مقدمه

امروزه یکی از مصائبی که گریبان‌گیر جامعه اسلامی شده است نگاه بدبینانه بعضی فرق اسلامی به دیگر فرق و نسبت دادن بعضی نسبت‌های ناروا و خلاف واقع به آنهاست. این مسئله، که برگرفته از نوعی جمود فکری و نگاهی ظاهرگرایانه بدون توجه به نیات افراد است، موجب شده است آنها را متهم به قبوری، بت‌پرست، مشرک و … کنند.

یکی از این مسائل مسئله خطاب و ندای ارواح اولیای الهی است. در این مقاله بنا بر این است که دیدگاه یکی از فرق اسلامی تأثیرگذار در بخشی از جهان اسلام، که له یا علیه آن کتبی نوشته شده، بررسی شود که همان مکتب دیوبندیه است. پرسش این است که آیا دیدگاه بعضی از سلفی‌ها که دیوبندیه را متهم به قبوری[۲] می‌کنند درست است یا دیدگاه بعضی از بریلویه که دیوبندیه را وهابی[۳] می‌دانند؟

گرچه همه دیوبندیه در خصوص ندای غیرالله هم‌فکر و هم‌نظر نیستند با این حال مکتب دیوبندیه در خصوص ندای غیرالله موضعی سخت‌گیرانه اتخاذ کرده و برای جواز آن شرایطی را بیان کرده است. همین موضع آنها موجب شده بعضی آنها را وهابی بدانند. از طرفی در کلام علمای دیوبند توسل به ارواح اولیا به طور کلی رد نشده است و در تأیید توسل مطالبی را بیان کرده‌اند و نگاه به آنها موجب شده که بعضی دیوبندیه را قبوری بدانند. به نظر میرسد هر دو دیدگاه خالی از اشکال نیست که در ادامه بیان خواهد شد.

دیدگاه دیوبندیه درباره ندای غیرالله

وهابیت آیاتی چون (تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ)[۴] و (یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ)[۵] را، که خطاب به بت‌پرستان صدر اسلام بوده، به کسانی که متوسل به پیامبر(ص) می‌شوند نیز تسری داده و معتقدند این آیات متوسلین به ارواح اولیا را نیز در بر می‌گیرد و ندای اولیای الاهی عبادت غیرالله است و این نوعی شرک است. اما بعضی از بزرگان دیوبند این اطلاق را نمی‌پذیرند و قیاس مع‌الفارق می‌دانند. شیخ الهند محمود الحسن دیوبندی (متوفی ۱۳۳۹ه.ق.)[۶] ذیل آیه ۵۷ سوره بنی‌اسرائیل[۷] می‌نویسد: «فرق بین توسل و تعبد ظاهر است و توسل تا حدی مشروع است که شریعت اجازه داده باشد».[۸]

از کلام علمای دیوبندیه فهمیده می‌شود ندایی موجب شرک می‌شود که در آن اولاً یکی از مصادیق شرک همراه این ندا باشد و ثانیاً از لحاظ شرع نیز ثابت نشده باشد.

در کتاب تعلیم الاسلام[۹] اثر کفایت‌الله دهلوی[۱۰] (متوفی ۱۳۷۲ ه.ق.) و بعضی از کتب دیگر علمای دیوبند مصادیقی برای شرک بیان شده که به آنها اشاره می‌شود.

اول: اعتقاد به حاضر و ناظر بودن میت

منظور از حاضر و ناظر بودن این است که شخص معتقد باشد اولیای الاهی می‌توانند در هر مکانی از عالم حاضر شوند و ناظر به هر مکانی باشد و معنای شهید، حاضر و معنای بصیر، ناظر است؛ و این دو صفت از صفات خاصه خداوند است و نسبت دادن آن دو به غیرالله شرک و کفر است.

اعتقاد به اینکه غیر حق سبحانه حاضر و ناظر و عالم خفی و جلی در هر وقت و هر آن است اعتقادی شرک‌آمیز است.[۱۱] آنها آیاتی که خداوند را شاهد می‌داند (مثل آیه (اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ)[۱۲] و نیز آیاتی چون (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ)[۱۳]) را دلیل بر عدم جواز اطلاق صفت حاضر و ناظر بر غیرالله می‌دانند.

دیوبندیه درباره عدم جواز حاضر و ناظر پنداشتن اولیای الاهی بیش از فرق دیگر اسلامی، حتی وهابیت، توجه و تأکید دارند. به نظر میرسد علت عدم تأکید وهابیت بر این مسئله به نوع نگاه وهابیت به خداوند برمیگردد. دیوبندیه معتقد است خداوند در همه جا حاضر و ناظر است و اعتقاد به حاضر و ناظر بودن اولیا یعنی مساوی بودن ارواح اولیا با خداوند در این زمینه. اما وهابیت معتقد است خداوند جدای از جهان و بالای عرش است و به این مسئله توجه نکرده‌اند. اما علت تأکید زیاد دیوبندیه در کتبشان را باید در تأکید زیاد بریلویه بر حاضر و ناظر دانستن پیامبر(ص) دانست.

 

بریلویه در مقابل این ادعای دیوبندیه دلایلی از قرآن و احادیث و کلام علمای اهل سنت از جمله بعضی از بزرگان دیوبندیه بر اعتقاد به حاضر و ناظر بودن پیامبر(ص) بیان کرده‌اند که بیان آن خارج از رسالت این مقاله است.[۱۴] البته در کلام علمای دیوبند راه‌حلی بیان شده است. رشید احمد گنگوهی[۱۵] (متوفی ۱۲۹۶ه.ق.) از بزرگان و مؤسسان مکتب دیوبند در پاسخ به پرسشی که درباره بعضی اشعار مثل:

یا رسول الله انظر حالنا                  یا حبیب الله اسمع مقالنا

ای پیامبر خدا! حال ما را ببین؛ ای حبیب خدا! گفتار ما را بشنو

إننی فی بحر همٍّ مغرق                   خذ یدی سهل لنا إشکالنا

به درستی که من در دریای اندوه غرق شده‌ام؛ دستم را بگیر و آسان فرما برای ما اشکال ما را.

یا مثل قصیده برده و نیز اشعار استمدادیه مولانا جامی و شاید اشعار شاه‌ولی‌الله محدث دهلوی و مولانا قاسم که متضمن استمداد است و استعانت و استغاثه بغیرالله است می‌گوید:

این برای تو معلوم است که نداء غیرالله تعالی از دور، زمانی شرک است که آن را حقیقتاً با اعتقاد، عالم و سامع مستقل بالذات بداند و الا شرک نیست. مثل اینکه:

اعتقاد داشته باشد که خداوند او را مطلع می‌کند.

باذن الله بر وی کشف شود.

ملائکه باذن الله بر او عرضه می‌کنند کمااینکه در مورد صلوات بر پیامبر(ص) وارد شده است.[۱۶]

زمانی که آن ندا را انجام دهد و آن را بر اثر غلبه حب یا برای غرض یا بیان محروم ماندنش باشد.

پس در این مواضع قصدش شنواندن نیست.

پس کلمات مناجات (ندائیه خطابیه) و همچنین اشعار وارده از بزرگان و اولیا فی‌ذاته نه شرک‌اند و نه معصیت؛ الا اینکه تلفظ به آن و گفتن آن در جمع مردم مکروه است. زیرا برای عوام مضر است و فی حد ذاته خود ابهام دارند. لذا نه خواندن چنین اشعاری منع است و نه بر مؤلف آنها ملامتی است.[۱۷]

حسین احمد مدنی[۱۸] (متوفی ۱۳۷۷ ه.ق.) در خصوص به کار بردن لفظ خطاب «یا» برای پیامبر(ص) در حالی که از دنیا رفته است میگوید:

وهابیها مطلق ندا کردن رسول خدا را منع میکنند اما بزرگان دیوبند در این مسئله نگاه تفصیلی دارند و می‌گویند اگر معنای واقعی و اصلی «یا رسول» مقصود نباشد بلکه به عنوان تکیه‌کلام به گونهای که در عرف رواج دارد که هنگام آفت و مصیبت میگویند یا اماه، یا اباه، در چنین حالی بلامانع است.

و اگر کلمه یا رسول‌الله به معنای ضمنی‌اش برای صلوه و سلام گفته شود باز هم مانعی ندارد.

همچنین اگر یا رسول‌الله برای غلبه محبت و شدت عشق بر رسول‌الله از زبان بیرون بیاید بلامانع است.

نیز اگر «منادی» ندادهنده معتقد باشد که خدا این ندا را به فضل و عنایت خویش به رسول‌الله می‌رساند اشکال ندارد.

همچنین یا برای صاحبان ارواح پاک و نفوس زکیه آنهایی که بعد مسافت و ضخامت اجسام نمی‌تواند مانع رسیدن گزارش‌ها به آنها شود نیز قباحت ندارد.[۱۹]

محمد عمر سربازی[۲۰] مینویسد:

و اگر هم عقیده داشته باشد که فلان بزرگ و ولی که مرده است اگر خداوند متعال بخواهد به وسیله فرشته‌ها به او خبر دهد که فلان کس با مشکل مواجه است و گرفتاری دارد شما اجازه دارید که از دربار من درباره مشکل وی طلب گشایش کنید و او بدون اذن پروردگار نمیتواند تصرف داشته باشد جایز است.[۲۱]

وی در جای دیگری می‌گوید:

بدانید اولاً نداء لغیرالله دو قسم است: نداء قریب و نزدیک، نداء بعید و دور و هر یکی از این دو بر شش قسم می‌باشند:

به قصد استعانت و استغاثه و استمداد با اعتقاد به اینکه آن غیرالله عالم و سامع و مشکل‌گشاست استقلالاً. پس ندا و صدا کردن هر مخلوقی با این عقیده شرک و کفر صریح است، اگرچه آن مخلوق پیغمبر و فرشته و اولیا و غیره باشد. مثلاً می‌گوید یا رسول‌الله یا جبرئیل یا غوث و بر همین عقیده است.

به طور ورد و [از سر] وظیفه و نیت ثواب تکرار میکند بدون اعتقاد به سامع و عالم بودن. این هم مکروه و لغو است.

محض تلذذ و محبت میگوید نه به هدفی دیگر. این صورت نزد همه جایز است، البته برای عوام چون خوف ایهام فاسد دارد کراهیت و خوف اولویت دارد.

اگر به اراده اظهار تحسر و عرض حال میگوید بدون کراهیت جایز است.

