وهابیت واژه ای است که برای مسلمانان یادآور جلوگیری از تبرک، توسل و زیارت قبور است. وهابیان با سنگ خواندن قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، سعی در بی فایده جلوه دادن زیارت قبر آن حضرت علیه الاسلام دارند. موارد یاد شده، یکی از باورهای وهابیان است که ریشه در قرون اولیه و امویان دارد. سیاست اصلی بنی امیه و در رأس آنان معاویه، محو و نابودی اسلام محمدی از جامعه اسلامی و دفن نام و آثار پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، بود. پس از معاویه در راستای همین سیاست، مروان بن حکم اموی و پس از او، حجاج بن یوسف ثقفی، استاندار عبدالملک بن مروان در عراق، از تبرک و توسل و زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با عبارات توهین آمیز، جلوگیری کردند.

تلاش معاویه برای محو نام پیامبر صلّی الله علیه و آله

مغیره بن شعبه در یکی از ملاقات های خود با معاویه به او گفت: بنی هاشم اقتدار خود را از دست داده اند و خطری از ناحیه آنان حکومت تو را تهدید نمی کند. چه بهتر که برای آنان سخت نگیری و آنان را مورد مهر و محبت قرار دهی.

معاویه گستاخانه در پاسخ گفت: پس از مرگ ابوبکر، عمر و عثمان هیچ اثری از آنان باقی نمانده و نامی از آنان برده نمی شود اما هر روز پنج مرتبه فریاد «اشهد أنّ محمد رسول الله» به گوش می رسد. با این وضع، دیگر چه چیزی برای ما بنی امیه باقی مانده است. به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنیم و از زبان ها نیندازم، آرام نخواهم گرفت.[۱]

روزی معاویه به هنگام شنیدن صدای مؤذن که به رسالت پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله شهادت و گواهی می داد، به اعتراض گفت: ای فرزند عبدالله! همت بلندی داشتی، به کمتر از این که نامت کنار نام خدا برده شود، رضایت ندادی.[۲]

جلوگیری مروان از زیارت قبر پیامبر صلّی الله و علیه و آله

مروان بن حکم بی شرمانه قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله را سنگ خوانده و ابو ایوب انصاری را از زیارت قبر شریف آن حضرت و تبرک جستن به آن باز داشت.

احمد بن حنبل به نقل از داود بن ابی صالح چنین گزارش می کند: روزی مروان، مردی را دید که صورتش را روی قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله گذاشته بود. مروان در حالی که گردن او را گرفته بود، گفت: می دانی چه می کنی؟

هنگامی که زائر قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله صورتش را به سمت مروان برگرداند، ناگهان مروان با ابو ایوب انصاری صحابی پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله مواجه شد. ابو ایوب انصاری در پاسخ به مروان، گفت: بله، به دیدار پیامبر خداصلّی الله و علیه و آله آمده ام، نه دیدار سنگ. از رسول خداصلّی الله و علیه و آله شنیدم که فرمود: زمانی که دین داران، امور دینی مردم را بر عهده دارند، بر حال دین نگریید. زمانی باید بر دین گریست که نااهلان عهده دار امور دینی مردم باشند.[۳]

حاکم نیشابوری شافعی حدیث یاد شده را صحیح دانسته و می گوید: «هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه» ذهبی سلفی نیز در تعلیقه خود بر مستدرک حاکم، آن را صحیح دانسته است.[۴]

علامه امینی با توجه به همین حدیث می فرماید: این حدیث و ماجرا گویای این مطلب است که منع توسل به قبور پاکان دین، از بدعت های امویان بوده است.[۵]

ابن حبان بستی شافعی به ماجرای دیگری از ممانعت مروان از نماز خواندن اسامه بن زید در کنار قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله اشاره می کند و به نقل از عبیدالله بن عبدالله می نویسد: روزی مروان اسامه بن زید را در حال نماز خواندن در کنار قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله مشاهده کرد و او را به خاطر این عمل مورد سرزنش قرار داد و گفت: چرا به سوی قبر پیامبر نماز می خوانی؟

اسامه بدون اینکه جسارتی به مروان کرده باشد، فقط پاسخ داد: پیامبر صلّی الله و علیه و آله را دوست دارم.

