۱- از عایشه روایت است که گفت:

در بیماری موت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم زنانش جمع شدند و احدی از آنان خانه را ترک نمی‌کرد؛ و من احدی را در قیام و قعود از فاطمه به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شبیه‌تر نمی‌دانستم. هرگاه فاطمه وارد می‌شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برمی‌خاست و به سویش می‌رفت و او را می‌بوسید و در کنار خود می‌نشاند و هرگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر فاطمه (علیها سلام) وارد می‌شد، او هم چنان می‌کرد.

هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیمار شد، فاطمه در حالی‌که درست همانند پدر راه می‌رفت، وارد شد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: مرحبا به دخترم؛ و او را بر دست راست یا چپ خود نشاند. او زانو زد و پدر را می‌بوسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آهسته مطلبی بدو فرمود که گریست. سپس مطلبی فرمود که فاطمه (سلام الله علیها) خندید.

گفتم: چنین خنده‌ای از پس چنان گریه‌ای ندیده‌ام، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تو را رازدار خود می‌داند و تو می‌گریی؟

سپس که برخاست، پرسیدم: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چه رازی با تو گفت؟

گفت: من راز رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را افشا نمی‌کنم.

چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درگذشت، گفتم: تو را به حقّی که بر تو دارم، سوگند می دهم که به من بگویی، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به تو چه گفت؟

گفت: امّا این‌که، چرا. وقتی که برای بار نخست رازی در میان نهاد، آن بود که مرا خبر داد: جبرئیل هر سال یک‌بار قرآن را بر من عرضه می‌داشت و امسال دوبار عرضه داشته است؛ و هیچ پیامبری نبود که پس از او پیامبری بیاید، مگر آن‌که عمر پیامبر بعدی نصف پیامبر پیشین بود و این را جز آن نمی‌بینم که اجل من نزدیک است.

۲- در روایت دیگری آمده است: به من خبر داد که در همین بیماری قبض روح می‌شود، پس تقوای الهی پیشه کن و صبور باش. همانا جبرئیل به من خبر داد که هیچ یک از زنان مؤمن را مصیبتی بزرگ‌تر از تو نباشد. پس در صبوری کمترین آنان مباش که من بهترین سلف برای تو هستم.

پس گریستم.

سپس در گوشم فرمود: ای فاطمه؛ آیا خشنود نمی‌شود که سرور زنان مؤمن یا سرور زنان این امّت باشی؟! و من خندیدم.

در روایت دیگری آمده است: به من خبر داد که من نخستین فرد از خانواده او هستم که به وی خواهم پیوست. پس چنان‌که دیدی خندیدم.[۱]

۳- صالحی شامی گوید:

حافظ، ابن حجر عسقلانی گفت: روایات، اتّفاق نظر دارد که آنچه‌بار نخست رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ، در گوشی به فاطمه (علیها سلام)  گفت و او گریست، آن بود که به فاطمه (علیها سلام) خبر داد در این بیماری خواهد مرد، امّا در این نکته که چه چیزی در گوشی به او گفت که خندید، اختلاف‌نظر است.

۴- در روایت عروه گوید: پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به او خبر داد که وی نخستین نفر از اهل بیت او است که به وی خواهد پیوست.

۵- در روایت مسروق آمده که به فاطمه (علیها سلام) خبر داد: سرور زنان بهشت است و این سخن را که نخستین فرد خانواده او است که به وی خواهد پیوست، به سخن نخست ضمیمه کرده است. این سخن ارجح است و احتمال می‌رود که قضیه، متعدد بوده است.[۲]

توضیحاتی در مورد متون فوق

۱٫‌بسیار قریب به قبول است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دخترش فاطمه زهرا (علیها سلام) را از هر دو موضوع خبر داده باشد. یعنی ابتدا به او گفته باشد: در همین بیماری خواهد مرد؛ از این‌رو فاطمه (علیها سلام)  گریست. سپس به او خبر داد که سرور زنان اهل بهشت است و نخستین فرد از اهل بیت که به او خواهد پیوست. از این‌رو خندید.