اگر رسانیدن آن را به منادی به وسیله فرشته اعتقاد کند گنجایش دارد.

اگر اعتقاد کند که خداوند کریم او را باخبر میکند یا بر او کشف باذن‌الله میشود برای عوام این صورت نیز مکروه است.[۲۲]

دوم: اعتقاد به علم غیب غیرالله از دیگر مواردی است که آن را شرک میدانند.

رشید احمد گنگوهی درباره ندای غیرالله میگوید: «اگر اعتقاد به علم غیب داشته باشد و ندای یا رسول‌الله نماید با اعتقاد اینکه از دور میشنود به خاطر علم آنها به غیب و مغیبات کفر است».[۲۳]

کفایت‌الله دهلوی درباره یکی از مصادیق شرک میگوید:

شرک «در عِلم» یعنی صفت علم را که برای خداوند ثابت است، برای دیگران ثابت کردن و چنین پنداشتن که فلان پیامبر یا امام یا شخص دیگر همانند خداوند، «عالم غیب» است. یا علم به تمام مسائل جزئی دارد، یا از تمام احوال ما آگاه است یا به مسائل حاضر و آینده علم و آگاهی دارد. تمام این عقیده‌ها «شرک» است.[۲۴]

با دقت در استدلال‌هایی که آنها برای عدم جواز استعمال علم غیب بر غیرالله آورده‌اند دو نکته به دست می‌آید:

پیامبر به همه حوادث و اتفاقاتی که رخ می‌دهد علم ندارد لذا می‌گوید:

ما بر زبان قائل و به قلب معتقد این مطلب هستیم که سیدنا رسول‌الله(ص) در علوم متعلقه بذات و صفات و تشریعات اعم از احکام عملی و حکم نظری و حقائق حقه و اسرار خفیه و غیر اینها عالم‌ترین همه مخلوقات است به نحوی که احدی از خلائق اعم از آنکه ملک مقربی باشد یا نبی مرسل به نزدیک میدان قرب و ایوان بارگاهش نخواهد رسید و یقیناً علوم اولین و آخرین به آن حضرت(ص) اعطا شده است و فضل الاهی بر آن حضرت(ص) بسیار عظیم است. اما این بدان معنا نیست که آن حضرت(ص) را به جزئیات هر یک از واقعات و حوادثی که در هر لحظه از زمانش پیش آمده‌اند به نحوی علم و اطلاع حاصل باشد که اگر بعضی از وقایع از مشاهده شریفه آن حضرت(ص) پنهان شود به وسعت علمی و اعلمیت و برتری معارف آن حضرت(ص) بر همه مردم نقص و لطمه وارد کند.[۲۵]

اما با این حال عدم اطلاع را بالجمله و در همه زمان‌ها قبول ندارند و مطالبی که ذیل مسئله حاضر و ناظر بیان شد همین مطلب را میرساند.

دیوبندیه منکر اطلاع از غیب نیستند. زیرا آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن[۲۶] تصریح بر اطلاع از غیب دارد، بلکه آنها استعمال کلمه علم غیب را مختص خداوند می‌دانند و استعمال آن را برای غیرخداوند جایز نمی‌دانند.

محمد شفیع عثمانی در تعریف علم غیب می‌گوید:

علم غیب عبارت است از علمی که بدون واسطه و بدون سبب طبیعی از اسباب، حصولش برای شخص حاصل شود و زمانی که از درب علم چیزی برای انبیا به وسیله وحی و برای اولیا به الهام و برای منجمین و مثل آنها به حساب‌ها و اسباب طبیعی حاصل شود پس آن از اخبار غیب است نه علم غیب.[۲۷]

محمد عمر سربازی نیز در تعریف علم غیب چنین می‌گوید:

علم غیب آن است که از وسایل عادی و اسباب و وسایط مادی عاری و خود به خود باشد. هر علم که متعلق به وسایل و وسایط باشد برابر است که وسایل حسی و ظاهری باشد یا معنوی و باطنی مثل حواس، علامات و تجربات و عقل و وحی و کشف و الهام آن علم غیب نیست و گفته نمی‌شود.[۲۸]

گرچه دیوبندیه از به کار بردن لفظ علم غیب برای غیرخداوند ابا دارد و آن را حرام میداند اما اشرف‌علی تهانوی درباره نسبت بین کشف و علم غیب چنین می‌گوید:

غیب به دو معنا است: حقیقی و اضافی؛ پس غیب حقیقی چیزی است که راهی برای معرفتش نیست و او مختص خداوند تعالی است و حصولش برای عبد شرعاً و عقلاً محال است و اما غیب اضافی علمی است که بعضی به طریق یا وسیله‌ای اطلاع می‌یابند، در حالی که از بعضی افراد دیگر مخفی است و این نوع علم برای عبد به وسیله اعلام از جانب خداوند حاصل می‌شود. پس غیب به معنای اول با کشف در تباین است و بین آن دو نسبت به معنای دوم تباین نیست.[۲۹]

سوم: دیگر مسئله‌ای که بعضی از علمای دیوبند شرک می‌دانند عبارت است از خواست امری از غیرالله که در حیطه قدرت الاهی است. بنابراین استعانت از غیرالله را شرک می‌دانند.

 

کفایت‌الله دهلوی در این باره می‌گوید:

شرک «در قُدرَت» یعنی صفت قدرت را که برای خداوند ثابت است، برای دیگران ثابت کردن. مانند اینکه: معتقد بود که در قدرت و توان فلان پیامبر، ولی، شهید، امام و غیره فرود آوردن باران یا شفا دادن یا فرزند دادن، یا میراندن هست، یا می‌توانند نوعی نفع و ضرر به مخلوقات برسانند، همه اینها شرک است.[۳۰]

سخنی که در اینجا مطرح است این است که آیا هر نوع استعانتی را شرک میدانند یا استعانتی که با اعتقاد به استقلال ولی باشد. بعضی از دیوبندیه قائل به تفصیل شده‌اند.

شیخ الهند محمود الحسن دیوبندی (متوفی ۱۳۳۹ ه.ق.) در کتاب تفسیر کابلی، که به نگارش شبیر احمد عثمانی (متوفی ۱۳۶۶ ه.ق.)[۳۱] و ترجمه هیئتی از علمای افغانستان نوشته شده، ذیل آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می‌گوید:

از این آیه کریمه برمی‌آید که استمداد جز از حضرت احدیت از دیگری جایز نیست، اما کسی که یکی از بندگان مقرب الاهی را غیرمستقل داند، محض واسطه رحمت الاهی پندارد، خاص به صورت ظاهری (غیرحقیقی) از وی استعانت کند باکی نیست. زیرا این‌گونه استمداد نیز در حقیقت همان استعانتی است که از بارگاه احدیت می‌شود.[۳۲]

مولانا حمدالله الداجوی در کتاب البصائر می‌گوید:

و حاصل اینکه فرق است بین استعانت از شیء و بین استعانت به وسیله شیء و اگر توسل منافات با (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) داشته باشد کمااینکه منکران گفته‌اند، در این صورت فرقی بین زنده و مرده نیست و حال آنکه توسل به زنده را کسی انکار نکرده است.[۳۳]

مولوی محمد عمر سربازی دیدگاه تعدادی از بزرگان اهل سنت را چنین بیان می‌کند:

استعانت و استمداد نزد محققین دو قسم است: یکی بنا بر نظر بر کارخانه اسباب و حکمت باری‌تعالی در بعضی امور استمداد مخلوقی از مخلوقی دیگر مجاز می‌باشد؛ مثلاً بیماری برای معالجه خود به دکتر مراجعه کرده و از او برای معالجه خود دارو میگیرد، یا مظلوم از دادگاه بر ضد ظالم داوری می‌جوید، یا آقا از غلام خود و استاد از شاگرد و غیره در کارهای جزئی و دنیوی کمک می‌گیرند. یا از اولیای زنده به دعا استمداد می‌کنند که حضرت باری عز اسمه برایم این دعا کنید. این نوع استمداد از همه جایز است و کسی آن را منکر نیست.

دوم؛ این است که در اموری که مستقلاً با ذات باری عز اسمه مخصوص‌اند مثلاً دادن اولاد و نزول باران، دور کردن و شفا دادن مریض طولانی کردن عمر و غیره؛ اگر در این امور مستقلاً از غیرالله استمداد و استعانت کند بدون التماس دعا، این استمداد حرام و کفر است.

البته اگر او را مظهر عون خداوند قرار داده و التفات محض به جانب حق است و نظر به کارخانه اسباب و حکمت او تعالی در آن نموده به غیر استعانت ظاهر نماید دور از عرفان نخواهد بود و در شرع نیز جایز است و انبیا و اولیا این نوع استعانت از غیر کرده‌اند و در حقیقت این استعانت به غیر نیست، بلکه به حضرت حق است لاغیر.[۳۴]

در کتاب امداد الفتاوی شخصی می‌پرسد ندای غیرالله مثل شیخ عبدالقادر در چه صورتی جایز است. اشرف‌علی تهانوی (متوفی ۱۳۶۲ ه.ق.) در پاسخ میگوید: «اگر نظر بنده به حضرت حق باشد و آن را محض واسطه قرار دهد و مقصود خدا خواهد بود».[۳۵]

محمد عبیدالله الاسعدی القاسمی[۳۶] صاحب کتاب دار العلوم دیوبند[۳۷] در بحث (الاستعانه بالارواح و الاستعانه بالموتی من الصلحاء و الاولیاء) بعد از بیان کلامی از رشید احمد گنگوهی و اشرف‌علی تهانوی در باب تفصیل مسئله استعانه به ارواح موتی میگوید:

درباره آنچه بعداً میآید؛ نص آن چیزی است که علمای دارالعلوم در این مسئله از گذشته نوشته‌اند و آن ردی است بر اعتراضاتی که بر الفوائد التفسیریه شیخ محمود الحسن دیوبندی و شیخ شبیر احمد عثمانی وارد کرده‌اند، در حالی که این تفسیر از مصادر بیان معتقدات و مذهب علمای دیوبند است.

وی می‌گوید:

اما مسئله استعانت به غیرالله پس دارای اهمیت است و همچنین برای آن انواع متعدد است، از انواع آن چیزی است که حرام و شرک است و از آنها چیزی است که در سایه کتاب و سنت جایز است و لذا اقدام به تفصیل می‌کنم تا آنچه مفسر علامه و غیرش از علمای دیوبند اختیار کرده‌اند روشن گردد.

