در منابع اهل سنّت آمده است:

ابوبکر، امیرالحاج

گویند در سال نهم هجرت، در ذی القعده، ابوبکر به فرمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با مردم به حج رفت. سیصد نفر از مدینه با او همراه شدند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیست شتر برای قربانی فرستاد و همه را به دست خود هم قلّاده زده و هم تشعیر کرد. سپس ناجیه بن جندب اسلمی را بر آن‌ها گماشت. ابوبکر هم پنج شتر برای قربانی با خود برداشت. عبدالرحمن بن عوف هم حج گزارد و قربانی برد.[۱]

 

اعزام علی علیه السلام

گویند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، علی علیه السلام را در پی ابوبکر فرستاد تا سوره‌ی برائت [توبه:] را برای حاجیان بخواند. به گفته‌ی ابن سعد، علی علیه السلام خود را در عرج و به گفته‌ی ابن عائذ در ضجنان[۲] به ابوبکر رساند؛ علی علیه السلام بر عضباء، ناقه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سوار بود. چون ابوبکر او را دید، پرسید: آیا امیری یا مأمور؟! گفت: نه مأمور هستم. پس با هم رفتند.[۳]

بر حسب متن دیگری گویند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ابوبکر را در سال نهم هجرت برای انجام حج فرستاد و علی علیه السلام را به دنبال او گسیل داشت تا سوره برائت را برای مردم بخواند.

گفته شده است: زیرا ابتدای این سوره پس از آن نازل شد که ابوبکر برای حج بیرون رفته بود.[۴]

همین‌طور گفته‌اند: بلکه عادت عرب آن بود که عهد و پیمان‌ها را نه می‌بست و نه منحل می‌کرد مگر مردی که از او اطاعت می‌کردند (رئیس و بزرگ قوم) یا مردی از خانواده‌ی او. از این رو، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، علی علیه السلام را به دنبال ابوبکر فرستاد.[۵]

قول دیگری هم می‌گوید: علی علیه السلام را به دنبال او فرستاد تا یار و یاور وی باشد. از این‌رو ابوبکر به او گفت‌: آیا امیری یا مأمور؟! گفت: بلکه مأمور هستم.

امّا رافضیان، دشمنان خداوند می‌گویند: ابوبکر را به وسیله‌ی علی علیه السلام از امارت حج عزل کرد و این در میان بهتان‌ها و افتراهای آنان، چیزه تازه‌ای نیست.[۶]

گفته شده است: سوره‌ی برائت مشتمل بر مدح و ثنای ابوبکر بود. از این‌رو دوست داشت که از زبان دیگری باشد. در کتاب الهدی گوید: زیرا سوره برائت پس از حرکت ابوبکر به حج نازل شد.[۷]

 

در پاسخ می گوییم:

اساس این قضیه

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، علی علیه السلام را خواست و به او فرمود:

بر شتر من، عضباء سوار شو و به ابوبکر برس و سوره‌ی برائت را از دستش بگیر و به مکّه ببر و به وسیله‌ی آن پیمان مشرکین را بشکن و ابوبکر را نیز به میل خود واگذار که خواهد با تو به مکّه آید یا به سوی من بازگردد. امیرالمؤمنین علیه السلام بر شتر عضبای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سوار شد و به دنبال ابوبکر به راه افتاد تا به او رسید، همین که ابوبکر علی علیه السلام را دید پریشان شد و به استقبال او شتافت و گفت: ای ابوالحسن؛ برای چه کار آمده‌ای؟ آمده‌ای که به همراه من به مکّه بیایی یا برای کار دیگری آمده‌ای؟

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

همانا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به من دستور فرمود که به تو برسم و آیات سوره‌ی برائت را از تو بگیرم و خود به سوی مشرکین مکّه روم و به وسیله‌ی آن پیمان آن‌ها را بشکنم و به من دستور فرموده: که تو را نیز به حال خود بگذارم که همراه من آیی یا به سوی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بازگردی.

