نجد یکی از مناطق دورافتاده و فراموش شده شبه جزیره عربی محسوب می شد که در قرون ۱۱-۱۲/۱۷-۱۸ توسط بخش عظیمی از جمعیت های بیابان گرد و جوامع قبیله ای فراگرفته شده بود. بخشی از این جمعیت بیابان گرد و گروهی دیگر یکجانشین بودند که تعداد آن ها به شمار محدودی روستا و آبادی منحصر می شود. چنین به نظر می رسد که هریک از این گروه ها، به لحاظ سیاسی به جهان های متفاوتی متعلق بودند. ما در بررسی یکی از این دو گروه، خود را در میان چند حکومت کوچک محلی می یابیم که با حفظ نسب و سلسله حکمرانان، به ظلم و جور بر واحه های کوچک حکم می راندند. عدم انعطاف سیاسی، اصلی ترین ویژگی مشترک حکمرانان محسوب می شد و به همین دلیل بروز هر از چندگاه منازعات و درگیری ها میان قدرت های منطقه ای امری طبیعی به نظر می رسید. به سختی می توان دلیل اینگونه منازعات را انقلابی اساسی و بنیادین انگاشت. گاهی اوقات قدرت های خارجی نیز در این ناحیه اعمال قدرت می کردند اما این مساله آنقدر به ندرت رخ می داد که می توان بروز آن ها را اتفاقی دانست. سطور فوق، نمایی کلی و توضیحاتی اجمالی در باب شرایطی بود که نجد پیش از ظهور محمد بن عبدالوهاب در میانه های قرن۱۲/۱۸ در آن بسر می برد.

تاریخ پیش وهابی نجد تحت سیطره سنت تاریخ نگاری بومی آن است.۲ قدیمی ترین نمونه باقی مانده از این نسل تاریخ نوشته های مختصری از قاضی ابن بسام (م.۱۰۴۰/۱۶۳۰) است که وقایع مابین سنوات ۳۹-۱۰۱۵/۲۹-۱۶۰۶ را بیان می کند. شایان ذکرست که دسترسی به این نسخه حتی برای محققین سعودی نیز غیرممکن است.۳ متاسفانه هیچ گونه منبع تاریخی دیگری درباره وقایع رخداده در قرن۱۱/۱۸ در دست نیست، اما تاریخ نوشته های مختلفی از قرن ۱۲/۱۸ وجود دارد. قدیمی ترین آن ها متنی ست که منقور (م.۱۱۲۵/۱۷۱۳) به صورت ناقص به چاپ رسانده است.۴ چهار نسخه دیگر که آن ها هم به چاپ نرسیده اند، توسط محقق سعودی جهنی مورد بررسی قرار گرفته است:۵ هر چهار مورخ درگیر و سهیم در این ماجرا، یعنی ابن ربیعه (م.۱۱۵۸/۱۷۴۵) و ابن یوسف (که کار خویش را تا سال ۱۱۷۳/۱۷۵۹ به پایان رسانده است)، ابن عباد(م.۱۱۷۵/۱۷۶۱) و ابن منصور(که کارش را تا سال ۱۲۰۰/۱۷۸۶ ادامه داده است) منابع بسیار مهم و مناسبی برای بررسی و پژوهش در باب دوران رشد و نمو وهابیان به حساب می آیند. افزون بر آن، باید به تاریخ نوشته مختصری که توسط  ابن عُزَیب (م.۱۱۶۰/۱۷۴۷یا کمی پس از آن) که درباره اوضاع عُنیزه نوشته شده، و مانند دیگر منابع، هنوز به چاپ نرسیده توجه داشت.۶ روی هم رفته می توان تعداد این دست نوشته های تاریخی را بالغ بر هفت عدد دانست.

حقیقت این است که از این میان، تنها یکی و آن هم بدون بررسی های درخور و مقابله با دیگر شواهد تاریخی مشابه، به چاپ رسیده و دردسترس عموم قرار گرفته است. جهنی که شناختش نسبت به منابع، بیش از ماست با اطمینان می گوید که تمام این چند منبع تاریخی از مفاد و منابع مشابهی بهره برده اند.۷ البته خود منابع را می توان در مجموعه هایی که از دوره وهابی به چاپ رسیده بررسی کرد؛ آن ها عبارتند از فاخری (۱۲۷۷/۱۸۶۰)، ابن بشر (م.۱۲۹۰/۱۸۷۳) و ابن عیسی (م.۱۳۴۳/۱۹۲۴).۸

چنانکه جهنی اذعان داشته است،۹ تاریخ نوشته های فوق الذکر منابع خود را با بسط و گسترش قابل توجهی همراه کرده اند و از جایگزینی متعصبانه اطلاعات و منابع به دست رسیده، پرهیز نکرده اند.

در هر حال، این منابع از سنت تاریخ نگاری سالشمار، در ابتدایی ترین شکل ممکن تبعیت کرده اند.۰۱ در این منابع اطلاعات مشابهی وجود دارد، فی المثل در باب وقایع فلان سال، وقایع نگار به ما می گوید فلان شخص کشته شده، سکنه یک شهر توسط حمله ای که مردم دیگر شهر تحت فرماندهی حکمرانانی متعلق به یکی از سلسله ها، ترتیب می دهند، کشته شده اند و یا اینکه در جایی خشکسالی رخ داده و یا فلان عالم دینی درگذشته است. برای مثال وقایع سال ۱۱۰۳ را که منقور برای ما نقل کرده در این جا می آوریم: محمد از القُرَیر کشته شد، الجماز به سکنه الجنوبیه حمله کردند و در پایان مرگ ابن غنام رخ داده است.۱۱ این جملات به اندازه کافی روشن و واضح هستند اما مطالبی که مورخ وهابی، ابن بشر مطرح کرده است را به روشنی تبیین و تحلیل نمی کنند.۲۱ او پس از اظهار تاسف از اینکه محققین متقدم نجد کمترین توجهی به تاریخ او نشان ندادند، کوشید تلاش های وقایع نگاران معاصر خویش را به باد انتقاد بگیرد. او معتقدست که این تاریخ نگاران با بیان قتل و کشتار ها بدون ذکر دلیل آن ها و گزارش جنگ ها بدون ذکر محل آن ها، هیچ کار مفیدی انجام نمی دهند. همه ما می دانیم که جنگ های بشری از روز ازل در جریان بوده و تا ابد نیز ادامه خواهد داشت، اما آنچه درباره جنگ ها برای ما مهم است ،دلایل، پس زمینه ها و موضوعاتی هستند که دو گروه بر سر آن با به جنگ پرداخته اند.۳۱

چنانکه ابن بشر و واکنش هایش به ما نشان می دهد سنت تاریخ نگاری قدیمی منطقه نهایتا تا اواخر قرن سیزدهم/نوزدهم جریان داشته است. بدون شک تغییرات و تأثیرات بنیادینی که بر تمام شئون زندگی مردم منطقه در پی ورود و استیلای حکومت وهابی رخ داده بود، این سنت تاریخ نگاری را نیز از بین برد و شیوه ای را بنیان نهاد که مطامع و منویات این ساختار را تأمین کند.۴۱ البته این جایگزینی و تغییر بدین شکل نبود که سنت جدیدی جایگزین ساختار سابقه دار پیشین شده، از بند شئون و تقیداتش رها شود. اما در کل ادبیات تاریخ نگاری جدید با آنچه در پیش از آن وجود داشت تفاوت های بنیادینی دارد.