انواع استعانت و احکام آن

از آن چیزهایی که در باب استعانت بغیرالله مخفی نیست به اینکه او را مختار مستقل و قادر بالذات بداند که آن جایز نیست بلاشک و بدون اختلاف در آن، بلکه او نزد همه شرک است.

کسی که اعتقاد نداشته باشد که غیرالله قادر بالذات است و لکن گمان کند که آن موهبت اعطاشده از جانب خداوند است که از لحاظ علمی و قدرت در جمیع اموری که بخواهد تصرف کند پس استعانت بغیرالله به این گمان حرام و شرک است بلاخلاف.

کسی که غیرالله را مستقل بالذات و بالعرض نداند ولی با آن معامله مستقل بالذات کند کمااینکه موقع استعانت بر او سجده کند یا به اسمش نذر کند پس آن حرام و شرک عملی است بدون شک.

استعانت به اشیا که توهم کند که آن اشیا مستقل و قادر بالذات‌اند، مثل استعانت به ارواح یا به روح فلکیه و عنصریه. پس این نوع حرام و شرک است.

کسی که همیشه توکل بر خداوند عزوجل می‌کند و گمان می‌کند غیرالله سبب و مظهری از مظاهر عون خداوند است و استعانت به غیرالله می‌کند در امور عادیه مثل کمک گرفتن از مریض برای دفع مرض یا استعانت در امور شرعیه مثل کمک گرفتن در حاجات دینی و دنیوی به مرد صالح مخلص مقبول نزد خداوند پس این استعانت جایز و مشروع است. زیرا آن معنای استعانت به خداوند عزوجل است و غیرالله فقط سبب و وسیله برای اوست و از ایاک نستعین فهمیده می‌شود که استعانت به غیر خداوند درست نیست، با اینکه در آیات و احادیث به همکاری بین همدیگر بیان شده است. پس برای دفع آنچه به ظاهر در تعارض است مفسر علامه نوع پنجم را نقل کرده است.

و در ادامه آیات[۳۸] و احادیثی[۳۹] که امر به استعانت شده را بیان میکند و میگوید: «پس به این احادیثی که ذکر شد روشن میشود که استعانت بغیرالله در امور عادیه و شرعیه ثابت و واضح است. پس سزاوار نیست که در تعلیق مفسر علام و تفسیرش شک شود».[۴۰]

دلایل جواز ندای غیرالله از دیدگاه علمای دیوبندیه

همان‌طور که بیان شد، از کلام علمای دیوبندیه فهمیده می‌شود که ندای غیرالله در صورتی شرک است که شخص در ضمن ندا معتقد به یکی از مصادیق شرک باشد که به مهم‌ترین مصادیق شرک از دیدگاه بزرگان دیوبند اشاره شد.

اثبات حیات ویژه برزخی

دیوبندیه برای اثبات جواز توسل به ارواح اولیا،‌ به وی‍ژه پیامبر اسلام(ص)، ابتدا حیات ویژه برزخی برای پیامبر(ص) و شهدا ثابت کردند و کتب زیادی در تأیید حیات وی‍ژه برزخی در رد مماتی‌ها[۴۱] تألیف کرده‌اند که به تعدادی از آنها اشاره میشود.

آب حیات، تألیف محمدقاسم نانوتوی (متوفی ۱۲۶۷ ه.ق.)

نشر الطیب فی ذکر الحبیب، تألیف اشرف‌علی تهانوی (متوفی ۱۳۶۲ ه.ق.)

المهند علی المفند، تألیف خلیل احمد سهارنپوری (متوفی ۱۳۴۶ ه.ق.)

عقائد اهل السنه و الجماعه، تألیف عبدالشکور ترمذی

مقام حیات، تألیف علامه خالد محمود

البصائر لمنکری التوسل تألیف مولانا حمدالله الداجوی (این کتاب را در رد اشاعه التوحید نوشته است).

عقائد علماء الدیوبند مع حیاه النبی، تألیف مولانا عاشق الاهی

تسکین الصدور تألیف مولانا محمد سرفرازخان صفدر

تسکین الازکیا فی حیات الانبیا(علیهم السلام)، تألیف مولانا محمود عالم صفدر اوکاڑوی

حیات النبی صلی الله علیه و سلم، تألیف مولانا الله یارخان

حیات الانبیا اکرام(علیهم السلام) اور قائدین امت، تألیف مولانا نورالله رشیدی در این کتاب نام ۷۰ کتاب از علمای دیوبند که در رد مماتیت نوشته‌اند اشاره میشود.[۴۲]

بیان سخنان همه آنها درباره حیات برزخی امکان‌پذیر نیست. فقط به یک نمونه اشاره میشود. خلیلاحمد سهارنپوری[۴۳] (متوفی ۱۳۴۶ ه.ق.) در کتاب المهند علی المفند، که مورد تأیید جمع زیادی از دیوبندیه و غیردیوبند است، در بیان دیدگاه دیوبندیه چنین می‌گوید:

به عقیده ما و مشایخ ما آن حضرت صلی الله علیه وسلم در مرقدش زنده است و حیاتش مشابه حیات دنیوی است بدون آنکه مکلف باشد و این نوع حیات مخصوص به آن حضرت و تمام انبیا(علیهم السلام) و شهدا باشد و از نوع حیات برزخی که تمام مؤمنین بلکه همه مردمان دارند نیست.[۴۴]

سماع موتی ‌‌(شنیدن کلام زندگان) از جمله مسائلی است که در خصوص حیات برزخی مورد تأکید دیوبندیه قرار گرفته است و برای اثبات آن از آیات و روایات استفاده میکنند.

بعضی از اهل سنت سماع موتی را انکار میکنند و علت این امر را در سوء استفاده عوام بیان میکنند. این تفکر مورد اعتراض محمدقاسم نانوتوی[۴۵] مؤسس دیوبند قرار گرفت. وی چنین بیان میکند:

اقتضای نصوص شرعی اعتقاد به سماع موتی است و اگر بخواهیم بنا بر مصلحت آن را انکار کنیم به نظر بنده این مصداق شیوه یهود قرار می‌گیرد که در قرآن مذمت شده است، چنان‌که می‌فرماید: (وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ)[۴۶] و حق را به باطل در نیامیزید و حقیقت را با آنکه خود مى‏دانید کتمان نکنید.[۴۷]

از این سخنان فهمیده میشود که بسیاری از علمای دیوبند برای اولیای الاهی و دست‌کم برای پیامبر اسلام حیات ویژه برزخی قائل هستند.

دلایل علمای دیوبندیه بر جواز ندای غیرالله از کتاب و سنت

علمای دیوبند برای جواز ندای غیرالله دلایلی از آیات و روایات بیان می‌کنند که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:

آیه «و لو انهم اذ ظلموا»

یکی از مهم‌ترین آیاتی که بر جواز ندای غیرالله از صحابه تا به حال بیان کرده‌اند آیه ۶۴ سوره نساء است: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً)؛ اگر مسلمانان به خود ظلم کردند و پیش تو آمدند و از خداوند طلب بخشایش کردند و رسول خدا نیز براى آنها از خداوند طلب بخشایش کرد خداوند را توبه‌پذیر و بخشنده مى‏یابند.

ظفر احمد عثمانی تهانوی[۴۸] ذیل حدیث ابوایوب انصاری[۴۹] می‌گوید:

موضع استدلال از آن حدیث کلام ابی‌ایوب انصاری است که گفت «جئت رسول الله و لم آت الحجر»؛ نزد رسول‌الله آمدم و نزد سنگ نیامده‌ام. و این کلام را حدیث «من زارنی بعد وفاتی فکانما زارنی فی حیاتی» تأیید می‌کند، با این حدیث ثابت می‌شود قول خداوند (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا…) که بعد وفاتش نیز باقی است و زمانی که کسی نزد قبرش بیاید مثل کسی است که نزد خود پیامبر(ص) آمده پس کدام مؤمن راضی می‌شود در حالی که قدرت دارد نزد پیامبر(ص) نیاید ولو به از دست دادن جان و روح؟ چه کسی برای آمدن نزد پیامبر(ص) بار سفر نمی‌بندد در حالی که می‌داند پیامبر(ص) در قبرش زنده است و کسی که نزد قبرش آمده به تحقیق نزد پیامبر(ص) آمد.[۵۰]

ظفر احمد عثمانی و مفتی رشید احمد لدهیانوی[۵۱] میگویند:

قائلین میگویند که طلب مغفرت از پیامبر(ص) در حالی که از دنیا رفته است مستحب است به قول خداوند (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ) و وجه استدلال به این آیه به این صورت است که او(ص) بعد مردنش درون قبرش زنده است همان‌طور که در حدیث «الانبیاء احیاء فی قبورهم» بیان شده است و بیهقی این حدیث را تصحیح کرده است. پس حکم آیه بعد وفاتش نیز باقی است. پس بر کسی که بر نفسش ظلم کرده است سزاوار است قبرش را زیارت کند و نزد او طلب استغفار از خدا کند و پس حضرت رسول بر او استغفار می‌کند.[۵۲]

علامه خالد محمود در کتاب مقام حیات[۵۳] می‌گوید:

اگر کسی قصد زیارت نبی کریم(ص) را دارد باید زیاد درود بفرستد. چون پیامبر(ص) میشنود پس حضرت مرده نیست و حضور در مقابل ضریح حضور نزد پیامبر(ص) است و اگر به این فکر خدمت حضرت برویم که ایشان برای ما طلب مغفرت و دعا کند جایز است و این مصداق آیه (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا…) می‌باشد.[۵۴]

وی از محمدقاسم نانوتوی در کتاب آب حیات (ص۴۰) و اشرف‌علی تهانوی در کتاب نشر الطیب (ص ۲۱۹) نام می‌برد که معتقدند این آیه مختص به زنده بودن پیامبر(ص) نیست.[۵۵]

مفتی رضا الحق[۵۶] در کتاب فتاوی خود به نقل از کوثری می‌گوید تخصیص قول (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ…) به قبل از مردن، کمااینکه گفته شده است، تخصیص بدون حجت و از روی هوی است.[۵۷]

محمد زکریا کاندهلوی[۵۸] حدیث عتبی را نقل میکند که این حدیث شاهدی است بر اینکه در عصر صحابه بعد از رحلت پیامبر از آیه مذکور استفاده میکردند و آن چنین است:

محمد بن‌عبیدالله بن‌عمر العتبی میگوید: من مدینه رفتم و به زیارت قبر مبارک شتافتم و بعد از عرض سلام در گوشه‌ای همان جا نشستم که ناگهان شترسواری را دیدم در لباس بدوی، بالای قبر مبارک آمد و عرض کرد ای بهترین پیامبران! خداوند بر تو قرآن نازل فرمود: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ…). چون مردم بر خود ظلم روا دارند بیایند خدمت شما و از خدای تعالی مغفرت طلبند و تو نیز برای آنان طلب مغفرت کنی. ضرورخداوند را قبول‌کننده توبه‌ها و مهربان خواهند یافت … ای رسول خدا من خدمت شما رسیدهام و از خدای تعالی برای گناهانم طلب مغفرت میکنم و از شما طلب شفاعت.[۵۹]

خالد محمود ذیل «اعتقاد حضرت علی۷ به حیات پیامبر(ص) در قبر» این حدیث را بیان کرده است.