ابوبکر گفت: من به سوی پیغمبر باز می‌گردم و خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و چون بر آن حضرت وارد شد، گفت: ای رسول خدا؛ شما مرا برای کاری انتخاب فرمودی که همگان در این انتخاب بر من رشگ می‌بردند و چنین افتخاری نصیب من کردی و چون به دنبال آن کار رفتم (نیمه راه) مرا بازخواندی، مگر چه کرده بودم (که این چنین کردی)؟ آیا خداوند در نکوهش من آیه‌ای فرو فرستاد؟

پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو فرمود:

 نه؛ ولی جبرئیل از جانب خدای عزّوجل نزد من آمد و گفت: این آیات را نرساند کسی جز خودت یا آن‌که از تو باشد و علی از من است و از جانب من جز علی کسی نتواند ابلاغ کند و برساند.[۸]

پیش از آن‌که ابوبکر بازگردد، سیصد مرد همراه او بودند.[۹]

از متون موجود نزد ما به دست می‌آید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در سال نهم هجرت، ابوبکر را به مکّه فرستاد تا حج را برای مردم انجام دهد و ابتدای سوره‌ی برائت و نیز الزاماتی را که می‌خواست مردم مراعات کنند، از طرف پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به مردمان حاضر در مراسم حج ابلاغ کند. از مجموع روایات استفاده می‌شود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ده یا سی و یا چهل آیه از سوره‌ی برائت را نوشت و نیز نوشت:

۱٫‌ احدی حق ندارد عریان طواف کند.

  1. مسلمانان و مشرکان با هم اجتماع نمی‌کنند.

  2. هر کس با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عهد و پیمانی دارد، تا پایان قرار، مهلت دارد امّا آنان که عهد و پیمانی ندارند، فقط چهار ماه مهلت دارند.

  3. خداوند و رسول او از مشرکان بیزارند.

  4. جز مسلمانان وارد بهشت نمی‌شود.

  5. از سال آینده هیچ مشرکی به مسجدالحرام نزدیک نمی‌شود.

  6. این ایام، روزهای خوردن و آشامیدن است.

  7. احکام ویژه قریش، کنانه و خزاعه در معافیت او وقوف در عرفات و کوج از ان، برداشته می‌شود.[۱۰]

ابوبکر در بین راه بود که صدای ناقه‌ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  را شنید. چون نگریست، علی علیه السلام را دید که بر آن سوار است. علی علیه السلام نوشته را از ابوبکر گرفت و رفت.

به نظر می‌رسد که سه نوشته بوده است:

۱٫‌ همان که به آن اشاره شد و علی علیه السلام از ابوبکر گرفت.

  1. نوشته‌ای مشتمل بر احکام و سنن حج که از عروه نقل شده است.

  2. نوشته‌ای به ابوبکر که علی علیه السلام را به جای گماشت تا این کلمات را در موسم حج با صدای بلند بخواند و حج را برای مردم اقامه کند.

علی علیه السلام مطابق روایت جابر بن عبدالله انصاری، در موسم حج سوره‌ی برائت را به‌طور کامل خواند؛ چنان‌که آن را ختم کرد.

عروه بن زبیر گوید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیه السلام دستور داد تا در مکّه و منا و عرفات و همه مشاعر با صدای بلند اعلام کند که ذمّه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از همه مشرکانی که پس از امسال حج گزارند یا برهنه پیرامون کعبه طواف کنند؛ بری است (نسبت به آنان تعهدی ندارد.).[۱۱]

این حدیث در منابع بسیار فراوان و جوامع عمده روایی و متون تاریخی و تفسیری آمده است. می‌توانید به منابع آن مراجعه کنید. برخی شعرا این منقبت را در قالب سروده‌های خود ثبت کرده‌اند. از جمله شمس الدین مالکی (متوفّای ۸۹۰ هـ) که گوید:

و ارسله عنه الرسول مبلغاً          و خصّ بهذا الامر تخصیص مفرد

هل التبلیغ عنّی ینبغی                لمن لیس من بیتی من القوم فاقتدی[۱۲]

رسول خدا او را فرستاد تا از طرف او رساننده باشد،

و فقط او به این امر اختصاص پیدا کرد؛

آیا تبلیغ از طرف من برای کسی که از خاندان من نیست،

سزاوار است؟ پس پیروی کن.

ستایش ابوبکر

این‌که فردی معتقد است که بدان سبب آیات سوره برائت از ابوبکر گرفته شده که این سوره مشتمل بر مدح و ستایش وی بود و دوست داشت که از زبان دیگری باشد؛ سخن بی‌ربط وباطلی است. این گوینده به آیه‌ی غار اشاره دارد که مقصود آن ابوبکر است:

«إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَهَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ کَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»[۱۳]

اگر او [پیامبر] را یاری نکنید، قطعاً خدا او را یاری کرد: هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند، او را [از مکّه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود، آن‌گاه که در غار [ثَور] بودند، وقتی به همراه خود می‌گفت: «اندوه مدار که خدا با ماست.» پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی که آن‌ها را نمی‌دیدید تأیید کرد و کلمه‌ی کسانی را که کفر ورزیدند پست‌تر گردانید و کلمه خداست که برتر است و خدا شکست‌ناپذیر حکیم است.