فارغ از بررسی و بذل توجه به از بین رفتن سنت تاریخ نگاری منطقه و با توجه به ریشه و منشا آن، باید گفت که طبق بررسی های تطبیقی من در باب قدیمی ترین نوشته متعلق به این سنت، هیچ منبعی قدیمی تر از وقایع نگاری ابن بسام در منطقه وجود ندارد. علاوه بر این، هیچ رخداد تاریخی را نمی توان یافت که آغازگر چنین سنتی شده باشد.۵۱ چنان که دیدیم ابن بسام تاریخ نگاری اش را از سال ۱۰۱۵/۱۶۰۶ آغاز کرده است، این در حالی ست که ابن عُدَیب در سال ۱۰۵۹/۱۶۴۹ به این امر اهتمام ورزیده است. از سوی دیگر ابن عباد و منقور حدود ابتدایی کار خویش را به سال ۱۰۱۱/۱۶۰۲ محدود ساخته اند. ابن ربطه و ابن یوسف نیز از سال ۹۴۸/۱۵۴۱ شروع به تاریخ نگاری کرده اند. تاریخ نگاری ها در عصر سعودی از زمان های قدیم تری آغاز شده اند: فاخری، ابن بشر و ابن منصور ابتدای آثار خود را در سال ۸۵۰/۱۴۴۶ قرار داده اند.۶۱ ابن عیسی نیز کار خویش را از سال ۷۰۰/۱۳۰۰شروع کرده است. در حال حاضر به همان میزان که ما از لحاظ دسترسی به اطلاعات تاریخی در مضیقه هستیم، وقایع نگاران سعودی نیز برای استفاده از تاریخ نگاری های ماقبل خویش برای اتصال به زمانی که ابن بسام تاریخ خویش را از آن زمان آغاز کرده، با مشکل مواجه بوده اند.

بنابراین باید به دنبال منابع جایگزینی گشت که این مورخان از آن ها بهره برده اند. بخشی از این منابع به نوشته های تاریخی غیرنجدی متکی هستند، چه ما در آن منابع با درج سالمرگ علمای حنبلی منطقه مواجهیم که تنها نام یکی از اهالی نجد در میان آن هاست.۷۱ بخش دیگر منابع تاریخی آن ها به وقایع نگاری های حجازی چون شرح سفر زیارتی حاکم به احساء در سال ۹۱۲/۱۵۰۷ ۱۸ و شرح حملات و تجاوزات اشراف مکه به نجد که در سنوات انتهایی قرن رخ داده، منحصرست.۹۱ در ثانی ما با روندی در این میان مواجهیم که ابن منصور آغازگر آن بوده است:۰۲ و آن اتصال سنن تاریخ نگاری نجد و منابع تاریخی سنوات ابتدایی دولت سعودی است.۱۲ با این توصیفات با پایان یافتن دوره این وجوه اشتراک در میان منابع تاریخی قبل و بعد از سعودی نجد، با دو مساله اساسی مواجه می شویم؛ اول امتناع مورخین از استناد به منابع تاریخی پیش سعودی و دوم عدم توجه تاریخ نگاران به ارائه تواریخ دقیق بروز رخدادها. به طوری که یا اصلا تاریخی برای حادثه ای ذکر نشده و یا به صورت تقریبی، به بیان آن پرداخته اند.۲۲ با در نظر داشتن تمام این شرایط، درخواهیم یافت که اطلاعات چندانی را نمی توان از این منابع به دست آورد، اما (چنانکه جهنی پیشنهاد می دهد) شاید بتوان با بررسی سنت تاریخ نگاری شفاهی که پشت به پشت منتقل شده و در دسترس ما قرار گرفته، ارتباطات میان سکنه و قدرت های حاکمه را بررسی کنیم.

چنان که دیدیم منابع در دسترس، قابلیت بررسی تاریخ نوشته های قدیمی تر از ابن بسام را به ما نمی دهند. این امر ابدا به این معنا نیست که پیش از ابن بسام هیچ اثری از سنت تاریخ نگاری وجود نداشته، چراکه ما شواهدی در دست داریم که این مساله را اثبات می کند.

در این مرحله باید منابعی را که مورخان نجدی برای نگارش تواریخ خویش از آن ها بهره می برده اند، یافت. شواهد گوناگونی ما را برآن می دارد که این سنت را حاصل تحول و انقلابی درونی در منطقه برشماریم.زیرا هیچ مورخ نجدی در اثر خویش از هیچ یک از مورخان برجسته پیشین سخنی به میان نمی آورد. از سوی دیگر هیچ شاهدی برای انتقال منابع تاریخی مناطق همجوار چون دمشق یا مصر در دست نیست. به عبارت دیگر نمی توان برای این سنت تاریخ نگاری خودجوش، نقطه عطفی که تحت تأثیر تاریخ نوشته ای دیگر پدید آمده باشد، قائل شد.

در یک مرور و بررسی گذرا بر ادبیات منابع تاریخی اطراف چون یمن، حجاز، مصر و کلا هلال حاصلخیز همجوار نجد، هیچ ارتباطی را نمی توان میان این سنن و پس زمینه های شکل دهنده سنت تاریخ نگاری نجد دریافت. شاخصه های زبانی سالنامه های نجدی نیز بر همین منوال هستند.۳۲ (بر عکس دوره وهابی که مورخین شیوه ادبی متفاوتی را اختیار می کنند) تصور این امر که یک سنت چگونه و طی چه مراحلی پدید می آید کار چندان مشکلی نیست. چنانکه پیش از این دیدیم، تنها یک نوشته تاریخی از عصر پیش-وهابی به دست ما رسیده است؛ منقور و تاریخ نوشته اش آمیزه هماهنگی از ذکر حوادث شخصی و عام نجد را ارائه می کند. در راستای ذکر قتل و کشتارها، نویسنده از تولد یک فرزند و یا کاشت و آبادانی یک باغ نیز خبر می دهد. در راستای این پژوهش، مداخل و اطلاعات تاریخی ارائه شده را با قطع نظر از اطلاعات طولانی شجره نامه ای مذکور، می توان به عنوان یک سند قابل ارجاع و ارزشمند، مورد بررسی قرار داد. این ساختار تاریخ نگاری نه برای یادآوری کسانی که پیشتر از آن اطلاع داشته اند مناسب است و نه برای آگاه کردن کسانی که نمی دانند. نسخه ای که من آن را از یک کتابخانه شخصی به دست آورده ام، در زمان های مختلف و مرکب های مختلف به سرعت و با عجله نوشته شده و در بخش سفید بالای مجلدات بیشتر خوانده شده آثاری بر جاست. چنان که آمد و با توجه به قلّت منابع، بررسی ریشه های تاریخ نوشته های نجدی غیر ممکن است. اما با بررسی اثرات برجای مانده بر روی نسخ و تطابقات زمانی و مکانی می توان به حدسیاتی رسید. نسخ خطی Or. 4529 در کتابخانه ملی بریتانیا مجموعه ای از متون اندیشه ای وهابی است؛۴۲ اما در خلاصه مختصری که در آغاز آن نگاشته شده اطلاعات تاریخی محدودی که دوره تاریخی مناسبی را از ۱۲۳۱/۱۸۱۵-۱۳۰۰/۱۸۸۳ تحت پوشش قرار می دهد، ارائه شده است.۵۲ ما باید دقیقا همین کار را با یادداشت های جزئی دیگری که بر دیگر صفحات این نسخ توسط شخصی ناشناس ـ که شاید صاحب آن ها ـ نگاشته شده، انجام دهیم.این روند باید دقیقا شبیه کاری باشد که دو قرن پیشتر با تاریخ نوشته های نجدی انجام شد.