على بن‌أبى‌طالب(ع) بیان کرده است: سه روز از مراسم تدفین پیامبر اکرم(ص) گذشته بود. فردى اعرابى نزد ما آمد، خودش را روى قبر پیامبر اکرم(ص) انداخت و از خاک قبر بر سر خود مى‏ریخت و مى‏گفت: یا رسول‌الله! شما (در دوران رسالتت) مطالبى ‏فرمودى و ما هم سخنان شما را شنیدیم و همان‌گونه که تو از خداوند فرامین و دستورهای دینى را اخذ کردى ما نیز این فرامین و دستورهای دینى را از تو فرا گرفتیم. یکى از آیاتى که خداوند بر تو نازل فرمود این بود: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ…). حال اى رسول خدا! من به نفسم ظلم کردهام و به درگاه شما آمده‌ام که براى من از خداوند طلب بخشایش کنید.[۶۰]

مفتی محمد انور اوکاروی[۶۱] نیز این روایت را در قسمت اثبات وسیله به ذات نقل میکند.[۶۲]

حدیث استسقاء

از مهم‌ترین احادیثی است که علمای دیوبندیه از آن استفاده می‌کنند و چنین است:

ابوبکر بیهقی گفت: خبر نمود ما را ابونصر بن‌قتاده[۶۳] و ابوبکر فارسی[۶۴] گفتند: بیان کرد ابوعمر بن‌مطر[۶۵] خبر نمود إبراهیم بن‌علی الذهلی[۶۶] خبر نمود یحیى بن‌یحیى[۶۷] خبر نمود ابومعاویه[۶۸] از اعمش[۶۹] از أَبی صالِح[۷۰] از مالک[۷۱] گفت:[۷۲] در زمان عمر، مردم دچار خشک‌سالی شدند. مردی کنار قبر پیامبر(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند برای امّتت طلب باران کن. رسول خدا(ص) در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو به ‏زودی باران خواهد آمد و سیراب خواهید شد و بگو کیسه سخاوت را گسترده ساز. آن مرد ماجرای خوابش را برای عمر نقل کرد. قطرات اشک از چشمان عمر جاری شد و گفت: خداوندا، کوشش و جدیّت کردم، ولی همیشه ناتوان و عاجز بودم.

خالد محمود در کتاب مقام حیات در صفحه ۵۷۵ این حدیث را از علمای اهل سنت با سند صحیح نقل میکند.

عبیدالله الاسعدی القاسمی در کتاب دار العلوم دیوبند میگوید: «در اخبار آمده که مردی کنار قبر پیغمبر(ص) آمد پس گفت: «یا رسول الله استسق لامتک» و سندش صحیح است».

البته وی در ادامه میگوید: «توسعه دادن در آن به طوری که مردم اجازه در استعمال آن داشته باشند را خالی از منع نمی‌داند. زیرا مستلزم فساد در عقیده و ایمان عوام می‌شود».[۷۳]

مفتی محمد انور اوکاروی میگوید: «از این حدیث برای اثبات وسیله به ذات استفاده می‌کند».[۷۴]

مولانا سرفرازخان صفدر،[۷۵] از دیگر بزرگان دیوبند، بعد از بیان حدیث از کتب اهل سنت و بررسی سندی اشکالاتی را که یکی از منکران توسل در کتاب اقامه البرهان بیان کرده، پاسخ میدهد که خلاصه آن بیان میشود.

مؤلف اقامه البرهان میگوید: «این شخص (که متوسل به پیامبر شده است) شخصی اعرابی و جاهل بوده نه اسمش معلوم است و نه حالش معلوم». سرفرازخان در پاسخ میگوید: «این شخص مجهول‌الحال نیست و بلکه صحابی جلیل‌القدر بلال بن‌حارث المزئی (متوفی ۶۰ ه.ق.) بوده است و شما مکرر به او نسبت جنگلی میدهید و او را مسخره میکنید!».

اشکال دیگر این است که این مسئله یک خواب بوده است و خواب غیرنبی مادامی که مؤید به اجماع نباشد حجت نیست. اگر این واقعه درست بود علمای ما میگفتند در حالی که نگفته‌اند.

در پاسخ میگوید: شما میگویید این خواب بوده و حجت نیست ولی این خوابی بوده که حضرت عمر تأیید کرده است و حدیث داریم که «علیکم به سنتی و سنت خلفاء راشدین». بنابراین از این عمل استحباب یا لااقل جواز فهمیده میشود و دیگر اینکه وقتی حضرت عمر این واقعه را به دیگر صحابه گفت آنها گفتند: «صدق بلال».[۷۶] لذا این واقعه را تعبیر به خواب یا داستان اعرابی و جنگلی بودن و صحابی مشهور را مجهول‌الحال گفتن خلاف دین و تمسخر دین است و پیروی از صحابه باعث نجات است. حتی مؤلف اقامه البرهان می‌نویسد: پیروی از آثار صحابه وظیفه دینی ماست و پیروی نکردن موجب گمراهی است.

حقیقت این واقعه از فتاوای علما ظاهر میشود و گفته‌اند نزد مقبره پیامبر طلب مغفرت و طلب شفاعت اشکالی ندارد و میلیون‌ها مسلمان بر این عمل کرده‌اند.

مؤلف اقامه البرهان میگوید: طلب شفاعت در کنار قبر پیغمبر خلاف اجماع و بدعت سیئه است «و ماذا بعد الحق الا الضلال».

سرفرازخان در پاسخ میگوید: «شما سخن از اجماع بر خلاف میکنید، در حالی که در این قضیه هم یکی از صحابه اعتراض نکرده است. آیا همه برخلاف مسلک اهل سنت بوده‌اند؟ آیا همه مرتکب بدعت سیئه شده‌اند و مروج آن بوده‌اند؟ آیا همه آنها مصداق «فماذا بعد الحق الا الضلال» بوده‌اند».

مؤلف اقامه البرهان نظر ابن‌تیمیه، علامه عبدالهادی، علامه آلوسی و شاه‌اسماعیل را دیده و خیال کرده اجماع بر عدم جواز داریم.[۷۷]

روایت عثمان بن‌حنیف

از روایاتی است که بعضی از بزرگان دیوبند آن را ذکر کرده‌اند:

أَبُو عَمْرٍو،[۷۸] از الْحَسَنُ،[۷۹] از أَحْمَدُ بن‌عِیسَى،[۸۰] از ابْنِ وَهْبٍ،[۸۱] أَخْبَرَنِی أَبُو سَعِیدٍ وَاسْمُش شَبِیبُ بن‌سَعِیدٍ از أَهْلِ الْبَصْرَهِ،[۸۲] از أَبِی جَعْفَرٍ الْمَدِینِیِّ،[۸۳] از أَبِی أُمَامَهَ بن‌سَهْلِ بن‌حُنَیْفٍ،[۸۴] از عمویش عُثْمَانَ بن‌حُنَیْفٍ[۸۵] نقل می‌کند:

مردی به جهت رفع گرفتاری نزد عثمان خلیفه سوم رفت و آمد مى‏کرد، ولی عثمان به وی توجّه نمى‏کرد. به عثمان بن‌حنیف گلایه کرد. عثمان بن‌حنیف به وی گفت: وضو بگیر و به مسجد برو. پس از خواندن نماز به رسول اکرم(ص) متوسّل شو و بگو: خدایا، حاجت خود را از تو مى‏خواهم و به وسیله پیامبرت به تو رو آورده‏‌ام. ای محمّد من به وسیله تو به خدا رو آورده‏ام تا حاجتم برآورده شود. آنگاه حاجت خود را ذکر کن.

به توصیه عثمان بن‌حنیف عمل کرد و به طرف منزل عثمان بن‌عفّان حرکت کرد. وقتی چشم دربان عثمان به وی افتاد، او را با احترام نزد عثمان برد و عثمان او را نزد خود نشاند و مشکلش را برطرف کرد و حاجتش را روا ساخت. از نزد عثمان بن‌عفّان بیرون آمد و نزد عثمان بن‌حنیف رفت و داستان را برای او نقل و از وی تشکّر کرد. عثمان بن‌حنیف گفت: به خدا سوگند، این توسّل را از پیش خود نگفتم؛ بلکه نزد پیامبر گرامی(ص) بودم که نابینایی آمد و از حضرت تقاضای دعا کرد. رسول خدا(ص) این توسّل را به او آموخت، مرد نابینا به برکت این توسّل شفا یافت و بینا گردید.[۸۶]

اشرف‌‌ علی تهانوی،[۸۷] در پاسخ به کسانی که حدیث توسل عمر به عباس عموی پیغمبر(ص) را دلیل بر عدم جواز به میت میدانند، حدیث بالا را دلیل بر جواز توسل بعد از وفات حضرت بیان میکند.[۸۸] وی در کتاب دیگرش بعد از بیان این حدیث میگوید: «این دلیل بر جواز توسل بعد از رحلت رسول است»؛ و علت منع توسل را چنین بیان میکند که: «ما برای این مردم را منع کردیم که تا زمان سلف مردم خوش‌عقیده بودند و می‌دانستند که حاجت‌روا خداست و پیامبر(ص) نیست ولی بعداً مردم غلو کردند و از این بابت است که مردم عوام و خواص را از توسل منع می‌کنیم».[۸۹]

مفتی محمد انور اوکاروی برای اثبات توسل به ذات این حدیث را بیان می‌کند:[۹۰]

عبیدالله الاسعدی القاسمی می‌گوید: بدان حدیث شخص کور مشهور است در مسئله توسل که آن را امام ترمذی و غیره بیان کرده است. لفظ خطاب و نداء بر پیامبر(ص) در حال دعا با خدا آمده است. در آن هنگام پیامبر(ص) مخاطبش نبوده. پس این دلالت و ارشاد بر جواز فی‌الجمله می‌کند؛ یعنی جواز استعمال لفظ خطاب حال غیبت مخاطب از متکلم؛ خواه آن زنده باشد و دور از او یا مرده باشد.[۹۱]

مولوی محمد عمر سربازی در کتاب توسل و ندای غیرالله (ص۳۱) این حدیث را بیان میکند و در ادامه می‌گوید: «از این روایت توسل به ذوات و اشخاص بعدالوفات هم ثابت شد».