مروان با الفاظی زشت به اسامه توهین کرد و به او فحش داد. اسامه خطاب به مروان گفت: ای مروان! با الفاظی که به کار بردی، مرا اذیت و ناراحت کردی. از رسول خدا صلّی الله و علیه و آله  شنیدم که فرمود: «خداوند افراد بدزبان و ناسزاگو را دوست ندارد» و گواهی می دهم که تو انسان بدزبان و ناسزاگویی هستی.[۶]

مروان بن حکم کیست؟

مروان بن حکم بن ابی العاص اموری در سال دوم هجری متولد شد و به قولی در سال پنجم هجری به دنیا آمد. مالک می گوید: مروان در روز جنگ احد (سال سوم هجری) متولد شد. بنابراین طبق قول مالک، مروان در زمان رحلت پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله، حدوداً هشت ساله بود.

مروان، پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله را ندیده است؛ زیرا وی در خردسالی به همراه پدرش به دستور پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله به طائف تبعید شد. از این رو وی را نمی توان صحابی دانست. با به قدرت رسیدن عثمان، مروان و پدرش حکم بن ابی العاص به دستور عثمان از طائف به مدینه باز گردانده شدند. مروان با ازدواج با دختر عثمان پایگاه خود را در حکومت عثمان مستحکم کرد.[۷]

با اینکه مروان کاتب عثمان و امین وی بود، با جعل نامه ای از طرف عثمان و افشا شدن آن، زمینه شورش علیه عثمان و قتل وی را فراهم نمود. مروان به بهانه خون خواهی عثمان به طلحه و زبیر ملحق شد و جنگ جمل را به راه انداختند. مروان روز جمل با تمام توان جنگید ولی زمانی که شکست را احساس کرد، طلحه را کشت. [۸]

مروان در روز حرّه، مسلم بن عقبه[۹] را که از طرف یزید برای غارت و کشتار مردم مدینه به شهر حمله ور شده بود، همراهی کرد و او را به جنگ با مردم مدینه تحریک نمود.[۱۰]

نفرین پیامبر در حق مروان

عایشه می گوید: پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله پدر مروان و خود مروان را که در صلب پدرش بود، لعن کردند.[۱۱]

عبدالرحمن بن عوف نیز می گوید: هر کسی صاحب فرزند می شد، فرزندش را نزد پیامبر صلّی الله و علیه و آله می آورد تا آن حضرت در حق او دعا کند. هنگام تولدِ مروان وقتی او را نزد حضرت آوردند، پیامبر صلّی الله و علیه و آله با قورباغه خواندن مروان و پدرش، هر دوی آنان را لعن کردند و فرمودند: «الوزغ ابن الوزغ، الملعون ابن الملعون».[۱۲]

حاکم نیشابوری شافعی حدیث یاد شده را صحیح می داند و می گوید: هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه».[۱۳]

این جریان آنقدر شهرت داشت که مردم مدینه در جریان واقعه حره به خاطر خیانت و نقش وی در جنایات واقعه حره، وی را وزغ بن وزغ صدا می زدند.[۱۴]

عبدالله بن زبیر نیز می گوید: قسم به خدای کعبه! حکم بن ابی العاص و فرزندان او مورد لعن و نفرین پیامبرند.[۱۵]

سخنان امام علی علیه السلام درباره ظلم و ستم مروان و آل مروان

حضرت علی علیه السلام پس از قتل عثمان، خطاب به مروان، فرمود: وای بر تو و وای بر امت محمد از دست تو و پسرانت! زمانی که به قدرت برسید.[۱۶]

در سال ۳۶ هجری در جنگ جَمَل، هنگام اسیر شدن مروان بن حکم و شفاعت خواهی امام حسن و امام حسین علیه السلام نزد پدر در مورد بیعت مروان با حضرت، امام علی علیه السلام فرمود: مگر مروان پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست، دست او دست یهودی است.[۱۷] اگر با دست خود بیعت کند در نهان بیعت را می شکند. آگاه باشید او حکومتی کوتاه مدت خواهد داشت، مانند فرصت کوتاه سگی که با زبان، بینی خود را پاک کند.[۱۸] او پدر قوچ های چهارگانه[۱۹] است و امّت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونینی خواهند داشت.[۲۰]

