او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش می‌گفت: «خدایا اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین (علیه السّلام) شهید بشوم!»

یک روز وقتی که فاطمه هفت ماهه بود، از من پرسید: «فاطمه چند ماهش است؟»

گفتم: «هفت ماه.»

لبخندی زد: «خیلی خوب است. وقتی من شهید شدم، به راه می‌افتد. از این طرف خاکم راه می‌افتد آن طرف، از آن طرف می‌آید این طرف.»

همین طور شد. صبح روز هفتم حاج یونس بود که فاطمه بنا کرد راه رفتن سر مزار.

فاطمه در گلزار شهدا، همان‌طور که حاج یونس گفته بود، یک جا نمی‌ایستاد. دائم سر قبر از این طرف به آن طرف می‌رفت.


رسم خوبان ۲۲ – شوق شهادت، ص ۴۹٫/ همسفر شقایق، ص ۴۴٫