اما اگر تاریخ نگاری های نجدی در اصل از یادداشت های شخصی نشأت گرفته باشد، چگونه این سبک، به سرعت تبدیل به وجه رایج ادبیات عام منطقه شده است. این مساله دقیقا شبیه آن چیزی ست که برای ابن منصور اتفاق افتاد، وقتی که او از حمل کردن چهارکتاب حجیم برای نگارش تاریخش رنج می برد.۶۲ و بدون شک باید گفت که این مطلب اصلا چیز جدیدی نیست، شواهد گوناگونی پیرامون تاریخ منقور در باب انتشار چند نسخه از آن در زمان حیات نویسنده وجود دارد.۷۲ این مطلب را شاید بتوان شاهد خوبی برای عبارتی که پیش از این در باب گستره عمل محدود تاریخ نوشته های نجدی آوردیم، برشمرد.

در وهله اول و تا زمان ابن منصور، مورخان نجدی هیچ علاقه ای برای درج و ضبط میراث بومی مردم نجد نداشتند و در عوض تمام توجهات خود را به تاریخ درعیه، خاندان سعودی و در کل شرح وقایع تاریخی مرتبط با خاندان سعودی معطوف کرده بودند.۸۲ در ثانی، اینطور به نظر می رسد که وقایع نگاران اطلاعات اندکی در باب چیزی که آن را منبعی غنی برای درک و ثبت شعر بومی منطقه و تبدیل آن به یک سنت فراگیر می دانند، داشته اند.۹۲ در این جا ما با چامه ای هیجان انگیز و جذاب مواجهه ایم که یکی از شاعران قرن دوازدهم/هجدهم یعنی حُمَیدان الشُوَیر آن را سروده و کوشیده با بیانی جذاب، ماجرای نزاع بین اهالی اُثیفیه و ثرمداء را شرح دهد؛ این شعر توسط فیلبی و همزمان با جنگ جهانی اول تحت عنوان سنن شفاهی بومی اُثیفیه ثبت شده است.۰۳ این در حالی ست که وقایع نگاران ابداً به این حماسه کوچک توجه نکرده اند. ثالثا وقایع نگاران اصلا تلاش نکرده اند تا تاریخ نجد را بیرون از محدوده های تعریف شده بنگارند. آن ها چنان که پیش از این دیدیم کوشیده اند تا حدود تاریخ خود را تاحد امکان به عقب ببرند، ولی در روند امتزاج و یکپارچه سازی بازمانده های ادبی منطقه، با سنت تاریخ نگاری خود موفق نشدند. شاید بتوان گفت که بخش کمی از این مواد تاریخی در دسترس نجدیان بوده است،۱۳ با این اوصاف این مواد به راحتی می توانست توجه یکی از دانشمندان نجدی حاضر در دمشق یا قاهره را به خود جلب کرده و از طریق او به دانش عمومی منطقه نجد افزوده شود. به همان شکلی که این نگرانی در باب گذشته نجد مطرح است در باب آینده و حضورش در جهان جدید نیز وجود دارد.۲۳ اما این نوع از توجهات عموما در جهان جدید معنایی پیدا نمی کنند. فی المثل ابن عیسی را به هیچ وجه نمی توان یک دانشمند مدرن دانست، با اینکه تاریخ او از سال ۷۰۰/۱۳۰۰ عقب تر نمی رود کوشیده است از دایره گسترده تری از منابع در منطقه عربستان برای نگارش کتابش بهره ببرد.۳۳ ابن الدَیبَع (م.۹۴۴/۱۵۳۷) مورخی یمنی ست که تاریخ یمن را از ورود اسلام بدانجا تا روزگار خود نگاشته است.۴۳مرعی بن یوسف (م.۱۰۳۳/۱۶۲۴) نیز چنین کاری را برای تاریخ مصر انجام داده است.۵۳ کوتاه سخن آنکه تصویری که از سنت تاریخ نگاری نجد به ما می رسد، محصول محدودیت های دو جانبه نگرش اعضای آن ست: اولا آن ها ابدا به سطح آگاهی اجتماعی مردم نجد و تاریخ اجتماعی آن وقعی نمی نهند۶۳ و ثانیا هیچ توجهی به تاریخ نوشته های ماقبل خود درباره نجد، مبذول نمی دارند.

چرا پس زمینه های فرهنگ نجد به چنین سنتی منتهی شده است؟ و یا اگر جوامع نجدی تاریخ نوشته هایی مناسب خود داشته اند، چگونه توانسته اند این سنت پیش پا افتاده و ابتدایی را بپذیرند؟ پاسخ این سؤالات ـ اگر واقعا قابل پاسخگویی باشند ـ در بستر دو عامل اصلی نهفته است: استعداد نهانی بسیار قوی تاریخ نگاری اسلامی، و توانایی و ظرفیت اندک جامعه نجدی در تاریخ نگاری. بیایید با دانشمندان آن منطقه کار خود را آغاز کنیم.

