ابو مخنف گوید:

کندی کلاهخود امام را برداشت و پیش همسرش برد و گفت: این کلاهخود حسین (ع) است؛ خونش را بشوی. زنش گریست و گفت: وای بر تو! حسین را کشتی و سلاحش را غارت کردی!؟ به خدا دیگر تو شوهر من نیستی و نه من اهل تو هستم و دیگر من و تو زیر یک سقف نخواهیم زیست. شوهرش جست که بر او سیلی بزند، او از چنگش گریخت و دست کندی به میخ در خورد. زنش بر او حمله کرد و دستش را از مچ قطع کرد و پیوسته فقیر بود تا از دنیا رفت.

 

 

 قال أبو مخنف:

فأخذ الکندیّ البیضه و انطلق بها إلی زوجته و قال لها: هذا بیضه الحسین (ع) فاغسلیها من دمها. فبکت و قالت: ویلک قتلت الحسین و سلبت سلاحه؟ و الله لست أنت لی بعلا و لا أنا لک أهلا و لا جمعت أنا و أنت تحت سقف بیت. فوثب إلیها لیلطمها فانحازت عنه فأصاب یده مسمار الباب فحملت علیه فقطعها من مرفقها و لم یزل فقیراً حتّی هلک.[۱]


[۱]– مقتل ابی مخنف: ۱۴۱٫