دشمنی مروان با امام علی و اهل بیت علیه السلام

در زمان امامت مروان بر مدینه، وی در خطبه های نماز جمعه، حضرت علی علیه السلام را دشنام می داد.[۲۱]

روزی مروان به امام حسن علیه السلام گفت: شما اهل بیت، در درگاه خداوند لعن شده اید. امام حسن علیه السلام فرمودند: وای بر تو! به خدا قسم! زمانی که در صلب پدرت بودی، خداوند متعال تو و پدرت را بر زبان پیامبرش لعن کرد.[۲۲]

پس از شهادت امام حسن علیه السلام با اینکه آن حضرت وصیّت کرده بود تا او را در جوار پیامبر صلّی الله و علیه و آله دفن کنند؛ ولی مروان از این کار جلوگیری کرد[۲۳] و گفت: به خدا قسم! مادامی که شمشیر در دست دارم، اجازه چنین کاری را نخواهم داد.[۲۴] و باعث تیرباران شدن جنازه امام علیه السلام شد.[۲۵]

ابن ابی حدید معتزلی شافعی می گوید: مروان والی مدینه، در روز رسیدن سر مبارک امام حسین علیه السلام به مدینه، خطبه خواند و سر مبارک امام را با دو دستش برداشت و گفت: ای خنکای سر تو در دستای من! (کنایه از خوشحالی مروان). سپس با بی شرمی تمام سر مبارک امام علیه السلام را به طرف قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله پرتاب کرد و گفت: ای محمد! این روز[۲۶] مقابل روز بدر[۲۷].

  با توجه به نفرین پیامبر صلّی الله و علیه و آله در حق مروان و پدرش و سایر جنایات وی، علمای اهل سنت نیز با عبارات گوناگون مروان بن حکم را نکوهش و تقبیح کرده اند.

ذهبی سلفی می گوید: مروان اعمال زشت و جنایات بسیاری مرتکب شد. از خداوند متعال می خواهیم ما را از این اعمال حفظ کند.[۲۸]

این ابی الحدید معتزلی شافعی می گوید: مروان بن حکم پست تر و کوچک تر از آن است که در شمار صحابه ذکر شود. به خاطر این بود که مروان و پدرش آشکارا به خدا کفر ورزیدند و با پیامبر صلّی الله و علیه و آله به دشمنی پرداختند. این دو، نفرین شده و رانده شده پیامبر صلّی الله و علیه و آله هستند. ابن ابی الحدید مروان را خبیث تر از پدرش دانسته و به سبب جسارت های مروان به اهل بیت پیامبرصلّی الله و علیه و آله ، او را مذمت می کند.[۲۹]

صفوت عبدالفتاح محمود یکی دیگر از علمای اهل سنت می گوید: مروان تابعی ای است که اعمال زشت و بدعت های ناروایی را انجام داده و این مقدار ننگ و عار برای او بس است که در نماز عید، حدیث پیامبر صلّی الله و علیه و آله را رد کرده است.[۳۰]

با وجود تمامی این مستندات و گزارش ها، جای تعجب و شگفتی است که بخاری در کتاب صحیح خود از مروان حدیث نقل می کند که البته مورد انتقاد و اعتراض بعضی از علمای اهل سنت واقع شده است.[۳۱]

جسارت حَجّاج به پیامبر صلّی الله و علیه و آله و زائرین قبر آن حضرت

گفته های حَجاج بن یوسف، گستاخانه تر و بی شرمانه تر از مروان است؛ زیرا وی پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله و قبر آن حضرت را مشتی چوب و استخوان پوسیده خوانده و با برتر دانستن عبدالملک بن مروان از پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله، به زائرین قبر شریف آن حضرت دستور داد به جای زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله قصر عبدالملک بن مروان را زیارت کنند.