اهل سنّت می گویند:

۱٫‌ در این آیه از ابوبکر به «ثانی اثنین» یاد شده است. به این معنی که وی در فضیلت یکی از دو نفر است و چه فضیلتی از این بالاتر که ابوبکر قرین پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باشد.

  1. ابوبکر در این آیه، یار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خوانده شده است. می‌دانیم که همراه بودن در این موقعیت بزرگ، منزلت بلندی است.

  2. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به او گفت: «خداوند با ماست» یعنی خداوند آنان را حمایت و نصرت خواهد کرد. کسی که در نصرت و یاری خداوند، شریک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باشد، از بزرگ‌ترین مردم است.

  3. از این به دست می‌آید که سکینه، آرامش، بر ابوبکر فرو فرستاده شد؛ زیرا او محتاج آرامش بود، نه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌دانست که از جانب خداوند متعال حفظ می‌شود.

از نظر ما هیچ یک از این دلایل درست نیست؛ زیرا:

۱٫‌ عایشه می‌گوید: خداوند در قرآن چیزی درباره‌ی ما نازل نکرد، جز این‌که عذر مرا فرو فرستاد.

ما، در بررسی حدیث الافک، ثابت کردیم که امکان ندارد خداوند درباره این عذر عایشه، آیه‌ای فرو فرستاده باشد.

  1. ثانی‌اثنین بودن ابوبکر جز خبر دادن از تعداد، چیزی نیست و بر فضیلت وی دلالت ندارد؛ زیرا ممکن است، دومی یک کودک، یک جاهل، یک مؤمن، یک فاسق یا هرکس دیگری باشد. در قرآن کریم فضیلت منحصر در تقوا و پرهیزکاری است نه در دوم بودن:

إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکمْ.[۱۴]

علّامه محمّد حسن مظفر معتقد است که از منظور، دوم بودن در فضیلت و شرافت بود، می‌بایست ابوبکر از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هم برتر باشد‍ زیرا به اقتضای آیه مبارکه،‌ او اوّل بود و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، دوم.

  1. روشن است که هدف این آیه اشاره به موقعیّت خطرناکی است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در غار داشت و در آن‌جا کسی نبود که از او حمایت و دفاع کند.

همراه وی نه تنها از او دفاع نمی‌کرد، بلکه به خاطر اندوه، خوف و وحشت خود، بار سنگینی بر دوش پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به حساب می‌آمد و به جای این‌که به حضرت کمک کند و از خطر بکاهد، خود نیازمند دلداری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود و دست‌کم هیچ تأثیری در دفاع از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و کاهش مشکلات و سختی‌های موجود نداشت، بلکه فقط بر تعداد افزود و عدد را به دو رساند.

  1. همراهی با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز برای وی فضیلتی به شمار نمی‌رود؛ زیرا فقط بر جمع بودن و با هم بودن در یک مکان، دلالت دارد که چه بسا یکی بزرگ و دیگری کوچک، یکی عالم و دانشمند و دیگری جاهل و نادان باشد؛ بنابراین همراهی به خودی خود فضیلت ندارد.

  2. عبارت «إنّ الله معنا: خدا با ماست»؛ برای دلداری ابوبکر آمده تا اندوه او را ببرد و یادآوری نماید که خداوند آنان را از چشم قریش، حفظ خواهد کرد، لذا این فضیلتی ندارد.

  3. به گفته‌ی مورخان، اندوه ابوبکر پس از دیدن معجزات آشکار و آیات باهره الهی بود. بنابراین با دیدن آن می‌بایست به پیروزی و حفظ جان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و خودش مطمئن می‌شد، نه اندوهگین. این‌که فرمود: «اندوهگین مباش»؛ نشان می‌دهد که وی حتّی یک گام راسخ در معرفت جلال و عظمت الهی برنداشت.

  4. عقیده آنان‌که ابوبکر در نصرت الهی با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شریک است و این یک فضیلت بزرگ به شمار می‌رود؛ عقیده باطلی است، زیرا مطابق نص صریح آیه، نصرت الهی اختصاص به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد و بس. در حالی‌که ابوبکر تابع محض بود و تابعیت در نصرت، فضیلت به همراه نمی‌آورد.

