در کلاس های آمادگی، یکی از همکلاسی های دخترم درباره ی موضوعات خصوصی والدین از او سوال پرسیده بود و بعد او این را به من انتقال داده است. من از این موضوع خیلی ناراحت هستم و نمی دانم که باید در جواب او چه چیزی بگویم! می خواستم استاد من را راهنمایی کنند.

استاد تراشیون: بچّه ها از حدود چهار سالگی به بعد کنجکاوی های زیادی پیدا می کنند؛ البته از قبل از این سن هم کنجکاوی وجود دارد. نه اینکه آنها به روی یک موضوع خاص کنجکاوی کنند؛ بلکه پرسش گری آن ها زیاد می شود. بچّه ها درباره ی خدا، دین، پیغمبر، و همه ی موضوعات سوالاتی دارند. یک موقعی هست که [در این سن] پدر و مادرهای فهیم مراقبت لازم را دارند و در محیط خانه دقّت و توجّه دارند؛ خصوصا نسبت به ارتباطات خاص خودشان، خب بچّه در این محیط اصلا در معرض کنجکاوی قرار نمی گیرد  تا بخواهد سوالی  برای او پیش بیاید و بپرسد.

ولی گاهی اوقات ممکن است که فرزند در مجموعه های اجتماعی مانند مهدهای کودک، پیش دبستانی و حتی در مدارس از برخی بچّه ها که والدین آن ها دقّت لازم را ندارند، صحنه هایی را بینند و یا بشنوند یا خدایی ناکرده در خانه تصاویری را که نباید ببینند، نگاه کنند و این مسأله را برای بچّه های دیگر نیز مطرح کنند. خب چون ذهن های کنجکاو این دوران، پرسش گر است، لذا برای آن ها سوال پیش می آید و سوال خود را از بچّه ی دیگر می پرسند و چون او هم مانند خودش است و می بیند که جوابی ندارد، از آنجا که نمی داند این سوال بد است، آن را برای پدر و مادر خود هم بیان می کند و در این باره پرسش گری می کند.

خب ما باید در برابر پرسش های بچّه، چه پاسخ هایی را بدهیم؟ اگر اجازه بدهید من پرسش های بچّه ها را به سه دسته تقسیم می کنم؛ یک دسته از آن ها، پرسش هایی است که وقتی ما به آن ها جواب می دهیم، برای آن ها قابل فهم است و زیان آور هم نیست؛ مثلا یک وقت فرزند می پرسد: بابا این ماشینی که تو می گویی، چند چرخ دارد؟ پدر هم مثلا در جواب می گوید: ده چرخ دارد. با این جواب، هم بچّه متوجه می شود و هم خیلی راحت می تواند با موضوع برخورد کند؛ چون چرخ و ماشین را می شناسد و پاسخی را هم که به او می دهیم، زیان آور نیست. یا این که اگر جمعه قرار است به میهمانی برویم، می پرسد: کجا می رویم؟ مثلا به او می گوییم: به خانه ی خاله می رویم. ببینید این ها را متوجّه می شود و برای او زیان آور هم نیست؛ لذا ما باید پاسخ این سوالات را به بچّه ها بدهیم؛ یعنی وقتی بچّه ها از این دست سوالات می پرسند، پاسخ آن ها را بدهیم.

امّا دو دسته از سوالات هستند که نباید به آن ها پاسخ داد. [یعنی سوالی است که می توانیم] پاسخ آن را بدهیم و فرزند ما هم آن را متوجّه می شود، ولی برای او زیان آور است؛ یعنی برای او زود است که پاسخ این سوال را بداند و ممکن است زمینه ساز یک سری انحرافات در فرزند ما بشود. خب در اینجا پاسخی نمی دهیم؛ از جمله مسائل زناشویی.

 خب ممکن است والدین [در این زمینه] به بچّه یک سری توضیحات بدهند و بچّه هم متوجّه شود؛ [ولی این رفتار غلط است]. ما متاسفانه گاهی اوقات در مرکز مشاوره دیده ایم که والدینی به مرکز می آیند و می گویند که فرزند من این روابط را با عروسک انجام می دهد! خب ممکن است این بچه این رفتار را از کسی دیده است و این موضوع را متوجّه شده است و لذا نباید در اینجا به بچّه ها پاسخ داد.

