطریقه النقشبندیه والبهجه الخالدیه»۹۷ را نگاشت که در آن مختصری از زندگینامه شیخ خالد آورده شده بود. البته باید اذعان داشت که خود شیخ خالد در استخراج و تحریر بسیاری از بخش های این متن مداخله کرده و به نظر می رسد که وی این متن را به شاگردش دیکته کرده است.۰۸ این رساله به عنوان منبع اصلی بسیاری از پژوهشگران بعدی فرقه خالدیه و زندگی شیخ خالد محسوب می شود.

همانطور که دیدیم بغداد هدف اصلی شیخ خالد نبود و شرایط ویژه کردستان، او را مجبور به اقامت در این شهر کرد. البته تأثیر شیخ خالد در جامعه عراق آن روزگار را می توان در مبارزات او با گرایشات سلفی پرنفوذ میان مردم دریافت. استدلالات و محاجات شیخ خالد را می توان چنانکه در الحدیقه الناجیه آمده به دو دسته اصلی تقسیم کرد؛ دسته نخست واکنش به منتقدان متصوفش مانند شیخ معروف نودهی از سلیمانه و عثمان جلالی از موصل است و دسته دوم جبهه گیری شدید او در مقابل علمای سلفی بغداد.

 

الحدیقه الناجیه و علمای سلفی

ابن سلیمان در ابتدای رساله خود انگیزه اصلی اش را «رفتارهای عاری از انسانیت و مخالفت با او[شیخ خالد]» عنوان کرده است. او در ادامه نوشته: «آن ها[مخالفان] با اصول کلی طریقت مخالفت کرده و از روی حسادت به فرقی روی آورند که پیش از شیخ خالد آن ها را انکار می کردند.»۱۸

چنانکه قبلاً ذکر آن رفت شیخ علی سویدی نسبت به صوفی گری اظهار مخالفت نکرد ولی شعائر و مناسک فرقه صوفیه مثل ستایش قدیسان و زیارت قبور شیوخ متصوفه را تقبیح کرد و آن را معادل با شرک به خداوند می دانست. ابن سلیمان در الحدیقه الناجیه ابتدا افکار شیخ خالد را شرح و تبیین کرده و در ادامه به دفاع از آیین صوفیه پرداخته و آن را از واجبات و ضروریات عقاید مسلمانان مؤمن دانسته است. البته در این میان از پاسخ یا مقابله با سویدی طفره رفته است. وی می افزاید عامل برانگیزنده او به سمت نگارش این رساله تلاش برای تبیین این حقیقت بود که «برای کسانی که قلبی پاک ندارند، هیچ راهی جز روی آوردن به علم درونی(علم الباطن) و تسلیم در برابر دانش معنوی وجود ندارد. و این مهم تحت راهنمایی ها و هدایت های یک پیر فرزانه و کامل حاصل خواهد شد.»۲۸ ابن سلیمان در تلاش برای تأیید مدعیات اش به آراء صوفی شهیر قرن دهم، شیخ عبد الوهاب شعرانی استناد می کند.۳۸

شیخ خالد برآن بود که «یک عالم بدون تعالیم معنوی صوفیه به خطا رفته و دچار نقصان خواهد شد و تعالیم صوفیه یک عنصر مهم دین است.»۴۸ او معتقد به قرابت و همراهی دو عنصر متباین آموزه های صوفیانه و مفاهیم فقهی برای تولید یک انسان کامل بود.۵۸ در واقع این یک وظیفه(فریضه) دینی خاص مسلمان است که در هر دوی این زمینه ها متکامل شوند.۶۸ امور متضادی چون شریعت و طریقت (قانون و حقیقت)، فریضه شرعی و اعمال صوفیانه در نگاه خالد عناصر مکمل یکدیگرند و یک مسلمان کامل نمی تواند یکی را انتخاب و دیگری را فرو بگذارد.

