پزشکان از معالجه‌ات نا امید شدند. از راه رفتن با پا محروم شده‌ بودی. با هم برگشتیم سمنان. وارد شهر شدیم. جمعیت زیادی آمده بودند استقبال. قرار شد برویم مسجد امام. آن‌جا مجلس دعا برگزار کرده بودند.

همین که فهمیدی مجلس برای تو برگزار شده، گفتی: «من نمی‌یام.»

اصرار ما هم فایده‌ای نداشت. نمی‌خواستی مطرح شوی. می‌خواستی گمنام باشی. چند نفر از استقبال کننده‌ها با تو صحبت کردند.

برایت استدلال کردند که مجلس به خاطر شخص تو نیست. برای بزرگداشت انقلاب و جانباز است. تو هم قانع شدی.


رسم خوبان ۲۰ – فروتنی و پرهیز از خودبینی، ص ۱۴٫ / به رسم شمشاد، ص ۵۶٫