جامعه نجدی در دوره مورد بحث توسط علمای مذهبی بومی هدایت می شد.۷۳ آن ها نهایتا از قرن نهم/پانزدهم در منطقه حاضر بوده اند، اما شیوه توزیع و پخش شدن آن ها نامتوازن بوده است. با این وجود آن ها توانستند به خوبی نقش خود را به عنوان سران مذهبی منطقه ایفا کرده۸۳ و بر بیشتر ساکنان نفوذ داشته باشند. آن ها به لحاظ فقهی به مکتب سنی حنبلی متعلق بودند که مرکز علمی آن در دمشق قرار داشت. بنابراین باید اذعان داشت که علمای نجدی به جامعه علمی گسترده تری در میان اعراب متعلق بودند و در تعامل بسیار گسترده و فعال با مرکز این جامعه در خارج از عربستان قرار داشتند. وجود این جامعه علمی و تحقیقاتی در میان سکنه نجد۹۳ برای مساله ای که ما به دنبال آن هستیم بسیار سخت باور است. از سوی دیگر فرهنگ علما و دانشمندان، یکی از عوامل مهمی بود که با فعالیت های تاریخ نگاری همراهی می کرد. در مقیاس بسیار بزرگتر باید گفت که نگرش کلی جهان اسلام نیز بر محوریت تاریخ بنا شده است. چرا که در این انگاره آغاز جهان با شکل گیری بشر همزمان بوده و این همزمانی با شواهد و نشانه های مذهبی مستند شده است.۰۴ به صورت خاص و همراه با این نگرش در مقیاس جهانی، می توان گفت که در ادبیات تاریخ نگاری اسلامی، تنها در زمان های کوتاه و مختصری، تاریخ برخی مناطق جهان اسلام مورد غفلت واقع شده است.

خوشبختانه و یا بدبختانه باید گفت که تاریخ مناطقی که علمای نجدی در ارتباط دائم با آن ها بوده اند در هیچ برهه زمانی از چشم مورخین مسلمان دور نمانده است.۱۴ در ضمن هیچ عامل بازدارنده ای هم برای حنابله در پیوستن به اینگونه فعالیت ها وجود نداشته است.۲۴ ولی باید در نظر داشت که مطالعه تاریخ در آن زمان جزء مطالعات و دروس اصلی طلاب محسوب نمی شد و اساتید به همان میزان که قادر نبودند از تدریس و ارائه فقه و حدیث پرهیز کنند، می توانستند طلاب را از پرداختن به تاریخ منع کنند. بنابراین، زمینه های فرهنگی و علمی، آن ها را تبدیل به مورخینی بالقوه و نه واقعی کرده بود. مکاتب اسلامی به شدت از سرایت افکار در جهان بینی خویش از دیگران بیمناک بودند.۳۴ تلاش های اولیه در زمینه وقایع نگاری که با جهان بینی های اسلامی همراه بوده، از قرن سوم/نهم به ثمر نشست و مسلمین کوشیدند با ثبت تاریخ تولد و مرگ علما و مشاهیر خود اولین گام را در تاریخ نگاری بردارند. همین تواریخ فوت و حیات نیز یکی از اصلی ترین مؤلفه های آثار مورخین نجدی محسوب می شد.۴۴ به هرحال بسیار عجیب خواهد بود اگر بر این گمان باشیم که هیچ اثر تاریخی در طول تاریخ نجد توسط علما و دانشمندان آن دیار تولید نشده است.

برخلاف دیگر عناصر، در باب گستردن افق نگرش جامعه نجدی برای غنی تر کردن تولیدات تاریخی، هیچ اقدامی انجام نشده است. در باب ساختارهای سیاسی نیز در دوره پیش وهابی نجد، هیچ شاهدی وجود ندارد که بتوان آن را به یک ساختار دولت تشبیه کرد.۵۴ بی تردید قدرت های محصور در خاندان های حکومتگر می کوشیدند سنن شفاهی حامیان خود را در بین رعایا ترویج کنند و هیچگونه انعطافی در باب تاریخ نوشته های مربوط به حکومت شان نشان نمی دادند.۶۴ به دلیل محدودیت های ساختاری که بر جامعه نجدی سلطه داشت، تاریخ نویسی در آن به هیچ مرتبه و مقامی نرسید.۷۴

در این جا چند مساله مهم وجود دارد که می توان آن ها را تحت عنوان دغدغه های فرهنگی مطرح کرد. در گام اول، هنگامی که اهالی نجد پیش از حضور وهابیون از وضعیت جهان خارج مطلع شدند هیچ تلاشی برای ایجاد ارتباط با دیگر جوامع همسایه نکردند. نجدیان حتما از اتفاقاتی که برعلیه ساکنان اطراف خویش و کل عربستان رخ داده بود، مطلع بودند. اما هیچ تلاشی برای ایجاد ارتباط با همسایگانِ آگاه تر خود نسبت به فعل و انفعالات پدید آمده نکردند. در ثانی در تاریخ قدیم نجد، هیچ عاملی برای افزایش سطح حس نگرانی در باب از بین رفتن سنن شفاهی تاریخ منطقه، وجود ندارد (حسی که برای از دست رفتن این روایات تاریخی رایج در افواه مردم احساس خطر کرده، برای مکتوب کردن آن نهایت تلاش خود را به خرج می دهد). نیازی به بیان این مطلب نیست که هردو نکته فوق در ارتباط با هم قرار دارند: جامعه نجدی هم درست مانند جامعه اسلامی در قرون اولیه بسط قدرتش بر ممالک همجوار که عموما از ساختارهای فرهنگی پیچیده تری بهره می بردند، ناگهان برای از دست رفتن سنن تاریخی شفاهی خود احساس نگرانی کرد.

در عین حال ما با دو عامل خنثی کننده در تاریخ پیش از وهابیت در نجد مواجهیم: یکی فرهنگ مکتبی برخوردار از منابع بالقوه و قابل توجه تاریخ نگاری در آن و دیگری جامعه ای با ظرفیت های کم و بیش قابل توجه برای نوشتن تاریخ . چیزی که از این شواهد پدیدار می شود، شکل گیری سنتی ابتدایی اما پایدار و جاری در جامعه و فرهنگ نجد است.

تمام این مشخصات و توضیحات در تعارض کامل با جامعه نجدی پس از حضور سعودیان و تحت تأثیر اندیشه های وهابی قرار داشت. دولت جدید سعودی مرز های نجد را گسترش داد، ساختار عقیدتی- سیاسی جدیدی را به منثه ظهور رساند و به چنان قدرت و استیلایی در شبه جزیره رسید که پیش از آن سابقه نداشت.چندان عجیب نیست اگر اثرات این تغییرات بنیادین را در شیوه تاریخ نگاری قدیم نجد هم مشاهده کنیم.۸۴ در واقع باید گفت که شواهدی در دست است که نشان می دهد تاریخ و مساله تاریخ نگاری جزء توجهات اصلی حکام اولیه دولت اول سعودی محسوب می شده است. یک نویسنده ناشناس در حوزه خلیج فارس در دوره زوال دولت اول سعودی توضیح می دهد که چگونه خاندان سلطنتی می کوشیدند با گستردن دایره معلومات و دانش خود، سطح فرهنگ خود را ارتقا بخشند، در این میان علم تاریخ از درجه اهمیت بالایی برای حکام برخوردار بوده است.۹۴ او بیان می کند که عبدالعزیز(حک ۱۱۷۹/۱۲۱۸-۱۷۶۵/۱۸۰۳) برای تقویت حافظه خویش علاقه زیادی به مطالعه و فراگرفتن علم تاریخ داشت.۰۵ بوکهارت هم در سنوات پایانی دولت اول سعودی از درعیه بازدید کرده و مسائل تاریخی را در صدر علایق و خواسته های حکام آن بر شمرده است. او از خرید و جمع آوری منابع تاریخی حجاز و یمن و اندوختن آن در کتابخانه بزرگ سعود (حک ـ۱۲۱۸-۲۹/۱۸۰۳-۱۴) به عنوان بزرگترین و غنی ترین گنجینه نسخ خطی در جهان عرب، سخن گفته است.۱۵ اما متاسفانه بیش از این اطلاعاتی در باب وضعیت تاریخ نگاری منطقه در دسترس ما نیست.۲۵