در گزارش های تاریخی چنین آمده است: روزی حَجَّاج بن یوسف در توبیخ زائرین قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله خطاب به آنان گفت: ای زیان کاران! به زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله رفته، چوب ها و استخوان های پوسیده را طواف می کنید؟! چرا به طواف قصر امیرالمؤمنان عبدالملک بن مروان نمی روید؟ آیا نمی دانید که خلیفه خدا ـ عبدالملک بن مروان ـ بهتر از رسول خداست؟[۳۲]

بنا به گفته مبرد، فقهای اهل سنت حجاج را به خاطر سخنان و جسارت های یاد شده به ساحت پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله ، کافر دانسته اند.[۳۳]

حَجّاج کیست؟

ذهبی سلفی می گوید: حجاج بسیار ستم گر، زورگو، ناصبی و دشمن اهل بیت صلّی الله و علیه و آله ، خبیث و خون ریز بود. او عبدالله بن زبیر را در کعبه محاصره کرد و کعبه را با منجنیق سنگ باران نمود و مسلمانان مکه و مدینه را ذلیل و خوار گردانید. ما او را نه تنها دوست نداشته و دشنام می دهیم؛ بلکه به خاطر رضای خدا بغض او را در دل داریم.[۳۴]

نسائی در مورد حجاج بن یوسف می گوید: حجاج نه ثقه است و نه مأمون.

ابو احمد حاکم نیز معتقد است حجاج شایستگی نقل روایت را ندارد و از او نباید روایت نقل کرد.

ابن حجر عسقلانی نیز حجاج را به خاطر ارتکاب گناهان بزرگ، خونریزی ها و شرارت ها شایسته اعتماد نمی داند.[۳۵]

انعکاس تفکر اموی در وهابیت

متأسفانه تفکر امویان در اسلام ستیزی و دشمنی با پیامبر صلّی الله و علیه و آله ، در آثار و عملکرد ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب کاملا مشهود است.

ابن تیمیه حرانی حنبلی با تحریم زیارت قبر پیامبر صلّی الله و علیه و آله و فتوی دادن به قتل کسانی که به قبور پیامبران و صالحان متوسل می شوند[۳۶]، تفکرات بنی امیه را در قرن هفتم هجری رواج داد.

سخن پیروان محمد بن عبدالوهاب در حضور وی که می گفتند: «عصای من بهتر از محمد صلّی الله و علیه و آله است؛ زیرا من از عصای خود در کشتن مار و عقرب و غیره استفاده می کنم، در حالی که محمد مرده است و دیگر هیچ نفعی در او نیست، او فقط پیغام رسان بود![۳۷] بار دیگر احیاکننده تفکر بنی امیه در منطقه نجد جزیره العرب در قرن دوازدهم هجری قمری بود.

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


[۱]– «… قلت له و قد خلوت به: إنّک قد بلغتَ منّا یا أمیرالمؤمنین! فلو أظهرتَ عدلاً و بسطتَ خیراً، فإنّک قد کبرتَ و لو نظرتَ إلی إخوانک من بنی هاشم، فوصلتَ أرحامهم، فوالله ما عندهم الیوم شی ء تخافه. فقال لی: هیهات هیهات! ملک إخوتیم، فعدل و فعل ما فعل، فو الله ما عدا أن هلک فهلک ذکره إلّا أن یقول قائل: أبوبکر، ثمّ ملک إخو عدی، فاجتهد و شمر عشر سنین، فو الله ما عدا أن هلک فهلک ذکره ألّا أن یقول قائل: عمر، ثمّ ملک أخونا عثمان، فملک رجل لم یکن أحد فی مثل نسبه، فعمل ما عمل و عمل به، فو الله ما عدا أن هلک فهلک ذکره و ذکر ما فعل به و أنّ أخا هاشم یُصرَخ به فی کلّ یوم خمس مرات «أشهد أنّ محمداً رسول الله صلّی الله و علیه و آله» فأی عمل یبقی مع هذا؟ لا أمّ لک، والله إلّا دفناً دفناً». زبیر بن بکار، الأخبار الموفقیات: ص ۵۷۶؛ مسعودی شافعی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۴۸ و ۴۹، ذکر خلافه المأمون، نداء المامون فی إمر معاویه و سببه، حوادث ۲۱۲ هجری قمری و ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج۵، ص۱۲۹ و ۱۳۰، ذیل خطبه۶۰، إخبار متفرقه عن معاویه.