ابن سلیمان درباره تأثیر راهنمایی چون خالد برآن بود که تزکیه و تطهیر روح آلوده و درمان بیماری های روحی و درونی مگر با تسلیم در برابر رهنمودهای یک پیر فرزانه و شیخ کامل به دست نخواهد آمد.۷۸ افراد مبتلی به این بیماری ها به رغم مطالعه کتاب های بسیار، بدون شک باید از راهنمایی های شیخ صوفی بهره ببرند.۸۸ او به نقل از شعرانی می افزاید هرکسی به بیماری های درونی و روحی مبتلا باشد و از بهر ه گیری از پند و رهنمود صوفی دوری بجوید به خدا و پیامبرش توهین کرده است.۹۸ او سپس در ادامه و تکرار سخن شعرانی به خوانندگانش هشدار می دهد که عقاید واحتجاجات سلفیون که می گویند: «راه صوفیه از قرآن و سنت جداست» را تکرار نکنند. احتجاجی که صوفیه را تکفیر و متهم به شرک در اخلاقیات اسلامی می کند. او این سخن را یک بدعت خواند و صوفیه را کاملاً پایبند به اساس فضایل و اخلاق محمدی دانست.۰۹ او رساله اش را با در خواست از خوانندگان «به جستن شیخ صوفی ای که شما را به سوی او[الله] هدایت کند» به پایان برد۱۹ و کمی بعد افزود که بهترین عمل عبادی که شما را به سوی او هدایت می کند «گام نهادن در راه توحید است و این چیزی است که به دست پیر طریقت حاصل خواهد شد.»۲۹ اوبا دعوت خوانندگانش به «اطاعت از شیوخ صوفی و تسلیم در برابر آن ها»۳۹ نگارش اثرش را به پایان برد. ابن سلیمان در مقدمه رساله اش این فرقه را امّ الطریق۴۹ و مرید دیگر، محمد امین در ردیه اش بر بد گویی شیخ معروف نودهی آن را اجلّ الطرائق۵۹ نامیده اند. ابن سلیمان ادامه داد «حتی کسانی که [تکریم و بزرگداشت] مقدسان را رد می کنند به پاکدامنی و پارسایی آن ها ایمان دارند» ابن سلیمان برای اثبات سخن خویش از مراد البخاری نقل میکند که «طریقت نقشبندی راه صحابه است که مشتمل است بر عبادت خدا و مداومت، تکرر و پایبندی وثیق به سنت و شریعت اسلامی که هرگونه بدعت و معافیت فقهی(رخصت) را نفی می کند. این طریقت دو بنیان اصلی دارد: اطاعت کامل از پیامبر و سرسپردگی به پیر طریقت و مرشد فرزانه.»۶۹

خالد برای متقاعد کردن پیروانش می کوشید فرقه نقشبندیه مجددیه را مطابق با ارزش های اصیل دوران صدر اسلام و خواست دقیق اصول شریعت نشان دهد و از این طریق در ادعای سلفیون به بازگشت به اسلام اصیل، رقابت کند. به نظر می رسد که مباحث شیخ خالد مورد پسند بسیاری از علمای بغداد، بخصوص نسل جوان واقع شده بود. به عنوان مثال دیدیم که محمد امین فرزند شیخ علی سُوَیدی مرید خالد شده بود و از شیخ با نوشتن ردیه هایی بر منتقدان و بدگویانش حمایت می کرد.۷۹ محمود شهاب الدین آلوسی، مفتی حنفی مذهب آتی بغداد، از دیگر علمای جوانی بود که خواستار پیوستن به خالدیه بود۸۹ ولی بنا بر دلایلی فرصت چنین کاری را بدست نیاورد. سومین نفر عثمان بن سَنَد، مورخ مشهور بود که به رغم اتهام سلفی گری، وقتی که در سال۱۸۱۷ شیخ خالد را در بغداد ملاقات کرد مجذوب او شد و زندگینامه ای برایش نوشت.۹۹ طریقت نقشبندیه-خالدیه حتی بعد از مهاجرت شیخ خالد از بغداد در سال۱۸۲۲، به گسترش خود ادامه داد.

 