 


پی نوشت ها

  1. M.Cook, The Historians of Pre-Wahhabi Najd, Staudia Islamica, 76(1992),163-176
  2. بنگرید به حمد الجاسر، مورخو النجد، العرب، ۵ (۱۹۷۱)، ۷۸۸-۹۲٫ و نیز بنگرید:

Uwaidah M. Al-Juhany, Najd before the Salafi Reform Movement: Social, Political and Religious Conditions during the Three Centuries Preceding the Rise of the Saudi State (Ithaca Press in association with the King Abdul-Aziz Foundation for Research and Archives: Reading and Riyadh, 2002), 79-81.

  1. جاسر، مورخو النجد، ۷۸۸ به بعد، و نیز بنگرید به Juhany, History of Najd, 9-37
  2. منقور، تاریخ، ویرایش خویطر، ریاض ۱۹۷۰٫ این چاپ بر اساس مطابقت دو نسخه خطی تهیه شده است. هر دوی این نسخ وقایع نگاری را از سال ۱۰۴۴/۱۶۳۴ آغاز کرده اند، ولی اولی در پایان وقایع سال ۱۱۱۲/۱۷۰۰ و دیگری در سال ۱۱۲۳/۱۷۱۱ به پایان می رسد. سومین نسخه خطی هم در ارجاعات ابن منصور آمده است (Juhany, History of Najd, 4) این نسخه سال های ۱۰۱۱-۱۱۰۱/۱۶۰۲-۱۶۸۹ را پوشش می دهد (Juhany, History of Najd, 11). ابن عیسی (م.۱۳۴۳/۱۹۲۴) برخلاف دیگران معتقدست که منقور کار خویش را از مرگ ابن عَطوه آغاز کرده است (ابن عیسی، تاریخ بعد الحوادث الواقعه فی النجد، ویرایش، حمد الجاسر، ریاض ۱۹۶۶،۲۶٫۱۳) این مساله احتمالا در سال ۹۴۸/۱۵۴۱ رخ داده است. (این تاریخ نه ۱۰۴۸ بوده است ـ چنان که در متن ابن عیسی و با تاکید ویراستار آن آمده است ـ و نه ۹۴۵ چنانکه جاسر در مورخو النجد، ۷۸۹ آورده است)
  3. بنگرید به Juhany, History of Najd, 9-11. در راستای بررسی اطلاعاتی که جهنی بررسی هایش را با تکیه بر آن ها گردآوری کرده است، می بینیم که ابن ربیعه در وقایع نگاری هایش سال های ۹۴۸-۱۱۴۸/۱۵۴۱-۱۷۵۹ مورد بررسی قرار داده است. همین طور ابن یوسف سال های ۹۴۸-۱۱۷۳/۱۵۴۱-۱۷۵۹ را تحت پوشش قرار داده است. و نیز ابن عباد سال های ۱۰۱۱-۱۱۷۵/۱۶۰۲-۱۷۶۱ و ابن منصور که قرون نهم تا دوازدهم را مورد بررسی قرار داده اند (مشخصا می دانیم که ابن منصور کار خویش را در سال ۸۵۰/۱۴۴۶آغاز کرده است (بنگرید به پایین، پانویس ۱۵ و ۱۹) و به سال ۱۲۰۰/۱۷۸۵ به پایان رسانده است [Juhany, History of Najd, 10]) مجموعه در اختیار ما همچنین نسخه خطی چاپ نشده ای را از تاریخ منقور در بردارد که برای اطلاعات آن بنگرید به قبل تر، پانویس۱ همین صفحه.
  4. جاسر، مورخو النجد، ۷۹۱به بعد؛ سال های ۱۰۵۹-۱۱۵۳/۱۶۴۹-۱۷۴۰ را تحت پوشش قرار داده شده است (یکی از شواهد متاخر در باب عنیزه که به نظر می رسد سالنامه ای باشد که به صورت ناقص تا سال ۱۱۱۰/۱۶۹۸ یعنی سال رسیدن ابن عذیب به عنیزه وقایع را پوشش داده است. بنگرید به متنی که جاسر طی ویرایش اش بر تاریخ ابن عیسی افزوده است [تاریخ، ۲۳۴٫۶و۲۳۹٫۲])
  5. جهنی، تاریخ، ۱۳٫
  6. فاخری، الاخبار النجدیه، ویرایش شبلی،ا.ی. ریاض و نیز بنگرید به ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ لنجد، بیروت ( جایی که تمام مداخل تاریخ پیش ـ وهابی منطقه به راحتی در صفحات ۳۸۷-۴۲۴ قابل بررسی و تحلیل هستند)، ابن عیسی، تاریخ.
  7. جهنی، تاریخ، ۱۵ و ۲۲ به بعد.
  8. این مساله واکنش جهنی را نیز در برداشته است (همان ۹٫۱۲)
  9. منقور، تاریخ، ۶۸
  10. ابن بشر، عنوان المجد، ۱۴٫۱۳
  11. برای درک این مساله که سالنامه ها چقدر اطلاعات اندکی در این باب به ما می دهند، کافی ست اطلاعات منابع را در باب بسط و گسترش دولت سعودی در منطقه وشم با هم مقایسه کنید (بنگرید به: مقاله؛ «بسط دولت سعودی اول در وشم»، در همین مجموعه این اطلاعات از نوشته های مورخین دولت سعودی گرفته شده است (ابن غنام و ابن بشر) و تعلیقاتی که ابن عیسی بر آن نگاشته برای احیای سنت تاریخ نگاری سالانه بومی منطقه بسیار مناسب است البته این مساله هم ما را در بازسازی و کشف رخدادهای مغشوش و بسیار از هم گسیخته ای که در بیست سال «سرنوشت ساز و حیاتی بر منطقه گذشت یاری نمی کند» (اطلاعات و اشارات فاخری هم در این باب، در عین از هم گسیختگی گسترده، کمی غنی تر و مفصل تر به نظر می رسد. همین طور بنگرید به Juhany, History of Najd, 11-20)
  12. همان، ۱۷؛ من در پایان این مقاله به این مساله بازخواهم گشت.
  13. بنگرید به قبل تر، پانویس های ۲ تا ۵٫
  14. (تاریخ بنای درعیه توسط فاخری در سال ۸۵۰/۱۴۴۶ بیان شده است (اخبار، ۶۰٫۴) ابن بشر (عنوان المجد، ۳۸۷٫۵) و ابن عیسی (تاریخ، ۳۶٫۱) اما این مساله که ابن منصور این تاریخ را از کجا آورده برای من مشخص نیست)
  15. این شخص ابن عَطوه ست که در سال ۹۴۸/۱۵۴۱ درگذشته است و از لحاظ نقطه آغاز تاریخ خویش با دیگر مورخین متفاوت است (بنگرید به فاخری، اخبار، ۶۲٫۱، ابن بشر، عنوان المجد، ۳۹۱٫۱۰، ابن عیسی، تاریخ، ۴۶٫۵). مرگ او در منابع شامی مشخص نشده است.
  16. بنگرید به فاخری، اخبار، ۶۱٫۱؛ ابن بشر، عنوان، ۳۸۹٫۱؛ ابن عیسی، تاریخ، ۴۶٫۲٫
