در جلد چهارم کتاب الشافی، صفحه ۷۶، روایتی نقل شده است که امام علی (ع) در باره برگرداندن فدک فرمود: «من شرم دارم چیزی را که ابوبکر و عمر منع کرده اند برگردانم». در این صفحات به گونه ای این روایت آمده است که خواننده گمان می کند ذکر این روایت از فرمایشات سید مرتضی است. اما باید بدانیم که کتاب الشافی در رد اقوال قاضی عبدالجبار در “المغنی”، نگاشته شده است. پس به طور حتم، ذکر این روایت، از اقوال قاضی عبدالجبار است. مرحوم سید مرتضی در جلد ۴ کتاب الشافی و در صفحه ۱۰۴، به طور مختصر به همین روایتی که در صفحه ۷۶ نقل شده است جواب می دهد. از طریقه جواب دادن وی به خوبی و به صراحت فهمیده می شود که این روایت را در صفحه ۷۶، از کتاب “المغنی” عبدالجبار نقل کرده است.

 

اما چیزی که این جا باید مورد بررسی قرار گیرد، نسبتی است که به سید مرتضی، علم الهدی داده شده است. سید مرتضی معروف به علم الهدی از بزرگ ترین علما و دانشمندان و متکلمان امامیه است. یکی از اموری که مرحوم سید مرتضی به آن اهتمام می ورزید، پاسخ گویی به مسائل و شبهات اعتقادی بود. قاضی عبدالجبار معتزلی یکی از علمای بزرگ معتزلی اهل سنت، کتابی می نویسد به نام “المغنی”. در این کتاب با تلاش بسیار، سعی در محکوم کردن اقوال امامیه دارد. سید مرتضی در مقابل وی کتاب “الشافی فی الامامه” را نوشت که به خوبی توانست، اوهام و خیالات قاضی عبدالجبار را رد کند. شخصی دیگر از اهل سنت به نام ابو الحسن بصری، بر “الشافی” سید مرتضی نقضی نگاشت.[۱] سید مرتضی به یکی از شاگردان بزرگوارش به نام “سلار بن عبدالعزیز” صاحب کتاب مراسم، دستور نگارش کتابی را می دهد که در آن به سوالات ابو الحسن البصری جواب دهد. سلار در رد ابی الحسن کتابی می نویسد به نام “الرد علی ابی الحسن البصری فی نقضه کتاب الشافی فی الامامه“. [۲]

 

مرحوم محمد جواد مغنیه در توضیحی درباره کتاب الشافی می نویسد: (با همه خوبی ها و خصوصیات منحصر به فرد این کتاب) متاسفانه منابع این کتاب به خوبی استخراج و چاپ نشده است. ابواب این کتاب احیانا به ترتیب نیامده است. این کتاب با همه بزرگی اش که نزدیک به هزار صفحه است، اگر “بسم الله” اول و دعا آخر آن نبود حتی اول و آخر آن مشخص نمی شد. کلام عبدالجبار با کلام شریف مرتضی به نحوی ادماج و ترکیب شده است که گویا کلام یک نفر است، یا گویا لباسی است که با یک نوع نخ بافته شده است». [۳]

همان طور که از تصریحات مرحوم مغنیه فهمیده می شود، در این کتاب اقوال قاضی عبدالجبار و رد سید مرتضی به هم آمیخته است، به طوری که احیانا تشیخص کلام سید از قاضی مشکل می شود.

 

روایت مورد ادعا

در جلد چهارم از کتاب الشافی، صفحه ۷۶، روایتی نقل شده است که امام علی (ع) درباره برگرداندن فدک فرمود: «من شرم دارم چیزی را که ابوبکر و عمر منع کرده اند برگردانم». طوری در این صفحات این روایت آمده است که خواننده گمان می کند ذکر این روایت از فرمایشات سید مرتضی است. اما همان طور که گذشت، کتاب الشافی در رد اقوال قاضی عبدالجبار در “المغنی”، نگاشته شده است. پس به طور حتم، ذکر این روایت از اقوال قاضی عبدالجبار است.

 

قرائن و دلایل این اعا چند امر است که به آ ن اشاره می شود:

 ۱ – مبنا و دفاعیات سید مرتضی به عنوان یکی از متکلمان و علمای امامیه در موضوع فدک در همین کتاب و دیگر کتب او به خوبی آمده است و جای هیچ شکی نیست که ذکر این روایت از وی نیست و چه بسا در صدد رد آن بوده است.

 ۲ – چینش این کتاب به طوری است که به خوبی نمی توان بین کلام سید و قاضی در برخی از مقاطع آن، فرق گذاشت و همین مطلب موجب اشتباه شده است.

 ۳ – جالب این است که این روایت در هیچ کتاب حدیثی شیعه و در مجموع کتاب های حدیثی اهل سنت وجود ندارد. این مطلب ساختگی بودن آن را به خوبی نشان می دهد، پس اگر چیزی وجود داشت حتما در کتاب های اهل سنت، (اگر چه به عنوان یک حدیث ضعیف) می آمد. البته، مشابه این حدیث در کتب اهل سنت به خلیفه دوم “عمر” نسبت داده شده است.[۴]

 ۴ – مرحوم سید مرتضی در جلد ۴ کتاب الشافی و در صفحه ۱۰۴، به طور مختصر به همین روایتی که در صفحه ۷۶ نقل شده است جواب می دهد.  از طریقه جواب دادن وی به خوبی و به صراحت فهمیده می شود که این روایت را در صفحه ۷۶، از کتاب “المغنی” عبدالجبار نقل کرده است . وی می گوید: اما در پاسخ به آنچه ذکر کرد، در عدم پرداختن امیر المومنین (ع) به فدک و ترک آن، در زمانی که به خلافت رسید، می گوییم: ایشان در آن زمان در تقیه شدید بود (به طوری که اگر این مطلب را اظهار می کرد حتما مورد قبول مردم واقع نمی شد).[۵] 

با همه این قرائن و شواهد به خوبی می توان فهمید که ایشان در آوردن این شبه روایت قصدی جز انکار آن نداشته است و بر فرض پذیرش این روایت، به وجود اسباب و شرایط تقیه در زمان حضرت علی (ع) اشاره کرده و به رد دلالت این روایت پرداخته است.

 

 منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱] تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۰، نشر اسماعیلیان، قم، ۱۴۰۸.

[۲] همان.

[۳] سیدمرتضی علم الهدی، علی بن الحسین، الشافی فی الامامه، مقدمه الشافی، ج ۳، ص ۱۹، ناشر مرکز ابحاث عقائدیه. بی جا، بی تا.

[۴] القبان چی، سید صدر الدین، تاریخ التشیع الفکری و السیاسی، ص ۱۷۶، ناشر مرکز ابحاث العقائدیه؛ بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الصغری،   ج ۲، ص ۱۸۴، “و أخبرنا أبو عبد الله الحافظ ، ثنا أبو العباس محمد بن یعقوب، ثنا یحیى بن أبی طالب، نا یزید بن هارون، نا عاصم الأحول، عن الشعبی، قال: سئل أبوبکر عن الکلاله؟ فقال: « إنی سأقول فیها برأی فإن یکن صوابا فمن الله، و إن یکن خطأ فمنی و من الشیطان: أراه ما خلا الولد والوالد. فلما استخلف عمر قال: إنی لأستحی الله أن أرد شیئا قاله أبو بکر».

[۵] الشافی، ج ۴، ص ۱۰۴.