  5. فرود آمدن «سکینه: آرامش»؛ بر ابوبکر روا نیست، بلکه این آرامش بر شخص رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد، زیرا ضمایر متأخر و متقدم در این آیه مبارکه، همه به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم برمی‌گردد و کسی در این‌باره اختلاف ندارد، حال چگونه یک ضمیر در میان آیه، به کسی جز پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بازمی‌گردد؟! این خلاف ظاهر است و اثبات آن نیاز به قرینه قاطع دارد.

  6. اگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فقط ده یا بیست یا سی آیه از سوره برائت را همراه ابوبکر برای مردم مکّه نوشته بود، باید توجّه داشت که آیه غار در میان این قسمت از آیه برائت نباشد بلکه آیه مذکور، آیه چهلم سوره است! پس نمی‌توانست فضیلتی از وی به زبان خودش بیان شود تا دوست داشته باشد یا نه!!

  7. نکته مهم آن است که چرا سخن از آیه غار تا ده سال به تأخیر می‌افتد؟! و چرا از خواب علی علیه السلام در بستر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در شب هجرت، سخن نمی‌گوید؟! آیا منظور آن است که با یادآوری موضوع غار به این نکته اشاره کند که مصائب، مشکلات و شداید تا آن لحظه هم بر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌بارید، هم از داخل، هم از خارج. امّا خداوند او را در همه مواطن حتّی در این‌جاها یاری و پیروزی داد؟!

باید توطئه‌گران ناامید شوند و دشمنان خداوند از مکر و نیرنگ بر ضدّ حضرت دست بردارند و باید بدانند خداوندی که در همه مواطن خطرناک و سخت با پیامبرش بوده است، هرگز از او دست برنخواهد داشت.

آری؛ آیا هدف از طرح موضوع غار بیان این حقیقت است یا بحث مهم‌تر دیگری در کار است؟!

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰ .


[۱]ـ سبل الهدی و الرشاد، ۱۲/۷۳؛ ۱۱/۳۳۸٫

[۲]ـ عرج: قریه‌ای به فاصله‌‌ی هفتاد و هشت میلی مدینه، و ضجنان، کوهی به فاصله دوازده میلی مکّه.

[۳]ـ ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ۱۲/۷۳ـ ۷۴؛ الدرر، ۲۵۰؛ امتاع الاسماع، ۱۴/۳۲۲٫

[۴]ـ ر. ک: الدرر، ۲۵۰؛ امتاع الاسماع، ۱۴/۳۲۱ـ ۳۲۲٫

[۵]ـ ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ۱۱/۳۳۸؛ ۱۲/۷۵؛ دلائل الصدق، ۲/۲۴۵ـ ۲۴۶؛ الجامع الاحکام القرآن، ۸/۶۱؛ المغنی، عبدالجبار، ۲۰/۳۵۱؛ الکشّاف، ۲/۱۷۲؛ شرح تجرید الاعتقاد، قوشچی، ۳۷۲؛ تفسیر بیضاوی، ۱/۴۰۵٫

[۶]ـ ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ۱۱/۳۳۸٫

[۷]ـ ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ۱۲/۷۵٫

[۸]ـ کفایه الطالب، ۲۸۷؛ بحار الانوار، ۳۵/۲۸۵؛ علل الشرایع، ۷۴؛ الغدیر، ۱/۴۰؛ ۶/۳۴۶؛ مقام الامام علی (علیه السّلام)، ۳۶؛ احقاق الحق، ۴/۴۴۵؛ ۱۵/۶۶۱؛ ۲۲/۴۲۹٫

[۹]ـ بحار الانوار، ۳۵/۳۰۹٫

[۱۰]ـ تفسیر فرات، ۱۶۱؛ بحار الانوار، ۳۵/۳۰۰؛ المیزان، ۸/۸۷٫

[۱۱]ـ ر. ک: الدر المنثور، ۳/۲۰۹ـ ۲۱۰؛ التراتیب الاداریه، ۱/۷۲؛ رسالات نبویه، ۷۲؛ بحار الانوار، ۲۱/۲۶۶ـ ۲۷۵؛ ۳۵/۲۸۵ـ ۳۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۶۶؛ الریاض النضره، ۳/۱۱۸ـ ۱۱۹؛ ذخائر العقبی، ۶۹؛ شرح المواهب اللدنیه، ۳/۹۱٫

[۱۲]ـ الغدیر، ۶/ از: نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ۱۰/۲۴۴٫

[۱۳]ـ توبه: ۴۰٫

[۱۴]ـ حجرات: ۱۳٫