  17. در منابع تاریخی نجدی سه لشگرکشی پیش از سال ۱۰۱۵/۱۶۰۶ وجود دارد: ۱٫ در سال ۹۸۶/۱۵۷۸ رخ داده است (ابن بشر، عنوان، ۳۹۲٫۱ و با اختصار بیشتر در فاخری، اخبار، ۶۲٫۴ با تاریخ گذاری در سال ۹۸۸/۱۵۸۰ در باب) ابن بشر هم که تمام اطلاعات خویش را از فاخری گرفته است در برخی جاها با انحرافاتی مواجهیم.به عنوان یک عبارت از اسلامی (عبدالمالک بن حسین عصامی که مورخی حجازی ست که در سال ۱۱۱۱/۱۶۹۹ درگذشته است) می تواند «بسیار گزیده شده و جمله بندی شده باشد (سمط النجوم، ۴:۳۶۸٫۱۲)؛ ۲٫ حمله دوم در سال ۹۸۹/۱۵۸۱ رخ داد (ابن بشر، ۳۹۲٫۶ و با اختصار بیشتر بنگرید به فاخری، ۶۳٫۲) مجددا نوشته های ابن بشر از فاخری نقل شده و آن هم نقل قولی از عصامی ست. با این وجود می توان آن را یک نسخه ملخص شده از اصل انگاشت (سمط النجوم، ۴:۳۶۹٫۲۰)، ۳٫ و در نهایت سومین لشگرکشی در سال ۱۰۱۱/۱۶۰۲ رخ داده است (ابن بشر، ۳۹۲٫۱۷؛ در این جا اطلاعات این منبع از فاخری کامل تر است، فاخری، اخبار، ۶۴٫۴) در این جا ابن بشر هیچ ارجاعی به اسلامی نداده است ولی همچنان که جاسر مدعی ست (ابن عیسی، تاریخ، پانویس ۴۹٫۱) بسیار بعید به نظر می رسد که این استقلال رای حقیقی باشد. (سمط النجوم، ۴:۲۰۶٫۱۸ و نیز ۳۹۲٫۲۰). به هر حال اختلافاتی در نقل قول های ابن بشر از عصامی در مقایسه با نسخه اصلی وجود دارد و اینطور به نظر می رسد که او با واسطه جمال الدین الاسلامی سخنان عصامی را نقل کرده است (بنگرید به: سمط النجوم، ۴:۳۶۷٫۱۹) با کنار گذاشتن مطالب وقایع نگاران نجدی، تنها یک مساله باقی می ماند که در باب وقایع سال های پیش از ۱۰۱۵/۱۶۰۶ توسط ایشان نقل شده است: ۱٫ ابن بشر از رخداد دیگر در جهان عرب سخن می گوید: قدرت گیری شاه خلیل در آناطولی (عنوان المجد، ۳۸۹٫۲)، به قدرت رسیدن شاه اسماعیل صفوی (همان، پانویس ۳۸۹٫۹) و حمله عثمانی به مصر(همان، ۳۹۱٫۶). ۲٫ وقایع نگاران نجدی از حمله عثمانی به الاحساء در حدود سال ۱۰۰۰/۱۵۹۱ سخن هایی گفته اند (فاخری، اخبار، ۶۴٫۱؛ ابن بشر، عنوان، ۳۹۲٫۱۴، ابن عیسی، تاریخ، ۴۷٫۱۳) نقل کردن این مطلب هم از وقایع نگاران نجدی بسیار بعید است. تاریخ این رویداد را می توان به خوبی و به کمک وقایع نگاری ها تخمین زد (بنگرید به نظرات جاسر در این باب: همان ۴۸٫ پانویس ۱٫ ۳٫ مرگ ابن عطوه (بنگرید به قبل، پانویس ۱۶)
  18. جهنی مدعی ست که ابن منصور برای اولین بار در باب سکنه درعیه و عیینه سخن گفته است (و همچنین در باب نسب شناسی خاندان سعودی اول) (تاریخ، ص ۱۲) هیچ مشکل و ابهامی در باب کشف اصالت اهالی درعیه وجود ندارد، چرا که جهنی تلاش بسیاری را برای این مساله مبذول داشته است (همان، ۱۶۸ و ۲۲۸، پانویس ۷). اما از سوی دیگر در بررسی هایش درباره عیینه دچار مشکلاتی شده است، چرا که در این باب، از اتکاء به اطلاعات ابن منصور ناتوان است (همان، ۱۹۱،۲۳۱ پانویس ۷۱) و در اشاره ای دیگر مدعی ست که ابن منصور تنها در یک مورد به ساختارهای قرن نهم/پانزدهم اشاراتی داشته است (همان، ۱۳ و ۳۸ پانویس ۱۲) این مطلب به ما ثابت می کند که ابن منصور در واقع از بنیان گذاری عیینه سخنی نگفته است.
  19. ابن بشر و ابن عیسی این مساله را دقیقا بعد از ارائه مطالب شان در باب تاریخ ساخت درعیه بیان می کنند. (ابن بشر، عنوان، ۳۸۸؛ ابن عیسی، تاریخ، ۳۶ به بعد) این مطلب در تاریخ فاخری یافت نمی شود.
  20. نمونه هایی که در پی می آید شواهدی ست از تاریخ نگاری های پدید آمده در این دوره زمانی در مناطق هم جوار: ۱٫ یمن: ابن الدَیَبه الزبیدی (م.۹۴۴/۱۵۳۷) مورخ شافعی که نزد علمای نجد شناخته شده بود و کتاب تاریخ یمن را از ابتدای حضور اسلام تا سال ۹۲۳/۱۵۱۷ نگاشته است. این اثر به لحاظ سبک ادبی با دیگر اثری که تحت عنوان «قره العیون باخبار الیمن المیمون» توسط یک وقایع نگار نجدی تهیه شده، متفاوت است. (ویرایش العکوه، قاهره ۱۹۸۶) این منبع به خوبی هرچه تمام تر در تدوین اتفاقات به صورت روایی عمل کرده است. ۲٫ حجاز: در این جا باید مقایسه دقیقی با بخش سوم (خاتمه) اثر عصامی (م.۱۱۱۱/۱۶۹۹) انجام شود که یکی از وقایع نگاری های اشراف مکه بود (سمط النجوم، ۴:۱۸۷-۵۸۴) این اثر نوعی تاریخ جهانی محسوب می شود که در بخش مورد بحث ابدا دچار اختصار و سبک تکراری وقایع نگاری های نجدی نیست. ۳٫ مصر: در این جا کار ما بسیار ساده است؛ چراکه با یک تاریخ مختصر اما شناخته شده از مصر مواجهیم که وقایع نگار شهیر حنبلی مرعی بن یوسف کرامی (م.۱۰۳۳/۱۶۲۳) آن را نگاشته است. «نزهه الناظرین فی تاریخ من ولی مصر من الخلفاء و السلاطین» (Bodleian, ms. D’Orville 544) اثری ست که نگارنده آن کوشیده است با متنی آمیخته از شعر و نثر تاریخ مصر را تحت دو عنوان کلی سلطنت و خلافت تقسیم بندی کند. وی کوشیده است که اثبات کند که مصر پس از پایان قدرت چرکسیان (ممالیک) از شکل یک حکومت خود مختار خارج شده است (همان., f. 194a.1). نگارنده برای مورخین و علمای نجد بسیار شناخته شده و معتبر است (بنگرید به: فاخری. اخبار، ۶۶٫۲؛ ابن بشر، عنوان، ۳۹۴٫۳) در ضمن ابن بشر در نگارش اثرش از این کتاب بهره برده است (همان. ,۱۲٫۸؛ همان. ۳۹۵٫۶)

