یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دنیای مدرن، عقلانیت آن است که بسیاری از محسنات یا نواقص آن بر محور همین عقلانیت تحلیل می‌شود. عقلانیت، لایه‌ها و ابعاد متعددی دارد و هر جامعه،‌ بسته به این که از کدام بعد و لایه آن بهره‌مند شود، فرهنگ و تمدنی خاص پیدا می‌کند. ازاین‌رو، لازم است برخی جنبه‌های مختلف عقلانیت مورد واکاوی قرار گیرد تا جایگاه دین و معارف وحیانی در آن دقیق‌تر دیده شود و در عین حال مشخص شود که عقل به عنوان ابزار شناخت مورد قبول همگان است و اختلاف از این پرسش آغاز می گردد که: آیا عقل به عنوان منبع شناخت در کنار وحی و شهود است یا در برابر آنها؟

آن بخش از عقلانیت که در دنیای مدرن بیش از همه فضیلت یافته، چیزی است که از آن به عنوان عقلانیت ابزاری یاد می‌شود.

جهت‌گیری اصلی عقلانیت ابزاری، تسلط آدمی بر طبیعت است. فرانسیس بیکن با رویکرد به این معنا در کتاب «ارغنون نو» می گوید که دانایی، توانایی است. ماکس وبر رفتارهای انسان غربی را که متأثر از غلبه عقلانیت ابزاری است،‌ کنش‌های عقلانی معطوف به هدف می‌داند، یعنی رفتارهایی که متوجه هدف‌های دنیوی قابل دسترسی است. تکنولوژی، صنعت و بوروکراسی از آثار و نتایج غلبه این معنای عقلانیت شمرده شده است.

در عقلانیت ابزاری بیش‌تر از عقل جزیی و تجربی استفاده می‌شود و توجه به امور جزیی و محسوس دارد که به امور طبیعی می‌نگرد و از محسوسات استفاده می‌کند. عقلانیت ابزاری بیش از همه، ریشه در عقل تجربی دارد. عقلانیت ابزاری در اثر غلبه آمپرسیسم (empircism)، تجربه‌گرایی و حس‌گرایی، مبادی غیرحسی دانش تجربی را انکار کرد و روش‌های استقرایی را جایگزین روش‌های قیاسی نمود و نقش گزاره‌های غیرحسی و ارزش معرفتی و جهان‌شناختی این گزاره‌ها را انکار کرد. عقلانیت ابزاری این دسته از گزاره‌ها را به جای آن که از عقل متافیزیکی – که به شناسایی احکام اصل هستی می‌پردازد که مقید به عالم طبیعت نیستند – یا وحی برگزیند، از قلمرو عرف استفاده می‌کند.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:عبدالحمید آکوچکیان/پرسش وپاسخ دانشجویی