در تحقیق و تصحیح کتاب احسن المقصود، که زیر نظر مولوی محمد یوسف حسین‌پور، از علمای اهل سنت بلوچستان نوشته شده، در تأیید توسل جستن به پیامبر(ص) بعد از وفات ایشان این حدیث را بیان میکند.[۹۲]

سیره و کلام علمای اهل سنت بر جواز آن

زیارت‌نامه پیامبر

رشید احمد گنگوهی در کتاب زبده المناسک مینویسد: سپس با توسل به رسول خدا(ص) دعا کند و بر خود شفاعت، طلب نماید و بگوید: «یا رسول الله! اسئلک الشفاعه و اتوسل بک الی الله فی ان أموت مسلما علی ملتک و سنتک»؛ ای پیامبر خدا! من از تو شفاعت میطلبم و تو را به بارگاه خدا وسیله قرار میدهم در این امر که من در حال مسلمانی بر دین و سنت تو بمیرم.[۹۳]

(و اگر کسان دیگری برای عرض سلام توصیه کرده‌اند (مترجم)) و میخواهد از طرف آنها سلام عرض کند بدین نحو عرض کند: «السلام علیک یا رسول الله من فلان بن‌فلان یستشفع بک الی ربک»؛ سلام بر تو ای رسول خدا، از طرف فلان فرزند فلان و او شفاعت میطلبد به وسیله تو به سوی پروردگارت.[۹۴]

در ادامه هنگام خطاب به خلیفه اول و دوم چنین مینویسد: «جئنا کما نتوسل بکما الی رسول الله صلی الله علیه و سلم لیشفع لنا و یدعولنا ربنا»؛ ما خدمت شما آمده‌ایم متوسل میشویم به شما به سوی رسول خدا صلی الله علیه و سلم تا برای ما شفاعت فرماید و دعا کند برای ما به بارگاه پرودگار ما.[۹۵]

مفتی عبدالرحیم لاجپوری، صاحب کتاب فتاوی رحیمیه، مسئله طلب شفاعت در کنار قبر پیامبر را جایز و از جمله آداب آن می‌داند.[۹۶]

مفتی محمد زکریا میگوید: بعضی از علما گفته‌اند که بعد از سلام جداگانه دوباره در وسط ایستاده جمعاً بر هر دو سلام مجدد گوید و کلمات آن در زبده بدین گونه آمده است: … ما آمده‌ایم تا شما را وسیله کنیم به پیشگاه رسول‌الله(ص) تا برای ما شفاعت کند به پیشگاه پروردگار ما و دعا کند تا ما را بر دین و سنت ایشان زنده نگاه داشته و ما و همه مسلمین را در جمع حزب ایشان محشور فرماید.[۹۷]

عبدالشکور ترمذی[۹۸] در کتاب عقائد اهل السنه و الجماعه که به تأیید ۳۶ تن از بزرگان دیوبند رسیده است[۹۹] چنین بیان می‌کند: کنار قبر مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و سلم حاضر شدن، درخواست شفاعت کردن و گفتن این جمله جایز است که: ای حضرت، برای بخشوده شدن من شفاعت فرما.[۱۰۰]

حسین احمد مدنی در شعری خطاب به پیامبر(ص) چنین می‌گوید:

ای بهار باغ رضوان کوئی تو

سجده‌ریزان آمده سویت حبیب

بلبل سدره اسیر موئی تو

ای هزاران کعبه در ابروئی تو

و در ادامه به زبان اردو شعر می‌سراید که معنای آن چنین است: اگر با دل خسته هم به ما نظر کنی ای حبیب دوای دل دردمندان خواهی بود.[۱۰۱]

مفتی محمد زکریا در کتاب فضائل اعمال شعری از عبدالرحمن جامی در باب توسل نقل میکند:

ز مهجوری برآمد جان عالم        ترحم یا نبی الله ترحم[۱۰۲]

مولانا حمدالله الداجوی می‌‌گوید: «جواز توسل امری ثابت در زمان ائمه مجتهدین بوده است. پس فعل امام شافعی دلیل ظاهر بر جواز توسل به اولیای مدفون در قبر است».[۱۰۳]

مفتی محمدشفیع عثمانی[۱۰۴] از علمای دیوبند درباره توسل به دعای اولیا می‌گوید: «همچنین طلب دعا از نبی یا ولی جهت هدایت به راه راست که توسل به اسباب غیرمادی است در اشاره قرآن و روایات حدیث آشکار بوده و جایز میباشد. این نوع مدد نیز در ردیف امدادهایی که مختص خدا بوده و خواستن آن از دیگران شرک است قرار ندارد».[۱۰۵]

پاسخ به شبهات

یکی از شبهاتی که از جانب منکران توسل مطرح می‌شود این است که اگر توسل به پیامبر(ص) بعد از وفات جایز بود عمر متوسل به پیامبر(ص) می‌شد و اینکه متوسل به پیامبر(ص) نشد و متوسل به عباس عموی پیامبر شده معلوم میشود که توسل به پیامبر جایز نیست.

اشرف علی تهانوی بعد از بیان حدیث می‌گوید: «از این حدیث عدم جواز توسل به میت مطلقاً فهمیده نمی‌شود و به تحقیق از عمل صحابه تعظیم توسل به پیامبر(ص) فهمیده میشود و قصه اعمی در این زمینه مشهور است».[۱۰۶]

در ذیل حدیث توسل عمر به عباس میگوید: از این واضح می‌شود که به غیرنبی هم می‌توان توسل جست.[۱۰۷]

مولانا حمدالله الداجوی از علمای مظاهر العلوم سهارنپور به این اشکال توجه داشته است و در پاسخ چنین بیان میکند:

منکران جواز توسل به ذوات فاضله بعد از وفات به اینکه اگر توسل بعد از وفات جایز بود حتماً عمر رضی الله عنه به پیامبر(ص) توسل می‌جست با اینکه به عباس رضی الله تعالی عنه توسل جست.

با نظم قیاسی این‌چنین میشود: توسل بعد وفات جایز نیست. زیرا اگر جایز بود عمر به احیاء توسل نمی‌جست.

و تالی باطل است پس مقدم مثلش

به توفیق خداوند میگویم: این استدلال عجیبی است. زیرا بین مقدم و تالی هیچ ملازمه‌ای نیست. پس قطعاً ملازمه‌ای بین بطلان تالی و بطلان مقدم نیست و توسل کما اینکه به زنده‌ها جایز است به اموات هم جایز است و عمر یکی از موارد جواز را انجام داده است و این استدلال مثل کسی است که استدلال به عدم جواز توسل به اعمال صالحه کند به این دلیل که اگر جایز بود عمر توسل به ذات نمی‌کرد و این سفسطه ظاهری است.[۱۰۸]

نتیجه

با توجه به مطالب و مستنداتی که بیان شد معلوم میشود که دیدگاه دیوبندیه نسبت به ندای غیرالله گرچه دیدگاهی سخت‌گیرانه است اما با شرایطی این دیدگاه را قبول میکنند. دیوبندیه برای اثبات اصل جواز ندای غیرالله از آیات قرآن و روایات استفاده میکنند، اما با این حال از ترویج این تفکر در بین عوام مردم احتیاط می‌کنند و گاه به ظاهر انکار می‌کنند. به نظر میرسد یکی از اموری که موجب انکار ندای غیرالله از جانب بعضی از دیوبندیه متأخر شده همین امر است.

 

منابع:

ارشد، عبدالرشید، بزرگ‌مردان اندیشه و تاریخ، اقتباس و ترجمه: محمد امین حسین بر، تربت جام: شیخ‌الاسلام احمد جام، چاپ دوم، ۱۳۸۸٫ارکاوی، محمد انور، خیر الوسائل الی ضبط المسائل، ملتان، مکتبه امدادیه، بی‌تا.الحق، رضا، فتاوای دار العلوم زکریا، تهذیب و ترتیب، مفتی عبد‌الباری و محمد الیاس، کراچی، احباب زمزم پیلشرز، ۲۰۰۷٫ الاسعدی ‌القاسمی، محمد عبید الله، دار العلوم دیوبند (مدرسه فکریه توجیهیه حرکه اصلاحیه دعویه، مؤسسه تعلیمه تربویه)، هند: آکادیمیه شیخ الهند دار العلوم دیوبند، الطبعه الاولی، ۱۴۲۰٫ابن أبی شیبه، أبو بکر، المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق: کمال یوسف الحوت، الریاض، مکتبه الرشد، الطبعه الأولى، ۱۴۰۹٫ابن اختر، محمد ارسلان، اکابر دیوبند اور عشق رسول، کراچی: مکتبه ارسلان.البیهقی، أبو بکر، السنن الکبرى، تحقیق: محمد عبد ‌القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الثالثه، ۱۴۲۴/۲۰۰۳٫ابن محمد بن‌أشرف، شمس‌ الدین، جهود علماء الحنفیه فی إبطال عقائد القبوریه، بی‌جا: دار الصمیعی، الطبعه الأولى، ۱۴۱۶٫ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن‌عمر، البدایه والنهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعه الأولى، ۱۴۰۸/۱۹۸۸٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مسند أبی حفص عمر بن‌الخطاب وأقواله على أبواب العلم، تحقیق: عبد ‌المعطی قلعجی، مصر: دار الوفاء، الطبعه الأولى، ۱۴۱۱٫ بخاری، محمد بن‌إسماعیل، صحیح البخاری، المحقق: محمد زهیر بن‌ناصر الناصر، دار طوق، الطبعه الأولى، ۱۴۲۲٫تهانوی، اشرف‌ علی، امداد الفتاوی، کراچی: دار العلوم، ۱۴۳۱٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، نشر الطیب فی ذکر النبی الحبیب، کراچی: دار الاشاعت، بی‌تا.گروه پژوهشی مؤسسه مذاهب اسلامی، مجموعه مقالات کمیسیون فقهی، کلامی، اجتماعی ۱۳۸۹، قم: آثار نفیس، چاپ اول، ۱۳۹۱٫الحسنی الطالبی، عبد‌الحی بن‌فخر الدین، نزهه الخواطر وبهجه المسامع والنواظر، بیروت: دار ابن حزم، الطبعه الأولى، ۱۴۲۰/۱۹۹۹٫حیدری‌نسب، محمدباقر، اندیشه‌های سلفی‌گری در استان سیستان و بلوچستان، قم: آشیانه مهر، چاپ اول، ۱۳۹۱٫الداجوی، حمد، البصائر لمنکری التوسل باهل المقابر، استانبول: مکتبه الحقیقه، ۱۳۷۷٫دیوبندی، محمود حسن، تفسیر کابلی همراه با فوائد «موضع الفرقان»، نگارش: مولانا شبیر احمد دیوبندی، ترجمه: هیئتی از علمای افغانستان، تهران: نشر احسان، چاپ نهم، ۱۳۸۲٫دهلوی، کفایت الله، تعلیم الاسلام، ترجمه: عبدالمجید مرادزهی خاشی، زاهدان: فاروق اعظم، چاپ چهارم، ۱۳۸۰٫دهلوی، کفایت الله، کفایت المفتی، کراچی: دار الاشاعه، ۲۰۰۱٫الذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، القاهره: المکتبه التوفیقیه، بی‌تا.رشیدی، نورالله، حیات الانبیاء علیهم السلام اور قائدین امت، کراچی: مکتبه الجنید، ۲۰۰۷٫سرفراز‌خان صفدر‌، محمد، تسکین الصدور فی تحقیق احوال الموتی فی البرزخ و القبور، بمبئی: مکتبه الصفدریه، بی‌تا.سهارنپوری، خلیل احمد، عقائد اهل سنت والجماعت در رد وهابیت و بدعت (ترجمه المهند علی المفند و خلاصه عقائد علمای دیوبند با تأییدات جدیده)، مقدمه و ترجمه: عبدالرحمن سربازی، چابهار: مدرسه عربیه اسلامیه چابهار، چاپ اول، ۱۳۷۰٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عقائد علماء اهل السنه الدیوبندیه، سید عبد الشکور ترمذی، تحقیق و تعلیق: سید طالب الرحمن، ریاض: مکتبه فهد، ۱۳۲۶٫سیدزاده، سید عبدالواحد، احسن المقصود فی التوحید المعبود، تصحیح و تحقیق زیر نظر: مولانا محمد‌یوسف حسین‌پور، سبزوار: نگین کویر، چاپ اول، بی‌تا.شرف قادری، عبد الحکیم، عقائد اهل سنت و جماعه، ترجمه: مولوی محمد ذاکر حسینی بریلوی، بی‌جا، چاپ اول، بی‌تا.الطبرانی، الْمُعْجَمُ الصَّغِیْرُ، تحقیق: محمد شکور محمود الحاج أمریر، بیروت: المکتب الإسلامی، دار عمار، الطبعه الأولى، ۱۴۰۵٫ طبری، محمد بن‌جریر، تاریخ طبرى‏، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران:، اساطیر، چاپ پنجم‏، ۱۳۷۵٫‏عثمانی، شبیر احمد، تفسیر عثمانی، ترجمه: شیخ الهند محمود الحسن، کراچی: دار الاشاعت، بی‌تا.عثمانی، محمد شفیع، معارف القرآن، ترجمه: محمدیوسف حسین‌پور، تربت‌جام: شیخ‌الاسلام احمد جام، چاپ دوم، ۱۳۸۱٫عثمانی التهانوی، ظفر احمد، اعلان السنن کراچی: اداره القرآن، الطبعه الثالثه، ۱۴۱۴٫کاندهلوی، محمد زکریا، فضایل اعمال، ترجمه: عبد المجید مرادزهی خاشی، زاهدان: فاروق اعظم، چاپ دوم، ۱۳۷۸٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجموعه ‌فضائل‌ حج ‌و ‌راهنمای ‌حجاج، ترجمه:  عبدالرحمن‌ محبی، ارومیه: حسینی اصل، چاپ اول، ۱۳۸۸٫گنگوهی، رشید احمد، زبده المناسک، ترجمه: عبدالرحمن ملازهی (سربازی)، چابهار: مدرسه عربیه اسلامیه چابهار، بی‌تا.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، فتاوی رشیدیه، کراچی: دار الاشاعت، بی‌تا.گنگوهی، محمود حسن، فتاوی محمودیه، کراچی: دار الافتاء جامعه فارقیه، بی‌تا. گیلانی، سید مناظر احسن، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، ترجمه و اقتباس: صلاح‌الدین شهنوازی، زاهدان: انتشارات صدیقی، چاپ اول ۱۳۸۳٫مدنی، سید حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، لاهور: دار الکتاب، چاپ دوم، ۲۰۰۴٫ملازهی (سربازی)، محمد عمر، تحقیقی در مورد توسل و نداء غیرالله، زاهدان: بی‌نا، ۱۳۸۱٫   ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، شمشیر بران بر اشراک و بدعات دوران، به اهتمام: عبدالرحمن کراچوی، انتشارات اسحاقیه، جونا مارکیت کراچی، ۱۳۹۹٫ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجالس قطب الارشاد، مدرسه دینی منبع ‌العلوم کوه ون، سرباز، چاپ اول، ۱۳۹۰٫محمود، خالد مقام حیات (مدارک الاذکیاء فی حیات الانبیاء)، لاهور: جامعه طیبه السلامیه، ۱۴۱۴٫النسائی، أحمد بن‌شعیب، السنن الکبرى، بیروت: مؤسسه الرساله، الطبعه الأولى، ۱۴۲۱٫النعمانی، محمد منظور، دعایات مکثفه ضد الشیخ محمد بن‌عبدالوهاب، لکهنئو هند: مکتبه الفرقان، ۱۴۰۰٫النیسابوری، محمد بن‌عبدالله أبو عبدالله الحاکم، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، تعلیقات الذهبی فی التلخیص، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۱٫النیسابوری، مسلم بن‌الحجاج، صحیح مسلم، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.لاجپوری، عبد الرحیم، فتاوی رحیمیه، کراچی: دار الاشاعه، ۲۰۰۹٫

 

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی

[۱] دانشجوی کارشناسی ارشد کلام مؤسسه کلام اسلامی.

mbhnasab@gmail.com

[2] . ابن محمد، شمس الدین، جهود علماء الحنفیه، ج۱، ص۵۱٫

 

[۳] . النعمانی، محمد منظور، دعایات مکثفه ضد الشیخ محمد بن‌عبدالوهاب، ص۱۷٫

[۴] . انعام (۶): ۱۰۸؛ اعراف (۷): ۱۹۴٫

[۵] . یونس (۱۰): ۱۸ و ۶۶؛ نحل (۱۶): ۲۰٫

[۶] . محمود حسن بن‌ذوالفقار دیوبندی، معروف به شیخ الهند، از بهترین متأخران در فقه و اصول است. وی در ۱۲۶۸ه.ق. در بریلی چشم به جهان گشود و نخستین شاگرد دارالعلوم دیوبند است و در دارالعلوم دیوبند به تدریس پرداخت. وی در ۱۳۳۹ه.ق. از دنیا رفت (ارشد، عبدالرشید، بزرگ‌مردان اندیشه و تاریخ، ص۵۰ و ۷۲).

[۷] . «أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَهَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُورًا» (اسراء (۱۷): ۵۷).

[۸] . دیوبندی، محمود حسن، تفسیر کابلی، ج۴، ص۵۱۹٫

[۹] . کتاب تعلیم الاسلام از کتب حوزه علمیه اهل سنت استان سیستان و بلوچستان است.

[۱۰] . محمد کفایه الله دهلوی یکی از بزرگان دیوبند است. وی در شهر شاه‌جهانپور (الهند) در ۱۲۹۲ه.ق. به دنیا آمد و در ۱۳۷۲ ه.ق. در دهلی از دنیا رفت.

[۱۱] . گنگوهی، محمود حسن، فتاوی محمودیه، ج۱، ص۳۶۳٫

[۱۲] . مجادله (۵۸): ۶٫

[۱۳] . حج (۲۲): ۷۵٫

[۱۴] نک.: شرف قادری، عبد الحکیم، عقائد اهل سنت و جماعه، ص۲۶۱-۳۲۶؛ حیدری‌نسب، محمدباقر، اندیشه‌های سلفی‌گری در استان سیستان و بلوچستان، ص۲۱۱-۲۱۶٫

[۱۵] . رشید احمد گنگوهی از بزرگان و بنیان‌گذاران مکتب دیوبند است. وی در ۱۲۴۴ ه.ق. در گنگوه هند به دنیا آمد. در وصف وی آمده که: کان شدید الغیره على الدین، لم یکن مثله فی زمانه فی الصدق والعفاف، والتفقه، والشهامه، والإقدام فی المخاطر، والصلابه فی الدین. کتاب من کبار علماء دیوبند، مدخل الشیخ الفقیه رشید أحمد الکنکوهی.

[۱۶] . البته احادیث عرضه اعمال می‌تواند شاهد دیگری بر این مطلب باشد.

[۱۷] . گنگوهی، رشید احمد، فتاوی رشیدیه، قسمت ایمان اور کفر کی مسائل، ص۱۸۱ و ۱۸۲٫

[۱۸] . حسین احمد فیض‌آبادی، مشهور به مدنی، محدث دانشمند در ۱۲۹۶ ه.ق. در هند متولد شد. مبادی علوم را در «ثانده» فرا گرفت. در سیزده سالگی به مدرسه دارالعلوم «دیوبند» رفت و شاگردی محمود حسن دیوبندی کرد. سپس با رشید احمد گنگوهی بیعت کرد. در ۱۳۴۶ ه.ق. حسین احمد به سمت شیخ حدیث و ریاست استادان مدرسه دیوبند برگزیده شد و سرانجام در ۱۳۷۷ ه.ق. از دنیا رفت. سایت دانش‌نامه‌های انقلاب اسلامی و تاریخ ایران قسمت فرهنگ‌نامه علمای مجاهد daneshnameh.irdc.ir

[19] . مدنی، سید حسین احمد، الشهاب الثاقب، ص۲۴۴؛ و جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات کمسیون فقهی، کلامی، اجتماعی ۱۳۸۹، ص۳۳۴ و ۳۳۵٫

[۲۰] . محمد عمر ملازهی (سربازی) از بزرگان اهل سنت سیستان و بلوچستان است. وی بنیان‌گذار مدرسه منبع‌العلوم کوه ون سرباز است.