سخن پایانی

چنانکه دیدیم گرایش های سلفی در عراق در سنوات پایانی قرن هجدهم میلادی به شدت اوج گرفته بود. نیروهای حکومتی عثمانی از یک سوی علاقه ای به حمایت از این گرایش های نداشتند، چرا که زمینه را برای حضور و نفوذ وهابیون در منطقه فراهم می کرد، و از سوی دیگر از دوری گزیدن از قشر عالم و صاحب نفوذ بر مردم، می هراسیدند. آن ها بیشتر به کنترل و مدیریت سطوح افراطی این گرایش های در عراق علاقه مند بودند. ولی هیچگاه قادر به مهار گسترش اقبال مردم به این آموزه ها نشدند و چنانکه دیدیم عوامل ضمنی دیگری به طور ناخواسته اوضاع نامناسبی را برای سلفیون بغداد فراهم آورد. عواملی چون تمایل کوتاه مدت سلیمان پاشای جوان به اندیشه های سلفی و سرکوب شدید پس از خلع او، شکست و اضمحلال حکومت نوپای سعودی-وهابی در عربستان بدست محمدعلی پاشا، والی مصر و رشد و بسط فرقه نقشبندی-خالدی که معارضه و رقابت شدیدی را با اندیشه های سلفی و نمایندگان آن مانند شیخ علی سویدی آغاز کرده بود. تمام این عوامل که نمی توان آن ها را تحت برنامه ریزی ها و پیش بینی های حکومت در حال سقوط عثمانی در استانبول دانست، باعث زوال و افول گرایش های و تأثیرات سلفی در بغداد شد.

 


پی نوشت ها

  1. Butrus Abu-Manneh, Salafiyya and the Rise of the Khalidiyya in Baghdad in the Early 19th Century, Die welt des Islam, 2003,vol.43.N.3, pp.349-372
  2. Ahmet Cevet,Tarih-i-Cevdet,2nd ED.12vols(Istanbul,A.H.1309),vols7,p228
  3. See Henri Laoust,Essai Sur Les Doctrines Sociales et Politiques de Takid-Din Ahmad b.Taimiyya (Le Cairo,1939),pp.439ff.and 529ffو نیز محمد ابوزهره، ابنتیمیه، قاهره، بی تا، صص ۴۲۹ به بعد و ۵۳۹ به بعد
  4. برای مثال، رک، عبدالرحمان العمری، الدرّ المکنون فی مآثر الماضیه من القرون، نسخه خطی در کتابخانه ملی بریتانیا، مجموعه نسخ شرقی،شماره ۲۳۳۱۳، ص۴۵۲ب

نویسنده درباره کاروانی از نجد به همراهی سواره نظام وهابی که به بغداد رسیده نوشته است.”و معهم فُرسان للوهابی”.

  1. Stephen H.Loungrigg,four Centuries of Modern Iraq ,(Oxford ,1925) p.21:cf.

علی الوردی،لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث.جلد ۱(بغداد ۱۹۶۹)ص۱۸۳ به بعد

  1. عباس العزاوی، تاریخ العراق،(بغداد۱۳۷۳/۱۹۵۴)جلد ۶صفحه۳۳۶؛ همچنین سکاکر، محمد بن عبدالله(ص)، الامام محمد بن عبدالوهاب (ریاض، ۱۴۱۹/۱۹۹۹) ص۲۹۷
  2. بنگرید به:Combridge University Liberary, MS.No.Or738 (Brown Collection), fol.14b

متأسفانه صفحه عنوان این نسخه خطی از بین رفته و نام نگارنده از مندرجات آن مشخص نیست)

  1. حسین بن غنام، تاریخ نجد، ناصرالدین اسعد، (قاهره) بیروت۱۴۰۵/۱۹۸۵؛ صص۳۲۰-۳۲۳؛عبد الرحمان بن محمد بن قاسم؛ الدرر السنیه فی الاجواب النجدیه، ۱۰جلد(بی جا۱۴۱۴/۱۹۹۲) جلد ۱ از صص۷۹-۸۳٫
  2. Hartford J.brydge,A Brief History of the Wahauby, (being, vol.2 of his) Transaction of His Majesty,s Misson to the court of Persia (London ,1934)p.9.
  3. ابن غنّام ار صفحات ۳۵۹تا۳۶۱؛ سکاکر. صفحه۳۰۸٫
  4. ر.ک.محمود شکری آلوسی، المسک الاظفر(بغداد، ۱۳۴۸/۱۹۳۰) صفحه۹۰ به بعد؛، عزاوی جلد ۶، صفحه ۳۳۷؛ درباره زندگی طبقجلی ر.ک.العقد الفرید، ۱۱-۱۲
  5. محمد بن احمد طبقجلی بر رساله پدرش به عنوان العقد الفرید علی بیان ما تذمتهُ کلمه التوحید شرحی نگاشت که در این مقاله از آن استفاده شده است، برای این مقاله بنگرید به:

msc.in Suleymanie Liberary-Istanbul,Bagdatli Vehbi ,no. 793

  1. Esther Peskes ,”The Wahhabiyya and Sufism in the 18th century”.pp.145-161 in Fred de Jong and Bernk Radtke (eds).Islamic Mysticism Contested(brill,1999)pp.153-155.
  2. طبقجلی، ص ۲۳ الف
  3. همان، ص ۵۶ الف، ۶۰ ب، ۷۵ب
  4. همان، ص ۸۳ الف، ۸۴ ب، ۸۶ الف-ب
  5. همان، ص ۹۷ الف
  6. همان، بویژه صص ۱۱۴ الف و ۱۲۰ الف
  7. همان، ۱۴۳ب
  8. همان، ۷۲ الف
  9. همان، ۱۴۶ الف.
  10. برای اطلاعات بیشتر در باب سلیمان پاشا، بنگرید به همان منبع، ص ۱۶ الف. همچنین ر.ک. عثمان بن سند، مطالع السُعود التاریخ العراق من سنه ۱۱۸۸ إلی سنه ۱۲۴۲، ویراستار، عماد عبدالسلام رئوف و سهیل عبدالمجید القیسی (موصل-۱۹۹۱)صفحات ۲۴۲ تا ۲۴۵، همچنین ر.ک. عزاوی جلد۶ صفحات ۸۴ تا ۱۵۲٫
  11. ابراهیم الدروبی، البغدادیّون اخبارهم ومجالسهم(بغداد،۱۳۷۷/۱۹۵۸) صص۳۱۳-۳۱۹-۳۲۸٫ این مساجد به القبلانیه الفضل و الخلفا معروف بودند. وی برای هر کدام از مساجد مدرسه ای بنا کرد و همچنین مدرسه ای با نام خودش «مدرسه سلیمانیه» به وجود آورد. همان،صص۳۰۰-۳۱۱؛ همچنین ر.ک. عبد القادر الخطیب الشهربانی، شعراء البغداد وکتاب ها فی فی ایام داود پاشا، تصحیح آناستاس ماری الکرمالی، بغداد،۱۳۳۴/۱۹۱۶،ص۴۸٫
  12. الآلوسی، المسک الاظفر، صفحه۹۰؛ عبد العزیز نوّار، داوود پاشا والی بغداد (قاهره،۱۳۸۷/۱۹۶۷) صفحه۳۰۹٫
  13. نوّار، صص۳۱۱ به بعد
  14. شهربانی، صفحه۴۸٫
  15. علی السویدی، العقدالثمین فی بیان مسائل الدین(قاهره۱۳۲۵/۱۹۰۷) صفحه۲۲۶
  16. درباره خانواده سویدی بغداد ر.ک.محمود شهاب الدین الآلوسی،المسک الاظفر صفحه۵۹-۸۶؛ همچنین ر.ک.کاظم الدجیلی، لغت العرب.جلد ۲ صفحه(۱۹۱۲-۱۳)۳۲۶تا۳۲۹،۳۸۳-۳۸۵(درباره علی السویدی) و ۴۳۴-۴۳۹
  17. علی علاءالدین آلوسی، الدرّالمنتشر فی الرجال القرن الثانی عشر و ثالث عاشر، جمال الدین الآلوسی و عبد الله جبّوری(بغداد ۱۹۶۷)صص۱۷۳ به بعد؛ ابراهیم الفصیح الحیدری،المجد التالد فی مناقب الشیخ خالد (استانبول ۱۲۹۲) صفحه۴۸٫
  18. محمد امین بن علی سویدی، السهم الثائب لمن سمّا الصالح بالمبتدیه الکاذب،نسخه خطی کتابخانه سلیمانیه(استانبول) اسعد افندی ۱۴۰۴صص ۹ب و ۱۰ الف، درباره محمد بن عقیل(متوفی ۱۱۵۰/۱۷۳۷) بنگرید: GAL.II. 386 and S.II,522
  19. عثمان بن سند، اصفع الموارد من سلسال احوال الامام خالد(قاهره۱۳۱۳ هجری قمری) صفحه ۱۰۱تا۱۰۲
  20. ابراهیم فصیح الحیدری؛عنوان المجد فی بیان احوال البغداد والبصره و نجد (بغداد۱۹۶۲) صفحه۲۳۹
  21. اصفع الموارد، صفحه۱۰۱تا۱۰۲
  22. العقد الثمین، صفحه ۳
  23. همان صص۲-۴؛ مقصود او شاید علمای کرد بوده، همان گونه که شیخ خالد گفت.ر.ک. اسعد صاحب بغیه الواجد فی مکتوبات خالد (دمشق،۱۳۳۴/۱۹۱۵-۱۶)صص ۱۳۱-۱۳۳
  24. برای مکتوبات دیگر ر.ک. محمد بن الاسماعیل الامیر الصنعانی(متوفی ۱۱۸۲/۱۷۶۸) تأثیر الاعتقاد به تصحیح محمد بن عبدالمنعمم الخفاجی(قاهره۱۳۷۳/۱۹۵۴)
  25. محمود شهاب الدین الآلوسی، غرائب الاقتراب و نزهه الالباب(بغداد۱۳۲۷/۱۹۰۹) صفحه،۱۶
  26. العقد الثمین صفحه۱۱
  27. همان، ص۸ و ۱۶۲
  28. همان، ص۱۴
  29. همان، ص۱۲۹ و ۲۱۵
  30. همان، ص۱۲۱
  31. همان، ص۱۲۵
  32. همانجا
  33. همان، بخش ۱۲، صص ۱۷۵-۱۹۱
  34. همان، صص ۱۷۹-۱۸۰
  35. همان، ص۱۸۰٫ نویسنده مجالس الابرار احمد بن عبدالقادر الرومی(متوفی ۱۰۴۱/۱۶۳۱) است. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: Gal,S 2,611
  36. همان، ص۱۸۲٫
  37. همان، بخش۶؛ صص ۷۸-۱۱۸
  38. سوره زمر آیه۴۴
  39. همان، ص۸۹
  40. همان، ص۸۴
  41. همان، ۱۰۸
  42. همان، ص۱۱۰
  43. همان، صص ۱۱۰-۱۱۲
  44. سوره مائده آیه ۳۴
  45. همان، ص۲۱۷
  46. ابن سند، مطالعه السعود،صفحه ۱۶(مقدمه امام الرئوف ) و صفحه ۲۴۹تا۲۵۲
  47. همان.صص۲۳۸-۲۵۰؛ عزّاوی. جلد ۶صفحات۱۴۱ و ۱۵۷و نیز بنگرید به:

J.B Rousseau,Description du Pachalik de Baghdad,(paris,1809)pp 92 and 181

  1. عباس العزاوی، ذکر الابی الثناء الآلوسی(بغداد۱۳۷۷/۱۹۵۸)صفحات ۱۵ و۳۷
  2. ر.ک. مقدمه امام الرئوف در ابن سند، مطالعه السعود، صفحات۱۶ و۱۹
  3. ابن سند، همان، ص۱۹۸
  4. همان، ص ۲۵۱
  5. همانجا
  6. همان،برای مفهوم سلف و خلف بنگرید به مقاله شامونت در دایره المعارف اسلام، ج۸،ص۹۰۰
  7. S.H.Longrigg.four centuriesp.224,citing Counsul Rich.
  8. ابن سند، همان، ص۲۶۸؛ عزاوی، ۶/۲۰۲؛ لغت العرب، جلد ۱(۱۹۱۰)، ص۹۸٫ همچنین.رک.سلیمان فائق بیگ، تاریخ البغداد، مترجم،ام.کِی.ناوْرس(بغداد ۱۹۶۲) صفحه ۳۶ تا ۳۹
  9. Ahmet Cevdet,Tarihi- cevdet,2nd ed.(Istanbul,A.H.1309)vol9,p.210
  10. همان،ساطع الالحصری، البلاد العربیه و الدولهالعثمانیه. ۳rd. ed. (بیروت۱۹۶۵)صفحه۶۵،ابن سند، مطالعه السعود،صفحه۲۷۳تا۱۷۵
  11. آلوسی، المسک الاظفر صفحه۷۶و۷۷،عزاوی؛جلد۶؛صفحه۱۹۵تا۲۰۵
  12. درباره زندگی شیخ خالد ر.ک. به:

Studies on Islam and the Ottoman Empire in the 19th Century(Istanbul,2001).pp13-27 و نیز بنگرید به ابراهیم فصیح الحیدری؛ المجد التالد فی مناقب الشیخ خالد،(استانبول۱۲۹۲/۱۸۷۵؛ر.ک.عباس العزاوی،مولانا خالد النقشبندیه،صفحه۲۹۶تا۷۲۷ در مجلات المجمع العلمی الکردی جلد۱(۱۹۷۴)