[۲]– «لله أبوک یابن عبدالله! عالیَ الهمّه، ما رضیتَ لنفسک إلّا أن یقرن اسمک باسم ربّ العالمین». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج۱۰، ص۱۰۱، ذیل خطبه ۱۸۳٫

[۳]– «أقبل مروان یوماً، فوجد رجلاً واضعاً وجهه علی القبر، فأخذ بر قبته و قال: أتدری ما تصنع؟ قال: نعم! قبل علیه، فإذا هو أبو أیوب الأنصاری رضی الله عنه، فقال: جئت رسول الله صلّی الله و علیه و آله و لم آت الحجر، سمعت رسول الله صلّی الله و علیه و آله یقول: لا تبکوا علی الدین إذا ولیه أهله و لکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله». احمد بن حنبل، المسند: ج۵، ص۴۲۲، حدیث أبی أیوب الأنصاری؛ حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۴، ص ۵۶۰، کتاب الفتن و الملاحم، ح ۸۵۷۱/۲۷۹؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۶۰، ص ۲۱۷-۲۱۸٫ شرح حال مروان بن حکم، ش ۷۴۶۴ و هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج۵، ص ۲۴۵، کتاب الخلافه، باب ولایه المناصب غیر أهلها.

[۴]– حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۴، ص ۵۶۰، ح ۸۵۷۱/۲۷۹، کتاب الفتن و الملاحم.

[۵]– «إنّ هذا الحدیث یعطینا خبراً بأنّ المنع عن التوسل بالقبور الطاهره أنّما هو من بدع الأمویین و ضلالاتهم منفذ عهد الصحابه و لم تسمع أذن الدنیا قطّ صحابیاً ینکر ذلک غیر ولید بیت أمیه مروان الغاشم». علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب: ج۵، ص ۲۱۹، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره النّبیّصلّی الله و علیه و آله  و کیفیتها.

[۶]«عن عبیدالله بن عبدالله قال: رأیتُ إسامهَ بن زید یُصلی عند قبر رسول الله صلّی الله و علیه و آله، فخرج مروان بن الحکم، فقال: تُصلّی إلی قبره؟ فقال: إنّی أُحبُّه. فقال له قولاً قبیحاً، ثمّ أدبر. فانصرف أسامه، فقال: یا مروان! إنّک آذیتنی و إنّی سمعت رسول الله صلّی الله و علیه و آله یقول: إنّ الله یبغضُ الفاحشَ المتفحِّش و إنّک فاحشٌ متفحشٌ». ابن حبان بستی شافعی، صحیح ابن حبان: ج۵، ص ۳۵۸، کتاب الحظر و الإباحه، باب الاستماع المکروه و سوء الظن و الغضب و الفحش، ح ۵۷۰۴؛ ابن عبد البر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۱، ص ۱۷۱، شرح حال اسامه بن زید، ش ۲۱؛ ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۱، ص۶۶، شرح حال اسامه بن زید؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۶۰، ص ۲۱۷، شرح حال مروان بن حکم، ش ۷۴۶۴ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۲، ص۵۰۲، شرح حال اسامه بن زید، ش ۱۰۴٫

[۷]– برای آشنایی بیشتر با شرح حال مروان به سیر أعلام النبلاء: ج ۳، ص ۴۷۶-۴۷۹، شرح حال مروان، ش ۱۰۲ و قاموس الرجال: ج۱۰، ص ۳۴-۴۰، شرح حال مروان بن حکم، ش ۷۴۷۶، مراجعه شود.

[۸]– «عن قیس قال: رأیتُ مروان بن الحکم حین رمی طلحه یومئذ بسهم، فوقهم فی رکبته، فمازال ینسحُّ حتّی مات». «عین یحیی بن سعید عن عمّه، أنّ مروان رمی طلحه بسهم فقتله، ثمّ التفت إلی أبان، فقال: قد کفیناک بعض قَتَلَهِ أبیک» و «قال یحیی بن بُکیر و خلیفه بن خیاط و أبونصر الکلاباذی: إنّ الذی قَتل طلحه مروانُ بن الحکم». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱، ص ۳۵، ۳۶ و ۴۰٫ شرح حال طلحه، ش۲٫

[۹]– مسلم بن عقبه به خاطر جنایاتی که در روز حره انجام داد و خون‌های فراوانی که از مسلمانان مدینه به زمین ریخت، به مسرف بن عقبه معروف شد.

