تدارکات مسئول و جواب‌گوی همه‌ی نیازهای بچه‌ها بود. از تأمین سوخت و لوازم گرمایشی بگیر تا تسلیحات و رتق و فتق امور خورد و خوراک و پوشاک نیروها. مسئولش هم باید آدمی می‌بود که هم بلد باشد نیازها را تأمین کند و هم روی توزیع نیازها دقت لازم را داشته باشد تا هر کسی اقلام را بر اساس نیاز و مأموریتش دریافت کند. بچه‌ها به‌مان می‌گفتند «ندارکات». بس که به‌شان گفته بودیم «نداریم… نیامده … نمی‌دهیم… نمی‌شود…» اما علی این طوری نبود.

در طول سال‌هایی که با علی کار کردم، حتی یک بار هم نشد سر درخواست بی‌جا و به جای رزمنده‌ای از کوره در برود یا برخورد تندی کند. یا حتی وقتی نمی‌تواند نیازی را تأمین کند، لبخند از گوشه‌ی لبش کنار برود. علی برای واحد تدارکات نمونه‌ی عملی سعه‌‌ی صدر و صبر و برخورد خوب با نیروها بود. به‌مان می‌گفت «این بچه‌ها هر کدام عزیزکرده‌ی خانواده‌ای هستند و دست ما امانتند. باید بتوانیم همه‌ی امکانی را که می‌خواهند برای‌شان تأمین کنیم. جایی هم اگر نتوانستیم نباید برخوردمان طوری شود که دل کسی برنجد.» روی عزیز بودن نیروها تأکید داشت.

 

منبع: کتاب « اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح

به نقل از: سیف علی اسدلو