نوع سوّم سوالاتی که بچّه ها می پرسند، سؤالاتی است که برای آنها قابل فهم نیست، ولی اگر بفهمند برای آنها خوب است؛ مثلا بچّه ی کوچکی می پرسد: خدا کجاست؟ ما در جواب به او می گوییم: خدا همه جا است. اگر این مطلب را متوجّه شود، خیلی خوب است. ولی یک وقت می بینیم که بچّه ی سه، چهار ساله این مفهوم را نمی فهمد و اصلا ذهن او این فهم را یاری نمی کند؛ لذا ما نباید در این موارد دوّم و سوّم به بچه ها پاسخ بدهیم. نه اینکه به او بگوییم: حالا زود است که جواب این سوالت را بدانی یا [اگر جواب تو را بدهم]، نمی فهمی یا خوب نیست که تو بدانی یا زشت است که تو بدانی! اصلا نیازی نیست که با او اینگونه صحبت کنید.

والدین در این مورد باید از روش های حواس پرتی استفاده کنند. ما بارها گفته ایم که یکی از هنرهای والدین، روش حواس پرتی است. من به طور صریح این را به والدین می گویم که اگر پدر و مادری روش حواس پرتی را بلد نباشند، کم توان هستند؛ یعنی این ها در تربیت لنگ می زنند و نمی توانند فرزند خود را خوب تربیت کنند. چون تا سنینی حواس پرتی یک رکن تربیت است.

[مراد از] این که می گویم تا یک سنّی، مثلا سن شش، هفت سالگی است؛ حتی بعد از این سن هم [روش حواس پرتی] کاربرد دارد؛ مثلا گاهی ما جوانی داریم که باید سر بزنگاه حواس او را پرت کنیم؛ یعنی این روش یک هنر است که پدر و مادر باید داشته باشند. حتی گاهی اوقات در رابطه با بزرگترها نیز همین طور است؛ مثلا زن و شوهر باید در جاهایی این هنر را داشته باشند که به نفع زندگی خود حواس طرف مقابل را پرت کنند.

مثلا می بینیم که طرف مقابل می خواهد غیبت کند، در اینجا اگر به او بگوییم که غیبت می کنی، ناراحت می شود و باید از روش حواس پرتی استفاده کنیم؛ مثلا به او بگوییم: خانم امروز کسی زنگ نزد که با من کاری داشته باشد؟ یعنی با یک سوال حواس او را از این بحث غیبت پرت کنیم. لذا این هنر است و ما باید این هنر را داشته باشیم.

پس در موارد دوّم و سوّم، یعنی سوالاتی که برای بچّه ها زیان آور است و سوالاتی که برای بچّه ها قابل فهم نیست، باید از روش حواس پرتی استفاده کنیم.

 اگر بخواهیم حواس پرتی را خیلی کوتاه توضیح دهیم تا پدر و مادرها متوجّه شوند، اینگونه می گوییم که ما با یک روش جایگزین یا یک کار یا یک کلام جایگزین حواس او را از موضوع قبلی پرت کنیم و او را به سمت کار جایگزین و یا کلام جایگزین و مسیر جایگزین رهنمایی کنیم؛ همانند فلِشی که در جاده هایی که خراب است و عبور در آن امکان ندارد، می زنند تا مسیر حرکت [درست را نشان دهد].

وقتی ما می بینیم که این جاده برای بچّه آسیب پذیر است، باید یک جاده فرعی را در کنار این جاده برای او ایجاد کنیم و او را فعلا در جاده کناری قرار بدهیم؛ امّا گاهی اوقات که والدین سوال دیگری را مطرح می کنند، می گویند: اگر ما یک بار حواس او را پرت کنیم، این سوال از ذهن بچّه پاک نمی شود و دوباره می پرسد؛ در آن موقع باید چه کار کنیم؟ ما می گوییم که بار دوّم هم حواس او را پرت کنید؛ حتی بار صدم هم حواس او را پرت کنید. مثلا اگر فرزندی به پدرش بگوید: بابا، می خواهم خود را درون این چاه بیاندازم، پدر می گوید: نه باباجان این کار را نکن. اگر بار دوّم هم در خواست خود را تکرار کند، باز پدر می گوید: اگر در این چاه بیافتی چیزی از تو باقی نمی ماند و از بین می روی.

اگر این حرف را بار صدم هم بزند، باز حرف این پدر همین است. یعنی اگر بار پنجم این درخواست را کرد، کسی به او نمی گوید که برو خودت را بیانداز؛ البته ممکن است بعضی از پدر و مادرها بگویند ولی آنها نیز از ته دل خود نمی گویند یعنی راضی نیستند که بچّه خود را درون این چاه پرت کند

لذا در ارتباط با حواس پرتی نیز همین طور است، یعنی گاهی اوقات ما مجبور هستیم که حتی تا صد بار روی یک موضوعی حواس بچّه را پرت کنیم.

منبع: پرسمان کودک-۱۳۹۱/۰۵/۲۳