[۲۱] . ملازهی (سربازی)، محمد عمر، مجالس قطب الارشاد، ص۳۱۶٫

[۲۲] . همو، توسل و ندای غیرالله، ص۲۳ و ۲۴٫

[۲۳] . گنگوهی، رشید احمد، فتاوی رشیدیه.

[۲۴] . دهلوی، کفایت الله، تعلیم الاسلام، ص۱۶۲٫

[۲۵] . سهارنپوری، خلیل احمد، عقائد اهل سنت و الجماعت در رد وهابیت و بدعت، ص۱۱۱-۱۱۹٫

[۲۶] . عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول‏ (جن (۷۲): ۲۶ و ۲۷).

[۲۷] . معارف القرآن، ج۷، ص۵۴، به نقل از الاسعدی القاسمی، محمد عبید الله، دار العلوم دیوبند، ص۶۷۷٫

[۲۸] . ملازهی (سربازی)، محمد عمر، شمشیر بران، ص۶۳٫

[۲۹] . تهانوی، اشرف علی، امداد الفتاوی، ج۵، کتاب السلوک، ص۱۵۸٫

[۳۰] . دهلوی، کفایت الله، پیشین، ص۱۶۱ و ۱۶۲٫

[۳۱] . شبیر احمد بن‌فضل الرحمن عثمانی در ۱۳۰۵ در هند به دنیا آمد. وی از بزرگان دیوبند است و در ۱۹۳۶م. به عنوان رئیس المدرسین دار العلوم دیوبند انتخاب شد. تفسیر عثمانی و فتح الملهم از کتب معروف وی است (ارشد، عبدالرشید، بزرگ‌مردان اندیشه و تاریخ، ج۱، ص۱۳۳ و ۱۳۶).

[۳۲] . دیوبندی، محمود الحسن، پیشین، ج۱، ص۲، ترجمه از اردو به دری تحت نظر هیئتی از علمای افغانستان؛ تفسیر عثمانی، ج۱، ص۴۹٫

[۳۳] . الداجوی، حمدالله، البصائر لمنکری التوسل باهل المقابر و یلیه غوث العباد، ص۱۴۶٫

[۳۴] . ملازهی (سربازی) محمد عمر، توسل و ندای غیرالله، ص۴۱ و ۴۲، به نقل از تفسیر فتح العزیز، سوره فاتحه، ص۸ (در تفسیر فتح العزیز، سوره فاتحه، ص۸ چنین بیان شده است: در اینجا باید فهمید که استعانت از غیر( (به وجهی که اعتماد بر آن غیر باشد و او را مظهر عون الاهی نداند حرام است و اگر التفات محض جانب حق است و او را یکی از مظاهر عون دانسته و نظر به کارخانه اسباب و حکمت او تعالی در آن نموده به غیر استعانت ظاهر نماید دور از عرفان نخواهد بود و در شرع نیز جایز و رواست و انبیا و اولیا این نوع استعانت از غیر کرده‌اند و در حقیقت این نوع، استعانت به غیر نیست، بلکه به حضرت حق است لاغیر. فتاوی عزیزی، ج۱، ص۳۴؛ ارشاد الطالبین، ص۱۸؛ دهلوی، کفایت‌الله،کفایت المفتی، ج۱، ص۱۸۳-۱۹۱٫

[۳۵] . نک.: تهانوی، اشرف علی، پیشین، ج۵، ص۱۵۴٫

[۳۶] . محمد عبید الله الاسعدی القاسمی از علمای معاصر دیوبند و عضو هیئت تدریس جامعه عربیه هتوره پاکستان است. محمدتقی عثمانی نایب رییس مجمع فقهی جده از وی با عنوان عالم جلیل یاد می‌کند و مفتی دارالعلوم دیوبند، سعید احمد البالنبوری، از وی به علامه محدث یاد کرده است. اسعدی القاسمی، محمد عبیدالله، دارالعلوم دیوبند، ص۳۳-۵۰٫

[۳۷] . این کتاب یکی از مفصل‌ترین کتب درباره مکتب دیوبند است و ابوالحسن علی الحسنی الندوی مسول دارالعلوم ندوه العلماء لکهنو و مفتی محمدتقی عثمانی و سعید احمد البالنبوری مفتی دارالعلوم دیوبند بر این کتاب مقدمه نوشته‌اند و از کتاب و صاحب کتاب تمجید کرده‌اند.          

[۳۸] . (وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ)،  بقره (۲): ۴۵٫

[۳۹] . عن قابوس بن‌مخارق عن أبیه قال: جاء رجل إلى النبی صلى اللّه علیه و سلم فقال: الرجل یأتینى فیرید مالى. قال: ذکره باللّه. قال: فإن لم یذکر. قال: فاستعن‏ علیه‏ من حولک من المسلمین. قال: فإن لم یکن حولى أحد من المسلمین قال: فاستعن علیه بالسلطان قال: فإن نأى السلطان عنى. قال: قاتل دون مالک. النسائی، أحمد بن‌شعیب، السنن الکبرى، ج۳، ص۴۵۰٫

ربیعه بن‌کعب الأسلمی قال: کنت أبیت مع رسول الله صلى الله علیه و سلم فأتیته بوضوئه وحاجته فقال لی سل فقلت أسألک مرافقتک فی الجنه قال أو غیر ذلک؟ قلت هو ذاک قال فأعنی على نفسک بکثره السجود. النیسابوری، مسلم بن‌الحجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۳۵۳٫

عَنْ مُصْعَبِ بن‌سَعْدٍ، قَالَ: رَأَى سَعْدٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ لَهُ فَضْلًا عَلَى مَنْ دُونَهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «هَلْ تُنْصَرُونَ وَتُرْزَقُونَ إِلَّا بِضُعَفَائِکُمْ». بخاری، محمد بن‌إسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۳۶٫

[۴۰] . الاسعدی القاسمی، محمد عبیدالله، پیشین، ص۶۸۳-۶۸۶٫

[۴۱] تعدادی از دیوبندیه و وهابیت که معتقدند پیامبر۶ همچون بقیه اموات است و حیات وی‍ژه‌ای نسبت به بقیه اموات ندارد، نه می‌شنود و هیچ اطلاعی از عالم دنیا پیدا نمی‌کند. این عده در بین دیوبندیه به مماتی معروف‌اند. مهم‌ترین گروه دیوبندی که این تفکر را دارند به نام پنج پیری یا اشاعه التوحید معروف هستند.

[۴۲] . بخشی از کتب در سایت www.ahlehaq.org موجود است.

[۴۳] . مولانا خلیل احمد سهارنپوری است. وی در ۱۲۶۹ ه.ق. در نانوته متولد شد و در دیوبند و مظاهرالعلوم درس خواند و در ۱۳۰۸ مدرس دارالعلوم دیوبند شد. صاحب کتاب نزهه الخواطر در وصف وی می‌گوید: کان الشیخ خلیل أحمد له الملکه القویه، والمشارکه الجیده فی الفقه والحدیث، والید الطولى فی الجدل والخلاف، والرسوخ التام فی علوم الدین. خلیل احمد ۱۳۴۶ در مدینه به خاک سپرده شد (الحسنی الطالبی، عبدالحی، نزهه الخواطر وبهجه المسامع والنواظر، ج۸، ص۱۲۲۳).

[۴۴] . سهارنپوری،خلیل احمد، پیشین، ص۸۸٫

[۴۵] . محمد قاسم نانوتوی بنیان‌گذار دارالعلوم دیوبند و از دانشمندان، متکلمان و نویسندگان مجاهد هند در تاریخ ۱۲۴۸ در «نانوته» (بخش سهارنپور اتارپرداش) دیده به جهان گشود. از وی با القابی چون الشیخ، الإمام، حجه الإسلام فی الهند، العالم الکبیر یاد کرده‌اند. محمدقاسم در ۱۲۶۷ ه.ق. در شهر دیوبند از دنیا رفت و همان‌جا به خاک سپرده شد (الحسنی، الطالبی، عبدالحی، پیشین، ج۷، ص۱۰۶۷ و کتاب من کبار علماء دیوبند، مدخل محمد قاسم نانوتوی).

[۴۶] . بقره (۲): ۴۲٫

[۴۷] . گیلانی، سید مناظر احسن، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، قسمت سماع موتی.

[۴۸] ظفر احمد عثمانی در ۱۳۱۰ ه.ق. در استان دیوبند به دنیا آمد. وی خواهرزاده اشرف علی تهانوی است. محمد یوسف بنوری درباره تألیف اعلان السنن می‌گوید: «و قد خدم الشیخ خدمه عظیمه للمذهب الحنفی بواسطه مؤلفه اعلان السنن هذه». بزرگان دیوبند از جمله شیخ الحدیث عبدالحق، اشرف علی تهانوی، شیخ خلیل احمد سهارنپوری، محمد الیاس کاندهلوی، حسین احمد مدنی، محمد انورشاه کشمیری و … به شخصیت و علم ظفر احمد اعتراف کردند. سهارنپوری، خلیل احمد، با تعلیقه طالب الرحمن، عقائد علماء اهل السنه الدیوبندیه، ص۱۳۲٫

[۴۹] . الحاکم النیسابوری، المستدرک، کتاب الفتن والملاحم، رقم الحدیث: (۸۵۷۱).

حدثنا: أبوالعباس محمد بن‌یعقوب، ثنا: العباس بن‌محمد بن‌حاتم الدوری، ثنا: أبو عامر عبدالملک بن‌عمر العقدی، ثنا: کثیر بن‌زید، عن داود بن‌أبی صالح، قال: أقبل مروان یوماً فوجد رجلاً واضعاً وجهه على القبر، فأخذ برقبته وقال: أتدری ما تصنع؟ قال: نعم، فأقبل علیه فإذا هو أبو أیوب الأنصاری;، فقال: جئت رسول الله (ص) ولم آت الحجر سمعت رسول الله۶، یقول: لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله، ولکن إبکوا علیه إذا ولیه غیر أهله، هذا حدیث صحیح الإسناد، هذا حدیث صحیح الإسناد، ولم یخرجاه. تعلیق الذهبی فی التلخیص: صحیح.