P.M. Holt, “ottoman egypt 1517-1798; an account of Arabic historical Souras” in political and Social chang in Modern Egypt, London, 1968

هالت به خوبی توضیح می دهد که این اثر یک کار میانه و معتدل است اما به هیچ وجه الگوی مورخین نجدی قرار نگرفته است. ۴٫ سوریه: یکی از اصلی ترین نمونه ها در این باب وقایع نگاری ابن جمعه (م.بعد از ۱۱۵۶/۱۷۴۳) است (چاپ شده توسط المنجد، ولاه الدمشق فی العهد العثمانی، دمشق ۱۹۴۹ و توسط هنری لائوست تحت عنوان:

!Les gouverneurs de damassous les Mamlouks et les premeiers Ottomans,Damascus 1952

به چاپ رسید) کتاب در بیشتر مواقع شکل وقایع نگاری به خود گرفته است اما این اثر بسیار تمیزتر و کامل تر از تواریخ وقایع نگاران نجدی است (برای کسب اطلاعات بیشتر از وضع تاریخ نگاری در دمشق در قرن ۱۲/۱۸ بنگرید به: Abdul-karim Rafig, The province of pamascus 1723-1783, Beirut, p.320). 5. عراق: احمد بن عبدالله بغدادی (م.۱۱۰۲/۱۶۹۱) نگارنده تاریخی جهانی با عنوان عیون الاخبار الاعیان (کتابخانه بریتانیا Add.23,309) است که تاریخ ذکر حوادث نگارنده در دوره حیاتش است که البته بسیار کامل تر از آنچه نجدیان نگاشته اند، می باشد. در کل هیچ منبعی در باب این وقایع نگاران کاملتر از بررسی کلی تاریخ نگاری در اسلام که روزنتال آن را انجام داده، سخن نگفته است (فرانتز رورنتال، تاریخ تاریخ نگاری مسلمین، ویرایش دوم، لیدن ۱۹۶۸،۷۱-۸۶) از سوی دیگر نیز شاخت در بررسی اصلی ترین مشخصه های تاریخ نگاری اسلامی در مقدمه ای که بر تاریخ خلیفه بن خیاط (م.۲۴۰/۸۵۴) داشته، بسیار موفق بوده است Joseph schacht, “The kitab al-Tarikh of Halifa b.Hayyat” Arabica, 16 (1969) p.79ff چنین منبعی در فارسی که اطلاعاتی را مربوط به موضوع مورد بحث ما آورده مجمل فصیحی خوافی ست که وقایع سال های ۷۰۱-۸۴۵/۱۳۰۲-۱۴۴۲را تحت پوشش قرار داده است (م.فرخ، مشهد ۱۳۳۹)

  1. برای بررسی زبان و شیوه نگارش سنت تاریخ نگاری عربی که در آثار سعودی منعکس شده است بنگرید به معرفی ای که شبلی برای فاخری انجام داده است (فاخری ۳۷-۴۴) و لغتنامه جاسر که بر ویرایش اش بر ابن عیسی نگاشته است. (تاریخ، ۲۴۷-۵۱)
  2. برای توضیحات بیشتر در باب این نسخه بنگرید به:

C.Rieu,Supplement to the Catalogue of the Arabic manuscripts in the British Museum, Lonon1894 ,142 f, no.220

  1. Or.4529, f. 2a. این نوشته ها در نوع مرکب، خط نگارنده و تاریخ نگارش با هم متفاوت بوده، هیچ یک از آن ها از تاریخ گذاری مناسبی بهره مند نیستند. یکی از مداخل رایج در این نوشته ها در رکوردی برای سال ۱۲۷۳/۱۸۵۶ تحت عنوان «تاریخ مرگ سقر بن طانون (از ابوالفلاح ابوظبی) که توسط مردم حمریه [بین عجمان و ام القیوین] کشته شده است، محرم ۱۲۷۳» (خط هفتم).
  2. Juhany, Najd, pp.9 ff. بیان می کند که ابن منصور سه عدد از این وقایع نگاری ها را تحت عنوان «تعقیب» ابن بسام نام گذاری کرده است.
  3. بنگرید به بالا، پانویس ۳٫ که در پایان چند نسخه خطی متفاوت آمده است. تفاوت ها می تواند از انتقال و نسخه برداری از روی نسخه اصلی ناشی شده باشد. اما آنچه واضح و مشخص به نظر می رسد، این است که ابن منصور از روی عکس نسخه اصلی که در پایان سال ۱۱۰۱/۱۶۸۹ نگاشته شده، کپی برداری کرده است (Juhany, History of Najd, 10)
  4. بنگرید به قبل تر، پانویس صفحه ۱۱۵، پانویس اول.
  5. برای این اشعار مردمی (شعر النبطی) به عنوان یک منبع تاریخی بنگرید به Juhany, History of Najd, 34. جهنی یکی از ارجاعات اشتباهی که درباره شاعر این اشعار به رشید الخلاوی متعلق دانسته شده را ذکر کرده است.
  6. برای ارجاعات و منابع بنگرید به مقاله؛ «بسط و گسترش دولت سعودی اول، در همین مجموعه.
  7. باید گفت که سزگین هیچ نمونه ای از مجموعه های نسخ خطی عربی در قرون اولیه اسلامی نجد را در فهرست اش درج نکرده است.

