نظر به این‌که برای بررسی حدیث، مرور متن آن لازم است، از این‌رو عین آن‌را در این‌جا می‌آوریم:
على بن ابی‌طالب(ع) فرمود: «پیامبر(ص) ضمن سفارشى به من فرمود: یا على! به راستى که من نام تو را در چهار مورد با نام خودم دیدم و به دیدن آن آرامش خاطر یافتم؛ هنگامى که به معراج آسمان می‌رفتم وقتی به بیت المقدس رسیدم بر سنگ آن نوشته یافتم:” لا اله الا الله محمّد رسول الله”‏ او را با وزیرش تأیید نمودم و با وزیرش یارى کردم. از جبرئیل پرسیدم: وزیر من کیست؟ گفت: على بن ابی‌طالب و وقتی به سدره المنتهى رسیدم بر آن نوشته دیدم: همانا منم خداوندى که معبودى به جز من یکتا نیست، محمد از میان همه خلق برگزیده من است که او را با وزیرش تأیید و یارى نمودم. به جبرئیل گفتم: وزیر من کیست؟ گفت: على‏ بن ابی‌طالب. وقتی از آن‌جا گذشتم و به عرش پروردگار جهانیان رسیدم دیدم بر پایه‌هاى عرش نوشته است: منم خداوند و به جز تنها خودم معبودى نیست، محمد دوست من است او را با وزیرش تأیید و یارى نمودم. وقتی سر برداشتم دیدم بر طاق عرش نوشته شده: منم الله و جز من معبودى یکتا نیست، محمد بنده و فرستاده من است که او را با وزیرش تأیید و یارى نمودم‏».
[i]

توضیح این روایت در نکاتی بیان می‌شود:
۱ – حدیثی که در پرسش آمده، بخشی از روایتی طولانی است که در منابع متقدم آمده است.
۲ – آنچه بر اساس این روایت، پیامبر اسلام(ص) در شب معراج از جبرئیل پرسید، برای برطرف شدن تردید و ابهامشان نبود، بلکه با مراجعه به متن روشن می‌شود که آن‌حضرت می‌دانستند که وزیرشان کیست، لذا در موارد پیشین اصلاً سؤالی مطرح نکردند و اگر برای دانستن بود با پرسش اول پاسخ را دریافت کردند پس لازم نبود برای بار دوم بپرسند، امّا می‌بینیم که در مورد دوم هم باز سؤال می‌کنند. از این‌رو؛ به نظر می‌رسد این پرسش در حقیقت برای فهم کسانی است که در زمان‌های بعد به این حدیث برخورد می‌کنند تا با برخورد به نام امام علی(ع) تردیدی برایشان باقی نماند و دشمنان آنان نیز به بهانه این‌که نامی از علی(ع) در این حدیث برده نشده است، ایجاد شک و تردید نکنند.
۳ – با توجه به این‌که پیامبر اسلام(ص) علاقه بسیاری به علی(ع) داشت و از وزارت و وصایت آن‌حضرت شادمان بود، چه بسا شنیدن نام او نیز برایش خوشایند بود و می‌خواست با طرح پرسش، نام او برده شود.
۴ – می‌توان گفت با این پاسخ‌های مکرر، لحظه به لحظه، برای پیامبر(ص) اطمینان قلبی بیشتری پیدا می‌شد. همان‌طور که حضرت ابراهیم(ع) با این‌که ایمان به زنده شدن مردگان داشتند، امّا باز برای اطمینان قلبی از پروردگار – عزّ و جلّ- پرسیدند «چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟!».
[ii]
 

 منبع: اسلام کوئست


[i]. «یَا عَلِیُّ إِنِّی رَأَیْتُ اسْمَکَ مَقْرُوناً بِاسْمِی فِی أَرْبَعَهِ مَوَاطِنَ فَآنَسْتُ بِالنَّظَرِ إِلَیْهِ إِنِّی لَمَّا بَلَغْتُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ فِی مَعَارِجِی إِلَى السَّمَاءِ وَجَدْتُ عَلَى صَخْرَتِهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَنْ وَزِیرِی فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَى سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى وَجَدْتُ مَکْتُوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ أَنَا وَحْدِی وَ مُحَمَّدٌ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَنْ وَزِیرِی فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَلَمَّا جَاوَزْتُ السِّدْرَهَ وَ انْتَهَیْتُ إِلَى عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَجَدْتُ مَکْتُوباً عَلَى قَائِمَهٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ حَبِیبِی وَ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ أَخِیهِ وَ نَصَرْتُهُ بِه‏»؛ شیخ طوسى، الأمالی، ص ۶۴۳، قم، انتشارات دارالثقافه، ۱۴۱۴ق؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ‏۱، ص ۲۰۷، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ اول، ۱۳۶۲ش‏.‏

[ii]. بقره، ۲۶۰: «ابراهیم گفت: اى پروردگار من! به من بنماى که مردگان را چگونه زنده می‌سازى. گفت: آیا هنوز ایمان نیاورده‌اى؟ گفت: بلى، و لکن می‌خواهم که دلم آرام یابد. گفت: چهار پرنده برگیر و گوشت آنها را به هم بیامیز، و هر جزئى از آنها را بر کوهى بنه. پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو می‌آیند، و بدان که خدا پیروزمند و حکیم است».