[۵۰] . عثمانی التهانوی، ظفر احمد، اعلان السنن، ج۱۰، ص۵۱۲٫

[۵۱] . وی از علمای شهر لدهیانه هند بودند و از علمای دیوبند است. وی را به علم، ذکاوت، تقوا، احوال باطنه و به اعمال کشف و کرامت و شجاعت می‌شناسند و سید حسین احمد مدنی و محمد شفیع عثمانی از شاگران وی بودند. نک.: سهارنپوری، خلیل احمد، با تعلیقه طالب الرحمن، پیشین، ص۱۴۳٫

[۵۲] . عثمانی التهانوی، ظفر احمد، پیشین، ج۱۰، ص۴۹۸؛ احسن الفتاوی، ج۱۴، ص۵۵۱ به نقل از رشیدی، نورالله، حیات الانبیاء اور قائدین امت، ص۱۹٫

[۵۳] . قاری محمد طیب رئیس دارالعلوم دیوبند در مقدمه کتاب می‌نویسد: «درباره این موضوع از دید من کتابی بهتر از این نوشته نشده است. تجزیه این موضوع به صورت محققانه‌ترین روش نوشته شده است … و هر زاویه این مسئله را با بهترین کیفیت بیان کرده‌اید» (محمود، خالد، مقام حیات، ص۳۱).

[۵۴] . همو، ص۵۶۵٫

[۵۵] . همو، ص۶۰۲ و ۶۰۴٫

[۵۶] . مولانا مفتی رضا الحق استاد الحدیث و مفتی دارالعلوم زکریا در آفریقای جنوبی است.

[۵۷] . الحق، رضا، فتاوای دارالعلوم، زکریا، ج۱، ص۳۳۱٫

[۵۸] محمد زکریا کاندهلوی از بزرگان دیوبند در «کاندهله» هند به دنیا آمد. وی هنگام تحصیل از اساتیدی چون خلیل احمد بهره‌مند شد و بعد از فارغ‌التحصیلی در جامعه مظاهرالعلوم به عنوان شیخ الحدیث مشغول به تدریس شد.

[۵۹] . کاندهلوی، محمد زکریا، مجموعه فضائل حج، ص۱۳۳ و ۱۳۴٫

[۶۰] . محمود، خالد، پیشین، ص۶۰۲٫

[۶۱] . محمد انور اوکاروی مسئول شعبه التخصص فی الدعوه و الارشاد جامعه خیر المدارس ملتان است.

[۶۲] . اوکاروی، محمد انور، خیر الوسائل الی ضبط المسائل، ص۶۵-۶۷٫

[۶۳] . صدوق، حسن الحدیث.

[۶۴] . صدوق، حسن الحدیث.

[۶۵] . ثقه.

[۶۶] . ثقه.

[۶۷] . ثقه ثبت إمام.

[۶۸] . اسم راوی محمد بن‌خازم الأعمى ثقه.

[۶۹] . ثقه حافظ.

[۷۰] . اسم أبو صالح السمان ذهبی: من الأئمه الثقات.

[۷۱] . مالک الدَّار مولی عمر بن‌الخطاب. ذکره ابن حبان فی الثقات.

[۷۲] . (ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن‌عمر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۰۵)؛ الذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۳، ص۵۶٫

[۷۳] . الاسعدی القاسمی، محمد عبیدالله، پیشین، ص۶۰۶ و ۶۰۷٫

[۷۴] . اوکاڑوی، محمد انور، پیشین، ص۶۷-۶۹٫

[۷۵] . سرفرازخان صفدر در ۱۹۱۴ در هزاره به دنیا آمد. وی محصل دارالعلوم دیوبند است و از اساتیدی چون حسین احمد مدنی و محمد شفیع عثمانی استفاده کرده است. در وصف وی چنین آمده که «و کان الشیخ من علماء الکبار الاجلاء، محققا، عالما، محدثا، و مصنفا کبیرا، و عالما بارزا من علماء دیوبند» (سهارنپوری، خلیل احمد با تعلیقه طالب الرحمن، پیشین، ص۱۵۲).

[۷۶] . ترجمه تاریخ طبرى، ج‏۵، ص۱۹۱۴ و ۱۹۱۵٫

[۷۷] . سرفرازخان صفدر، محمد، تسکین الصدور، ص۳۴۷-۳۵۳٫

[۷۸] . ثقه.

[۷۹] . ثقه.

[۸۰] . ثقه.

[۸۱] . ثقه حافظ.

[۸۲] . صدوق، حسن الحدیث.

[۸۳] . ثقه.

[۸۴] . ابن شهاب زهری: کان من أکابر الأنصار وعلمائهم کاتب الواقدی: ثقه کثیر الحدیث.

[۸۵] . صحابی.

[۸۶] . الْمُعْجَمُ الصَّغِیْرُ لِلطَّبْرَانِیِّ، ج۱، ص۳۰۶٫

[۸۷] . اشرف علی تهانوی در شبه‌قاره هند معروف به حکیم الامه یکی از بزرگان علما و مشایخ دیوبندهاست. در ۱۲۸۰ه.ق. در روستای تهانه به دنیا آمد و ید طولایی در معارف الاهیه داشت و تألیفات متعددی از وی به یادگار مانده است. وی در ۱۳۶۲ه.ق. از دنیا رفت (الحسنی الطالبی، عبدالحی، پیشین، ج۸، ص۱۱۸۷ و کتاب من کبار علماء دیوبند، مدخل اشرف علی تهانوی).

[۸۸] . تهانوی، اشرف علی، پیشین، ج۵، ص۴۱۱٫

[۸۹] . همو، نشر الطیب، ص۱۷۷٫

[۹۰] . اوکاروی، محمد انور، پیشین، ص۶۴ و ۶۵٫

[۹۱] . الاسعدی القاسمی، محمد عبیدالله، پیشین، ص۶۰۶٫

[۹۲] . سیدزاده، سید عبدالواحد، احسن المقصود فی التوحید المعبود، ص۱۹۳٫

[۹۳] . گنگوهی، رشید احمد، زبده المناسک، ص۱۴۷٫

[۹۴] . همو، ص۱۴۷-۱۴۸٫

[۹۵] . همو، ص۱۴۹٫

[۹۶] . لاجپوری، عبدالرحیم، فتاوی رحیمیه، ج۱، ص۱۵۵٫

[۹۷] . محمد زکریا، فضائل حج، ص۱۵۴٫

[۹۸] . مفتی عبدالشکور ترمذی از بزرگان علمای معاصر دیوبند است. او مدیر مدرسه عربیه حقانیه پاکستان بود. عقائد علماء اهل السنه الدیوبندیه، ص۱۰۷٫

[۹۹] . این سی‌و شش تن عبارت‌اند از: ۱٫ مولانا قاری محمد طیب، مدیر دارالعلوم دیوبند؛ ۲٫ مولانا مفتی محمد شفیع، مفتی اعظم پاکستان؛ ۳٫ مولانا ظفر احمد عثمانی؛ ۴٫ مولانا محمد یوسف بنوری؛ ۵٫ مولانا خیر محمد جالند؛ ۶٫ مولانا مفت جمیل احمد تهانوی؛ ۷٫ مولانا محمود؛ ۸٫ مولانا مفتی عبدالله؛ ۹٫ مولانا مفتی عبدالستار؛ ۱۰٫ مولانا عبدالحق؛ ۱۱٫ مولانا محمد احمد تهانوی؛ ۱۲٫ عبدالحق نافع؛ ۱۳٫ مولانا عبدالله بهلوی؛ ۱۴٫ محمد انوری قادری؛ ۱۵٫ مولانا شمس الحق افغانی؛ ۱۶٫ مولانا سید حامد میان؛ ۱۷٫ مولانا مفتی رشید احمد لدهیانوی؛ ۱۸٫ مولانا محمد فرید؛ ۱۹٫ مولانا مفتی احمد سعید؛ ۲۰٫ مولانا مفتی محمد وجیه؛ ۲۱٫ مولانا علی محمد؛ ۲۲٫ مولانا مفتی عبدالقادر؛ ۲۳٫ مولانا محمد شریف کشمیری؛ ۲۴٫ مولانا سید صادق حسین؛  ۲۵٫ مولانا عبدالحی؛ ۲۶٫ مولانا محمد عبدالله رائی‌ پوری؛ ۲۷٫ مولانا محمد عبدالستار تونسوی؛ ۲۸٫ مولانا محمد شریف جالندهری؛ ۲۹٫ مولانا نذیر احمد؛ ۳۰٫ مولانا محمد ادریس میرتهی؛ ۳۱٫ مولانا محمد علی جالندهری؛ ۳۲٫ مولانا محمد ایوب بنوری؛ ۳۳٫ مولانا فضل غنی؛ ۳۴٫ مولانا فیض احمد؛ ۳۵٫ مولانا سرفرازخان صفدر؛ ۳۶٫ مولانا قاضی عبدالطیف.

[۱۰۰] . سهارنپوری، خلیل احمد، عقائد اهل سنت و الجماعت، ص۲۰۷٫

[۱۰۱] . بن‌اختر، محمد ارسلان، اکابر دیوبند اور عشق رسول، ص۲۱۸٫

[۱۰۲] . کاندهلوی، محمد زکریا، فضایل اعمال، ص۵۷۵ و ۵۷۶٫

[۱۰۳] . همو، ص۵۵٫

[۱۰۴] . مفتی اعظم محمد شفیع دیوبندی از علمای ربانی مفسر زمانش و مدبر عصرش بود و عالم یگانه‌ای که مثلی برایش نیست … وی اساتیدی چون محمد انورشاه کشمیری و عزیز الرحمن عثمانی و شبیر احمد عثمانی را درک کرد و توانست امام علمای دیوبند شود. سهارنپوری، خلیل احمد، عقائد اهل السنه الدیوبندیه، ص۱۳۰٫

[۱۰۵] . عثمانی، محمد شفیع، معارف القرآن، ج۱، ص۱۱۸٫

[۱۰۶] . تهانوی، اشرف علی، امداد الفتاوی، ج۵، ص۱۰۱٫

[۱۰۷] . همو، نشر الطیب فی ذکر الحبیب، ص۱۷۷٫

[۱۰۸] . الداجوی، حمدالله، پیشین، ص۳۶٫