[۱۰]– «و کان یوم الحره مع مسرف بن عقبه یحرّضه علی قتال أهل المدینه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۳، ص ۴۷۹، شرح حال مروان بن حکم، ش ۱۰۲٫ «فجعل مروان یخبره و یحرّضه علیهم». ابن سعید، الطبقات الکبری: ج۵، ص ۳۹، شرح حال مروان.

[۱۱]– «… ولکن رسول الله صلّی الله و علیه و آله  لعن أبا مروان و مروان فی صلبه». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۴، ص۵۲۸، کتاب الفتن و الملاحم، ح ۸۴۸۳/۱۹۱٫

[۱۲]– حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۴، ص۵۲۶، کتاب الفتن و الملاحم، ح ۸۴۷۷/۱۸۵؛ مناوی شافعی، فیض القدیر الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر: ج۲، ص۸۱، شرح حدیث «اقتلوا الوزغ و لو فی جوف الکعبه»، ش ۱۳۲۶؛ حلبی شافعی، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون: ج۱، ص۵۰۹، باب عرض قریش علیه صلّی الله و علیه و آله اشیاء؛ ابن حماد مروزی، الفتن، ص ۱۰۸، الجزء الثانی، باب آخر من ملک بنی أمیه، ح ۳۱۶٫

[۱۳]– حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۴، ص۵۲۶، کتاب الفتن و الملاحم، ح ۸۴۷۷/۱۸۵٫

[۱۴]– «فتصایح الناس و جعلوا ینالون من مروان و یقولون: الوزغ بن الوزغ». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج۵، ص۶۷، الطبقه الأولی من إهل المدینه من التابعین، شرح حال عبدالله بن حنظله و ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۲۹، ص ۲۹۶، شرح حال عبدالله بن حنظله، ش ۳۳۵۱٫

[۱۵]– «قال الشعبی: سمعتُ ابن الزبیر یقول: و ربّ هذه الکعبه! إنّ الحکم بن أبی العاص و وُلده ملعونون علی لسان محمد صلّی الله و علیه و آله». ذهبی سلفی، سیر إعلام النبلاء: ج۲، ص ۱۰۸، شرح حال حکم بن ابی العاص، ش۱۴٫

[۱۶]– «نظر ألیه علیّ یوماً، فقال له: و یلک و ویل أمّه محمد منک و من بنیک إذا ساءت در عک». ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۳، ص ۴۴۴، شرح حال مروان بن حکم، ش ۲۳۹۹٫

[۱۷]– کنایه از عهدشکنی مروان است. مروان یهودی زاده بود و یهودیان در آن روزگاران معروف به پیمان شکنی بودند.

[۱۸]– مدت امارت و حکومت مروان تقریباً چهار ماه و ده روز بوده است.

[۱۹]– مراد از قوچ های چهارگانه، فرزندان مروان هستند که به قدرت رسیدند: ۱- عبدالملک بن مروان، حاکم مطلق العنان امت اسلامی، ۲- عبدالعزیز بن مروان، حاکم مصر، ۳- بشر بن مروان، حاکم عراق و ۴- محمد بن مروان، حاکم بین النهرین (الجزیره).

[۲۰]– «أُخذ مروانُ بن الحکم أسیراً یوم الجمل، فاستشفع الحسن و الحسین علیه السلام ألی امیرالمؤمنین علیه السلام، فکلّماه فیه، فخلی سبیله، فقالا له: یبایعک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال علیه السلام: أو لم یبا یعنی بعد قتل عثمان؟ لا حاجه لی فی بیعته، أنّها کَفٌ یهودیّه، لو با یعنی بکفّه لغدر بِسِبَّتِه، أما أنّ له إمرهً کلَعقَه الکلب أنفه و هو أبو الأکبُش الأربعهو ستَلقی الأمَه منه و من ولده یوماً أحمرَ». شریف رضی، نهج البلاغه: خطبۀ ۷۳، ترجمه مرحوم محمد دشتی.

