طلحه از اصحاب مشهور پیامبر اسلام(ص) بود که در وقایع اجتماعی و سیاسی پس از حضرتشان، نقش تأثیرگذاری داشت. در همین راستا منابع تاریخی نقل‌هایی را در مخالفت طلحه با خلفای زمان خود نقل کرده‌اند که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

 

الف. مخالفت طلحه با انتصاب عمر
ابوبکر، مدل انتخابی گذشته که خود بر اساس آن به خلافت رسید را به کناری گذاشت و بدون مشورت با مسلمانان و به صورت یک‌جانبه عمر را به عنوان خلیفه دوم معرفی کرد. به عبارتی عمر با انتصاب خلیفه قبل بر مسلمانان تحمیل شد. انتصاب عمر از سوی ابوبکر اگرچه برای بسیاری قابل پیش‌بینی بود،‌ اما پذیرش خلافت او برای مسلمانان امری سخت و دشوار بود؛ لذا  برخی از صحابه، ابوبکر را جهت چنین انتصابی مورد نکوهش قرار دادند. در همین راستا، طلحه نیز یکی از منتقدان بود.
۱ – «
زمانی که ابوبکر خواست عمر بن خطاب را به جانشینى خود منصوب کند، سران و بزرگان مهاجر و انصار از جمله طلحه، زبیر و سعد بن ابی‌وقاص پیش او آمدند و گفتند: چه پاسخى به خداى خود می‌دهى که این مرد خشن و سخت‌گیر را بر ما امیر کردى؟ هنگامى که او از فرمانبرداران تو بود ما نمی‌توانستیم او را تحمل کنیم، حال اگر خودش فرمانروا شود، چگونه خواهد شد؟! درباره اسلام و مسلمانان از خدا بترس و او را بر مردم مسلط مکن! ابوبکر خشمگین شد و گفت: مرا بنشانید، و آن‌گاه به سبب ضعف به سینه مردى تکیه داد و به آنان گفت: شما مرا از خدا می‌ترسانید؟! …».[۱]

۲ – عائشه می‌گوید: زمانی که مرگ ابوبکر فرا رسید و او عمر را خلیفه کرد. على(ع) و طلحه پیش او آمدند و پرسیدند چه کسى را به خلافت برگزیدى؟ گفت: عمر را برگزیدم. گفتند: پاسخ پروردگارت را چه می‌دهى؟ گفت: شما دو نفر مرا از خدا می‌ترسانید؟ همانا من به خدا و به عمر از شما داناترم، به خدا خواهم گفت که بهترین بندگانت را بر آنان خلیفه کردم![۲]
این موضوع با تفاوت‌هایی در منابع دیگر نیز نقل شده است.[۳]

 

ب. مخالفت طلحه با عثمان در اواخر خلافتش
عمر، در مدلی غیر از دو مدل پیشین، انتخاب خلیفه پس از خود را به شورایی سپرد که طلحه نیز از جمله آنان بود. اما در زمان مرگ عمر، طلحه در مدینه نبود.[۴] پیکی برای او فرستادند، او که احتمال می‌داد در زمان جلسه شورا به مدینه نرسد، حق خود در شورا را به عثمان داد[۵] و عثمان نیز از رأی او، برای خلیفه شدن خود استفاده کرد و زمانی که طلحه به مدینه رسید، عثمان به عنوان خلیفه انتخاب شده بود.[۶]
اما با گذشت زمان، نظر طلحه برگشت، و او از برجسته‌ترین مخالفان عثمان شد، اما بعد از کشته‌شدن او، پرچم خونخواهی او را برافراشت! امام علی(ع) در این زمینه چنین می‌فرماید: «او در برافراشتن پرچم خونخواهی عثمان شتاب نکرد جز برای آن‌که خودش را به جرم ریختن خون او نگیرند! زیرا او متهم اصلی بود و در میان شورشیان فردی مشاهده نمی‌شد که از او تندروتر باشد! برای همین پرچم خونخواهی را به دست گرفت تا مردم را گمراه کرده و به شک اندازد. سوگند به خدا! طلحه، یکی از سه رویکرد را نسبت به عثمان برنگزید: اگر پسر عفّان ستمکار بود چنان‌که طلحه می‌اندیشید، سزاوار بود با قاتلان عثمان همکارى می‌کرد، و از یاران عثمان دورى می‌گزید، یا اگر عثمان مظلوم بود می‌بایست از کشته‌شدن او جلوگیرى می‌کرد و نسبت به کارهایش عذرهاى موجّه و مورد پسندى را طرح می‌کرد [تا خشم مردم فرو نشیند] و اگر نسبت به روش و منش عثمان شک و تردید داشت خوب بود که از مردم خشمگین کناره می‌گرفت و به انزوا پناه برده و مردم را با عثمان وامی‌گذاشت. امّا او در آن زمان هیچ‌کدام از سه راه را برنگزید و امروز دست به کاری می‌زند که دلیل روشنى براى انجام آن ندارد و بهانه‌هایی می‌آورد که نمی‌تواند مورد پذیرش باشد».[۷]

 

ج. مخالفت با امام علی(ع
طلحه پس از قتل عثمان، بدون هیچ اجباری[۸] با امام علی(ع) بیعت کرد، ولی با گذشت زمان نه چندان طولانی، نشان داد که قصد او از بیعت، مصلحت جامعه اسلامی نبوده است و تنها به منافع خود فکر می‌کرده است. اما امام علی(ع) به هیچ‌وجه، بیت المال و مناصب حکومتی را به نااهلان نسپرد و این سبب شد؛ طلحه دست از بیعتش برداشته و همان‌گونه که گفته شد، به بهانه خونخواهی عثمان و با همراهی زبیر و عائشه همسر پیامبر(ص)، سپاهی را برای رویارویی با امام علی(ع) فراهم آورد که به دنبال آن، جنگی میان آنان و سپاه امام علی(ع) در گرفت که به جنگ جمل معروف شد و در همان جنگ بود که طلحه کشته شد.[۹]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. شیخ مفید، الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، محقق، میرشریفی، علی، ص ۱۲۰، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۲]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۳، ص ۲۰۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.

[۳]. ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۱۰، ص ۳۰۴، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

[۴]. أنساب ‏الأشراف، ج ‏۵، ص ۵۰۴.

[۵]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۴۵، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.

[۶]. أنساب ‏الأشراف، ج ‏۵، ص ۵۰۴.

[۷]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صالح، صبحی، ص ۲۴۹، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۸]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ج ۲، ص ۶۶۹، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.

[۹]. ر.ک۲۰۱۱؛ طلحه و زبیر؛ ۱۵۸؛ دلائل جنگ جمل.