F.Sezgin, Geschichle des Arabischen Schrifitums, Leiden 1967-,1:742f

  1. یکی از نمونه های خوب برای بررسی در این زمینه حمد الجاسر، مدینه الریاض، فی ادوار التاریخ، ریاض ۱۹۶۶ است.
  2. نسخ خطی که بر کتاب ابن عیسی مشتمل است متعلق به خود اوست، در این نسخ اطلاعاتی در باب جنگ های قبیله ای در دوره پیش از اسلام در منطقه و همچنین اطلاعات توپوگرافی کاملی از آن مطرح شده است (بنگرید به مقدمه جاسر بر این تاریخ، ۱۱-۱۳)
  3. اطلاعات مورخین نجدی باید برای تفاخرات قبیله ای و اطلاعات نسب نامه ای مورد شک و تردید قرار گیرد. تنها تیره ای که اطلاعات نسب نامه ای قلیل اش باعث نگرانی ما نیست وهبه است (بنگرید به ابن عیسی، تاریخ، ۲۰۵-۱۵ و ۲۱۷-۳۱ با «بحث و بررسی دقیقی که در باب انتسابات شجره نامه های ارائه شده) وهبه یکی از قبایلی در نجد بود که تعداد طلاب و علم اندوزان بیشتری در مقایسه با دیگران داشت».
  4. توضیح و شرح بسیار خوبی از این جامعه توسط جهنی ارائه شده است، Juhany, History of Najd, 59-240. سنت تراجم نویسی نجدی تنها تا میانه های قرن دهم قدمت دارد (همان ۲۴۰) که برای این زمان هم در برخی نقاط مبهم و گنگ می شود (همان، ص ۲۵۸، پانویس۲) در ادامه باید گفت که به لطف چاپ اخیر منابع توسط پادشاهی عربستان، ما اطلاعات کامل و جامعی از حنابله نجدی در قرن نهم/پانزدهم در دست داریم (بنگرید به ابن عبدالهادی، الجوهر المنضّد فی طبقات متأخر اصحاب احمد، ویرایش عثیمین، قاهره ۱۹۸۷، ص ۱۵ شماره های ۱۲ تا ۴۰، ص ۱۱۲، شماره ۱۲۸ و ۳۴) از پنج مورخ مورد بحث، چهار تن مورد بحث و مداقه ابن عبدالهادی (م.۹۰۹) قرار گرفته اند. دیگری توسط ابن عبدالهادی یکی از قضات نجد برشمرده شده است. نگاه ابن عبدالهادی به این افراد بسیار نیکو و خیراندیش، اما به سختی قابل تمایز است: در برخی نقاط او تنها نام کوچک آن ها را استفاده می کند. ویرایشگر اثر احمد النجد را با ابن عطوه منطبق دانسته است (همان ص ۱۵، پانویس ۱۲) به نظر می رسد که ابن عبدالهادی کتابش را در سنوات انتهایی قرن نگاشته است (بنگرید به صص ۷۹ و ۸۴)
  5. بنگرید به: مقاله بسط و گسترش دولت وهابی در وشم، در همین مجموعه.
  6. برای شجره نامه های خود تاریخ نگاران بنگرید به Juhany, History of Najd, 38
  7. بر عکس جهان بینی هندویی که ابدا علاقه ای به تاریخ گذاری خود و ایجاد وابستگی به زمان ندارد.
  8. بنگرید به قبل تر، صفحه ۲۱۵ پانویس ۳
  9. یکی از نمونه های کلاسیک تاریخ نگاری حنابله ابن الجوزی (م.۵۹۷/۱۲۰۱)، نگارنده المنتظم است که ابن بشر در صفحه اول اثرش از او یاد می کند (عنوان المجد، ۱۱٫۱۳)
  10. مجددا این مساله در تناقض آشکار با نظرات هندوئیسم قرار دارد. نگرانی اصلی ما متوجه روند و ساختاری ست که این انتقال تحت آن انجام شده است و نه افرادی که این انتقال را انجام داده اند.
  11. ما چند ترجمه ادبی را از محققین نجد در دست داریم (بنگرید به Juhany, History of Najd, 8-26) برای من کاملا مشخص نیست که این تراجم کاملا در دوره پیش وهابی نوشته شده اند و یا در ارتباط با آن وقایع نگاری ها تهیه شده اند.
  12. ما چند ترجمه ادبی را از محققین نجد در دست داریم (بنگرید به Juhany, History of Najd, 8-26) برای من کاملا مشخص نیست که این تراجم کاملا در دوره پیش وهابی نوشته شده اند و یا در ارتباط با آن وقایع نگاری ها تهیه شده اند.
  13. چنانکه توسط جهنی مورد تاکید قرار گرفته است history of Najd, p.8 شیوخ محلی نجد جایگاه مشابهی با سلاطین دیگر مناطق داشتند که توسط ابن عطوه مورد توجه قرار گرفته بود (بنگرید به منقور، الفواکه العدیده فی المسائل المفیده، دمشق ۱۳۸۰،۲:۱۹۴٫۸)
  14. از این روست که امتناع ابن بشر به قرار دادن وقایع دوره پیش وهابی (سوابقش) در ابتدای اثرش رخ داده است.
  15. با توجه به اینکه این اتفاق در این دوره رخ داده و صراحتا به تاریخ پیش از سعودی پرداخته است باید گفت که ترکیب سنن بومی نجدی با تاریخ نگاری سعودی در این جا اتفاق افتاده است.
  16. لمع الشهاب فی سیره محمد بن عبدالوهاب، ویرایش ابوحاکمه، بیروت ۱۹۶۷،۵۶٫۵
  17. لمع الشهاب، ۱۷۳٫۲٫ ریناوُد (Reinaud) یک مرد انگلیسی ست که در زمان عبدالعزیز از درعیه بازدید کرده است (بنگرید به:
  18. J. Seetzen,’Forgesetzte Reise-Nachrichten’, Monatliche Correspondenz zur Beforderung der Erd-und Himmels-Kunde, 12[1805], 241
  19. بوکهارت، یادداشت هایی در باب صحراگردان و وهابیون، لندن ۱۸۳۰،۱۴۲٫ من این ارجاع را مدیون مونا زکی هستم.
  20. این مقاله برای Colloque de Cartigny تهیه شده است که در می ۱۹۸۶ توسط Centre d’etude du Proche-Orient ancient دانشگاه جنوا برگزار شد. در این جا بر خود فرض می دانم که از لری کنراد بخاطر نظرات ارزشمندش بر پیش نویس این مقاله و همچنین حل مشکلاتم در متون عربی توسط عبدالقادر شریف تشکر کنم.