تجهیزاتم را می‌بندم. همه‌ی بچّه‌ها آماده می‌شوند. «چطور می‌شود با پانزده نفر به عملیات رفت؟»

این سؤالی است که از ذهنم می‌گذرد و حرف‌های «مهدی» در ذهنم تکرار می‌شود:

«ما حتّی اگر یک نفر هم باشیم، باید عملیات کنیم. باید به دشمن ضربه بزنیم و یک لحظه راحتش نگذاریم، چگونه می‌شود تحمّل کرد که دشمن، شب در خاک ما راحت بخوابد؟! ما باید هر شب عملیات کنیم.»


رسم خوبان ۱۷- تعهد و عمل به وظیفه، ص ۴۷٫/ بر ستیغ صبح، صص ۱۲۷ و ۱۲۰٫