  1. باید در مقابل این همه اجلال و تکریم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر دخترش فاطمه (س) درنگ کرد؛ چنان‌که در گردامیداشت او به‌پا می‌خواست و او را در کنارش می‌نشاند. در حالی‌که عادت پدران آن است که مراسم رسمی تکلف‌آور را در خصوص فرزندان رعایت نمی‌کنند، خصوصاً در مواردی که با هم در یک‌جا زندگی کنند و هر روز همدیگر را ببینند. اگر در مقابل دیگران و به احترام آنان به‌پا می‌خیزند، در مقابل فرزندان خود برنمی‌خیزند تا چه رسد که آنان را در کنار خد بنشانند. واضح است که تعظیم و گردامیداشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ، به صرف نزدیکی سببی افراد،‌نباشد بلکه به موجب قرب و منزلت فرد در پیشگاه پروردگار و فضیلت و موقعیّت او در دیانت مسلمانی است که پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم او را گرامی می‌دارد.
  2. از سیاق این حدیث توان استفاده کرد که آنچه اتّفاق افتاد، در ابتدای بیماری رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود؛ زیرا عایشه در مورد فاطمه (سلام الله علیها) می‌گوید: هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیمار شد، فاطمه در حالی‌که درست همانند پدر راه می‌رفت…
  3. این‌که فاطمه (سلام الله علیها) حاضر نشد راز رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را حتّی برای همسر حضرت، در حال حیات پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم افشا کند، دلالت دارد که اهل راز و رازداری است و آن‌که تلاش می‌کند از موضوعی آگاه شود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست از او و دیگران پوشیده بدارد، اهل آن نباشد.

زیرا معنا ندارد که از زهرا (سلام الله علیها) بخواهد کاری انجام دهد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بدان رضایت ندارد. کسی که دیگری را به افشای راز می‌خواند، نمی‌توان به او مطمئن بود که با فرمان حضرت مخالفت نکند و در حیات و ممات پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ، مرتکب اعمالی نشود که حضرت نمی‌پسندید!

  1. قابل توجّه است که خداوند سبحان پیش از این، آیاتی قرآنی در رسوایی کار عایشه و هوویش، حفصه در مورد حادثه‌ای مشابه نازل فرمود. یعنی آن‌جا که راز رسول اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم را افشا کردند و بر ضد او متحد شدند، خداوند متعال فرمود:

«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ؛ إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَهُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ».[۳]

و چون پیامبر با یکی از همسرانش سخنی نهانی گفت و همین‌که وی آن را [به زن دیگر] گزارش داد و خدا [پیامبر] را بر آن مطّلع گردانید [پیامبر] بخشی از آن را اظهار کرد و از بخشی [دیگر] اعراض نمود. پس چون [مطلب] را به آن [زن] خبر داد، وی گفت: چه کسی این را به تو خبر داده؟ گفت: مرا آن دانای آگاه خبر داده است. اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید [بهتر است]، واقعاً دل‌هایتان انحراف پیدا کرده است و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید، در حقیقت، خدا خود سرپرست او است و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اُویند] و گذشته از این، فرشتگان [هم] پشتیبان [او] خواهند بود.

بنابراین درخواست عایشه از فاطمه (سلام الله علیها) برای افشای راز رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دلالت دارد که از آن گناه، توبه نکرده است.

  1. آنچه رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به فاطمه (علیها سلام) خبر داد، از اخبار غیبی مخصوص آن حضرت بود که نمی‌توان با عقول، درک کرد و از راه تحلیل‌های خردمندانه به آن رسید؛ زیرا دخترش را از وقت مرگ خود و هم رحلت او خبر داد تا هم برای عایشه آشکار شود و هم برای همفکران وی که خداوند، رسول و اهل بیت او حتّی چنین اموری را می‌دانستند، تا چه رسد به موضوعات و مباحثی که قرائن احوال بر آن دلالت داشت و سخنان و سیئات اعمال و اقوال باطن آنان را برملا می‌کرد!! پس نباید گمان برند که می‌توانند در قبال خداوند، رسول و اهل‌بیت، زیرکی ورزند و آنچه در دل پنهان دارند، از آنان مخفی نماند، بلکه از مکر و فریب اینان آگاه هستند!

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱]ـ سبل الهدی و الرشاد، ۱۲/۲۵۱٫

[۲]ـ سبل الهدی و الرشاد، ۱۲/۲۵۱؛ ر.ک: ینابیع الموده، ۲/۵۵؛ صحیح بخاری، ۴/۲۰۳؛ صحیح مسلم، ۷/۱۴۲؛ مسند طیالسی، ۱۹۶؛ الطبقات الکبری، ۸/۲۶؛ حلیه الاولیاء، ۲/۳۹؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، ۳۴؛ مصابیح السنه، ۲/۲۰۴؛ مسند احمد، ۶/۲۸۶؛ انساب الاشراف، ۱/۵۵۲؛ صفه الصفوه، ۲/۵؛ طرح التثریب، ۱/۱۴۹؛ المختار من مناقب الاخیار، ۵۶؛ نظم درر السمطین، ۱۷۹؛ تذکره الخواص، ۳۱۹؛ منتخب تاریخ دمشق، ۲۹۸؛ البدایه و النهایه،‌۵/۲۲۶٫

[۳]ـ تحریم: ۳ـ ۴٫