  1. المجید الخانی،الحدائق الوردیه فی الحدائق الاجلاء النقشبندیه (قاهره۱۳۰۸/۱۸۹۰-۹۱)صفحه۲۳۰؛ الحیدری در المجد التالد صفحه.۳۳٫به علاوه”در کشورش و بغداد”، ابن سلیمان در الحدیقه الناجیه نوشت که:”غلامعلی او را به این نواحی وکشورها برای اشاعه فرقه و مرام فرستاد و او را حدود چهار مایل در مسیر اوطانش همراهی کرد.”
  2. درباره شیخ خالد معروف ر.ک. محمد الخال، الشیخ المعروف نودهی (بغداد۱۹۶۱)صص۵۱-۶۰
  3. در زندگینامه خالد آمده که حامیان شیخ معروف قصد داشتند که در روز جمعه ای او را در ورودیه مسجد سلیمانه به قتل برسانند.ر.ک. عبدالمجید الخانی صفحه۲۳۱ و ۲۵۶؛ الحیدری صفحه۴۰تا۴۱
  4. عبدالمجید الخانی؛ البهجه السَنیه(قاهره۱۳۰۳/۱۸۸۶)صفحه ۸۸٫ ابن سلیمان صفحه ۴۰
  5. ابراهیم فصیح الحیدری،عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره والنجد (بغداد ۱۹۶۲)صفحه۱۳۵٫همچنین ر.ک.صفحه ۱۲۲ که نویسنده در ان پدر بزرگ خود را به عنوان یک مردی هوشمند معرفی کرده (من الرجال الدهاۀ)این قسمت باید اضافه شده باشد، چرا که کتاب در ۱۲۸۶/ ۱۸۶۹، نوشته شده بود. به عنوان متن نگاه کنید.
  6. درباره خاندان حیدری در بغداد ر.ک. الحیدری،عنوان المجد،صفحه ۱۲۲تا۱۳۱الدروبی صفحات ۳۵ تا ۳۷
  7. الحیدری،عنوان المجد، صفحه ۳۴-۳۵، الدروبی صفحه ۳۲۴
  8. در حاشیه ای از ابن سند به طبع رسیده، اصفع الموارد(قاهره ۱۳۱۳/۱۸۹۵-۹۶)
  9. ابن سلیمان زندگینامه شیخ خالد را در بخش دو با این عبارت باز کرده که”مطابق…یک برادر”(برادر دینی)ر.ک.صفحه۲۹در حاشیه ابن سند؛ر.ک. الخالد البهجه السنیه صفحه او نقل کرده که: خالد درباره زندگینامه ای که ابن سلیمان برای او آورده؛گفته”کلّها من عباراتی”
  10. ابن سلیمان صفحه ۳
  11. همان، ص ۳٫
  12. همان، ص ۲۲٫
  13. Micheal Winter,Society and Religion in Early Modern Egypt(New Brunswick, 1982)p.230
  14. ابن سلیمان، ۱۶
  15. همان، صص۱۷-۱۸
  16. همان، ص۲۱
  17. همانجا
  18. همان، ص ۲۲
  19. همانجا
  20. همان، ص ۲۶
  21. همان، ص۲۷٫ مقصود او از توحید همان چیزی که سلفیون و وهابیون می گویند نیست، بلکه مقصود او باز گفت قاعده رمزی ذکر”لا اله الا لله (هیچ خدایی غیر از خدای یگانه نیست)است که این دستور و قاعده نقشبندیه است.
  22. همان، ۲۶ و ۲۷
  23. همان، ص ۱۷
  24. السهم الثائب، نسخه خطی، ص۲۶ الف
  25. همان، ص ۱۴
  26. درباره محمد امین بن علی سویدی بنگرید به آلوسی، المسک الاظفر، صص ۸۲-۸۴؛ الدروبی صفحه۲۶
  27. بنگرید به الغرائب الاقتراب و نزهت الالباب(بغداد،۱۳۲۷/۱۹۰۹)صفحه۱۸
  28. اصفع الموارد من سلسال احوال الامام الخالد و نیز بنگرید به. مقدمه امام عبد السلام الرئوفی در مطالع السعود ابن سند،صفحه۱۷-۱۸٫برای زندگینامه عثمان بن سند بنگرید به، المسک الاظفر ۱۴۱-۱۴۵؛.نویسنده معتقد است که عثمان یک سلفی بوده است.