[۲۱]– «عن عمیر بن اسحاق قال: کان مروان أمیراً علینا ست سنین، فکان یسبّ علیّاً کلّ جمعه، ثمّ عزل، ثمّ استعمل سعید بن العاص سنتین، فکان لا یسّه، ثمّ أعید مروان، فکان یسبّه». احمد بن حنبل، الجامع فی العلل و معرفه الرجال: ج۲، ص۱۴۹، ش ۱۳۶۳٫ ذهبی به خاطرر دفاع از مروانیان، به جای نام حضرت علی علیه السلام، کلمه «رجلاً» را به کار برده است. سیر أعلام النبلاء: ج ۳، ص ۴۷۷- ۴۷۸، شرح حال مروان، ش ۱۰۲٫ ابن عساکر روایت را به طور کامل نقل کرده است و در ادامه روایت می نویسد: «فقیل للحسن: ألا تسمع ما یقول؟ فجعل لا یردّ شیئاً، قال: و کان حسن یجیء یوم الجمعه، فید حجره النّبیّ علیه السلام، فیقعد فیها، فإذا قضیت الخطبه خرج و صلّی، ثمّ رجع ألی أهله…». تاریخ دمشق الکبیر: ج ۶۰، ص ۲۱۳، شرح حال مروان ش ۷۴۶۴٫

[۲۲]– «عن أبی یحیی قال: … فقال مروان: أنتم أهل بیت ملعونون، فقال الحسن: ویلک! قلتَ هذا! و الله لقد لعن الله أباک علی لسان نبیّه و أنت فی صلبه». طبرانی، المعجم الکبیر: ج۳، ص ۸۵، ح ۲۷۴۰ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۳، ص۴۷۸، شرح حال مروان، ش ۱۰۲٫

[۲۳]– «و لمّا أرادوا أن یدفنوا الحسن فی الحجره النبویه وقع خصام… عن الولید بن رباح: سمعتُ أباهریره یقول لمروان: والله ما أنت و الٍ و أنّ الوالی لَغیرک، فدعه ـ یعنی حین إرادوا دفن الحسن مع رسول الله صلّی الله و علیه و آله ـ ولکنّک تدخل فیما لایعنیک، إنّما ترید بها أرضاء من هو غائب عنک، یعنی معاویه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۲، ص ۶۰۵، شرح حال ابوهریره، ش ۱۲۶٫

[۲۴]– «… أیدفن عثمان فی أقصی البقیع و یدفن الحسن فی بیت رسول الله صلّی الله و علیه و آله ؟ والله لا یکون ذلک أبداً و أنا أحمل السیف…». ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین: ص ۴۸ و ۴۹، شرح حال امام حسن علیه السلام.

[۲۵]– «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا». ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب: ج۴، ص۴۴، باب أمامه أبی محمد الحسن بن علی علیه السلام، فصل فی وفاته و زیارته.

[۲۶]– یعنی روز عاشورا و حادثه کربلا.

[۲۷]– «و هو الذی خطب یوم وصل ألیه رأس الحسین علیه السلام إلی المدینه و هو یومئذ أمیرها و قد حمل الرأس علی یدیه فقال:

                       یا حبذا بردُک فی الیدین             و حمرهٌ تَجری علی الخدّینِ

ابن أبی الحدید متعزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج۴، ص ۷۱، ذیل خطبه ۵۶، فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعه فی ذمّ علی علیه السلام و علامه شوشتری، قاموس الرجال: ج۱۰، ص۳۵، شرح حال مروان بن حکم، ش ۷۴۷۶٫

[۲۸]– «و له أعمال موبقه، نسأل الله السلامه. رمی طلحه بسهم و فَعَلَ و فَعَلَ». ذهبی سلفی، میزان الأعتدال فی نقد الرجال: ج۴، ص ۸۹، شرح حال مروان بن حکم، ش ۸۴۲۲٫

[۲۹]– «فأمّا مروان بن الحکم فأحقر و أقلّ من أن یذکر فی الصحابه… لأنّه کان مجاهراً بالالحاد هو و أبوه الحکم بن أبی العاص و هما الطریدان اللعینان، کان أبوه عدوّ رسو الله صلّی الله و علیه و آله ، یحکیه فی مشیه و یغمز علیه عینه و یُدلِع له لسانه و یتهکم به و یتهانف علیه … و أما مروان أبنه، فأخبث عقیده و أعظم إلحاداً و کفراً». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج۴، ص ۷۱ و ۷۲، ذیل خطبه ۵۶، فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعه فی ذمّ علی علیه السلام.

