پسر إبن ماجشون می‌گوید:

عرج بروح أبی الماجشون، فوضعناه علی سریر الغسل و قلنا للناس: نروح به. فدخل غاسل إلیه یغسله فرأی عرقا یتحرک من أسفل قدمه فاقبل علینا، فقال: أری عرقا یتحرک و لا أری أن أعجل علیه. فاعتللنا علی الناس و قلنا: نغدوا لم یتهیأ أمرنا علی ما أردنا فأصبحنا و غدا علیه الغاسل و جاء الناس، فرأی العرق علی حاله، فاعتذرنا إلی الناس بالأمر الذی رأیناه، فمکث ثلاثا علی حاله، ثم إنه نشع بعد ذلک، فاستوی جالسا، فقال: ائتونی بسویق، فأتی به، فشربه، فقلنا له: خبرنا مما رأیت، قال: نعم، إنه عرج بروحی، فصعد بی الملک حتی أتی سماء الدنیا فاستفتح ففتح له، ثم هکذا فی السماوات حتی انتهی إلی السماء السابعه، فقیل له: من معک؟ قال: الماجشون. فقیل له: لم یأن له بقی من عمره کذا و کذا سنه و کذا و کذا شهرا و کذا و کذا یوما و کذا و کذا ساعه، ثم هبط فرأیت النبی صلی الله علیه و سلم و رأیت أبا بکر عن یمینه و عمر عن یساره و رأیت عمر إبن عبد العزیز بین یدیه، فقلت للذی معی: من هذا؟ قال: أو ما تعرفه؟ قلت: إنی أحببت أن أستثبت. قال: هذا عمر بن عبد العزیز: قلت: إنه لقریب المقعد من رسول الله صلی الله علیه و سلم. قال: إنه عمل بالحق فی زمن الجور و إنهما عملا بالحق فی زمن الحق

 

پدرم ماجشون از دنیا رفته بود و می‌خواستیم غسلش بدهیم که دیدیم رگ‌های پایش حرکت می‌کند. غسل دادن را به تأخیر انداختیم تا رگ‌هایش درست شود. سه شبانه‌روز به همان شکل ماند و رگ‌های پایش حرکت می‌کرد. بعد از سه روز به حالت عادی برگشت و پدرم بلند شد نشست و گفت: شربتی برای من بیاورید. شربتی آوردند و او خورد. به او گفتیم: از چیزهایی که دیدی به ما خبر بده. گفت: مَلَکی آمد و مرا به آسمان هفتم بردند. وقتی به آسمان هفتم رسیدیم، به آن مَلَک گفته شد: او چه کسی است که با خود آورده‌ای؟ گفت: آقای ماجشون. به او گفته شد: هنوز از عمر او چند سال و چند ماه و چند روز و چند ساعت مانده است (یعنی اشتباهاً قبض روح شده است) و ما را برگرداندند. هنگام برگشتن، نبی (صلی الله علیه و سلم) را دیدم که أبو بکر در سمت راستش و عمر در سمت چپش و عمر بن عبد العزیز هم جلوی آن حضرت بود. به کسی که با من بود گفتم: کسی که جلوی پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نشسته است، کیست؟ گفت: آیا او را نمی‌شناسی؟ او عمر بن عبد العزیز است که در دوران جور و ستم، به حق عمل کرده است و أبو بکر و عمر در دوران حق، به حق عمل کردند.

 

 

تهذیب الکمال – المزی – ج ۳۲ – ص ۳۳۸- مؤسسه الرساله

وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان – ابن خلکان – ج ۶ – ص ۳۷۷- دار الثقافه

الوافی بالوفیات – الصفدی – ج ۲۸ – ص ۶۷- دار إحیاء التراث

البته جناب ابن حجر عسقلانی در مورد شرح حال این آقا گفته اند:

إنما سمی الماجشون لکونه کان یعلم الغناء و یتخذ القیان.

آقای ماجشون را ماجشون نامیدند به این دلیل که غنا آموزش می‌داد و سر و کارش با کنیزکان مغنّی و آوازه‌خوان بود.

تهذیب التهذیب لإبن حجر العسقلانی، ج ۱۱، ص ۳۴۰، شماره ۶۵۰- دارالفکر

حالا شما بگید. چطوری میشه کسی غنا گوش بده. سر و کارش با کنیزکان رقاص باشه. بعد بره آسمون هفتم و ملائک رو ببینه

و چطور میشه ملک الموت اشتباهی جون بگیره؟

جالب این‌که مرحوم علامه امینی (ره) این قضیه را در کتاب الغدیر نقل می‌کند و می‌گوید:

ما کنت أحسب أن یوجد فی الأمه الإسلامیه من یتهم الملک الموکل بقبض الأرواح بالجهل بآونه الوفیات و قد وکل به من عند العزیز العلیم فقال سبحانه: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (سجده / ۱۱)».

 

 

من گمان نمی‌کردم در أمت اسلامی کسانی باشند که ملک الموت را متهم کنند به این‌که جاهلانه و بدون دستور خداوند قبض روح می‌کرد! با این‌که خود ملک الموت موکل قبض روح شده است و خداوند می‌فرماید: « بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، جان شما را می‏گیرد».

الغدیر للشیخ الأمینی، ج ۱۱، ص ۱۳۵

البته این رویه دوستان اهل سنت در سایر روایاتها هم هست

بخاری و مسلم در صحیحشان با اسناد به ابوهریره از او نقل کرده اند که:

(( ملک الموت بر حضرت موسی وارد شد و با او گفت: دعوت خدایت را پاسخ ده. موسی هم چنان سیلی به چشم ملک الموت زد که کور شد. آنگاه حضرت ملک الموت به جانب خدا برگشت و گفت: مرا به سوی بنده ایی فرستادی که مرگ را نمی خواهد. در نتیجه چشم مرا کور کرد. خداوند عز و جل نیز چشمش را بازگرداند و گفت: به سوی بنده ام برو به او بگو: اگر زندگی را می خواهی دستت را روی بدن یک گاو نر بگذار. هر قدر مو زیر دستت آمد به ازای هر یک مو یک سال زندگی میکنی.))

 

 

صحیح البخاری – البخاری – ج ۲ – ص ۹۲- دارالفکر

صحیح البخاری – البخاری – ج ۴ – ص ۱۳۰- دارالفکر

صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج ۷ – ص ۱۰۰- دارالفکر

مسند احمد – الإمام احمد بن حنبل – ج ۲ – ص ۳۱۵- دارصادر

فتح الباری – ابن حجر – ج ۶ – ص ۳۱۵- دارالمعرفه

عمده القاری – العینی – ج ۸ – ص ۱۴۸- داراحیاء التراث العربی

عمده القاری – العینی – ج ۱۵ – ص ۳۰۶- دار احیاء التراث العربی

صحیفه همام بن منبه – همام بن منبه – ص ۳۰- مکتبه خانجی قاهره

تأویل مختلف الحدیث – ابن قتیبه – ص ۲۵۶- دارالکتب العلمیه

صحیح ابن حبان – ابن حبان – ج ۱۴ – ص ۱۱۶- موسسه الرساله

 

 

 

منبع:پرسمان