یعقوبی گفته است:

سپس یکایک به میدان رفتند و امام تنها ماند و همراه او هیچ کس از خاندانش و فرزندان و نزدیکانش نمانده بود. روی اسب خود ایستاد بود که کودکی را که در آن دم به دنیا آمده بود نزد او آوردند. امام در گوش او اذان گفت و مشغول کام برداشتن نوزاد بود که تیری آمد و بر گلوی کودک نشست و او را شهید کرد. حسین (ع) تیر از حلقوم او بیرون کشید و او را به خون گلویش آغشته می‌کرد و می‌گفت: نزد خداوند، از ناقه‌ی صالح عزیزتری و محمّد (ص) هم نزد خدا از صالح پیامبر گرامی‌تر است! سپس آمد و جسد کودک را در کنار کشته‌های دیگر از فرزندان و برادرزادگانش گذاشت.

 

 

قال الیعقوبیّ:

ثمّ تقدّموا رجلاً رجلاً، حتّی بقی وحده، ما معه أحد من أهله و لا ولده، و لا أقاربه، فإنّه لواقف علی فرسه إذ أتی بمولود قد ولد له فی تلک السّاعه، فأذّن فی أُذنه، و جعل یحنّکه، إذ أتاه سهم، فوقع فی حلق الصّبیّ، فذبحه، فنزع الحسین السّهم من حلقه، و جعل یلطّخه بدمه، و یقول: و الله لأنت أکرم علی الله من النّاقه، و لمحمّد أکرم علی الله من صالح! ثمّ أتی فوضعه مع ولده و بنی أخیه.[۱]


[۱]– تاریخ الیعقوبی ۲: ۲۴۵، عبرات المصطفین فی مقتل الحسین (ع) ۲: ۸۷٫