[۳۰]– صفوف عبدالفتاح محمود، المغنی فی معرفه رجال الصحیحین: ص ۲۳۵، شرح حال مروان بن حکم، ش ۲۰۶۴٫

[۳۱]– «عاب الإسماعیلی علی البخاری تخریج حدیثه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۰، ص ۸۳، شرح حال مروان بن حکم، ش ۱۶۷٫

[۳۲]– «خطب الحجاج بالکوفه، فذکر الذین یزورون قبر رسول الله صلّی الله و علیه و آله بالمدینه، فقال: تبّاًلهم! إنّما یطوفون بأعوادٍ و رِمّهٍ بالیه! هلّا طافوا بقصر أمیرالمؤمنین عبدالملک؟ ألا یعلمون أنّ خلیفه المرء خیرٌ من رسوله؟». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ص ۲۴۲، فضل بنی هاشم علی بنی عبدشمس، شرح نامه ۲۸٫

[۳۳]– «و ممّا کفرت به الفقهاءُ الحجاجَ بن یوسف قولُه و الناس یطوفون بقبر رسول الله صلّی الله و علیه و آله و منبره …: أنّما یطوفون بأعواد و رمه». مبرد، الکامل فی اللغه و الأدب: ج۱، ص ۵۸٫

[۳۴]– «أهلکه الله فی رمضان سنه خمس و تسعین کهلاً، و کان ظلوماً، جباراً ناصبیاً، خبیثاً، سفاکاً للدماء، قد سُقتُ من سوء سیرته فی تاریخی الکبیر و حصاره لا بن الزبیر بالکعبه و رمیه أیاها بالمنجنیق و إذلاله لأهل الحرمین، ثمّ ولایته علی العراق و المشرق کلّه عشرین سنه … فنسُبّه ولانُحبّه، بل نُبغضه فی الله، فإنّ ذلک من أوثق عُری الایمان». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۴، ص ۳۴۳، شرح حال حجاج، ش۱۱۷٫

[۳۵]– «قال النسانی: لیس بثقه و لا مأمون». «قال أبو أحمد الحاکم: أهل ألّا یروی عنه». «فلولا ما ارتکبه من العظائم و الفتک و الشر لمشی حاله». ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان: ج۲، ص ۲۱۸، شرح حال حجاج، ش ۲۳۴۹/۱۷۵۶٫

[۳۶]– «من یأتی إلی قبر نبّی أو صالح و یسأله حاجتَه و یستنجده، مثل أن یسأله أن یزیل مرضَه، أو مرض دوابه، أو یقضی دینه، أو ینتقم له من عدوه، أو یعافی نفسه و أهله و روابه و نحو ذلک ممّا لا یقدر علیه ألّا الله عزّوجلّ، فهذا شرک صریح، یجب أن یستتاب صاحبُه، فإن تاب و ألّا قتل» و «قال کثیر من الضلال: هذا أقرب إلی الله منّی و أنا بعید من الله لا یمکننی أن أدعوه إلّا بهذه الواسطه و نحو ذلک من أقوال المشرکین». ابن تیمیّه حنبلی، زیاره القبور و الإستنجاد بالمقبور: ص ۱۷ و ۲۱، حکم من یأتی إلی قبر نبی أو صالح و یسأله و یستنجد به.

[۳۷]– «عصای هذه خیر من محمد لأنّها ینتفع بها قتل الحیّه و نحوها و محمد قد مات و لم یبق فیه نفع أصلاً و أنّما هو طارش». زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الردّ علی الوهابیّه: ص ۲۸ و ۲۹ و جمیل صدقی، الفجر الصادق فی التوسّل و الکرامات و الخوارق: ص۱۳٫