… صبح که از خواب بیدار شد خطاب به مادرش گفت: «مادر دیشب امام (ره) را خواب دیدم. من باید به خرمشهر بروم.»

مادرش گفت: «تو نباید به آن‌جا بروی.»

ولی شهید عبدی پاسخ داد: «مادر، دیشب امام مرا قاصد کرده است که به خرمشهر بروم.»

او بعد از ظهر همان روز، به طرف خرمشهر حرکت کرد و پس از ۱۵ روز جنگیدن در خرمشهر، برای دیدار با پدر و مادر خود به بوشهر برگشت؛ و وقتی با لباس خون‌آلود وارد منزل شد، روی لباسش نوشته شده بود: «شهید پرویز عبدی‌پور».

به او گفتند: «چرا این را روی پیراهن نوشته‌ای؟!»

شهید جواب داد: «من می‌دانم که شهید می‌شوم.»

و پس از ۲۴ ساعت به خرمشهر برگشت. حدود یک ماه از او خبری نشد تا این‌که یک روز صبح از رادیو اعلام شد که تعدادی شهید را به بوشهر آورده‌اند… (بله) او جزء اوّلین شهدای شهر بوشهر بود.


منبع: کتاب رسم خوبان ۶٫ معرفت. صفحه‌ی ۴۳/ زورق معرفت، صص ۴۹ـ ۴۸٫