خوارزمی گوید:

عمرو بن خالد صیداوی به حضور امام حسین (ع) آمد و گفت: تصمیم گرفته‌ام به یارانم بپیوندم. خوش ندارم که بمانم و تو را تنها و کشته ببینم. امام به او فرمود: برو، ساعتی دیگر ما هم به تو ملحق می‌شویم. رفت و نبردی دلاورانه کرد تا به شهادت رسید.

 

 

قال الخوارزمیّ:

ثُمَّ جَاءَ إِلَیهِ عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ الصَّیْدَاوِیُّ، فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِی وَ کَرِهْتُ أَنْ أَتَخَلَّفَ فَأَرَاکَ وَحِیداً بَیْنَ أَهْلِکَ قَتِیلًا. فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ: تَقَدَّمْ فَإِنَّا لَاحِقُونَ بِکَ عَنْ سَاعَهٍ فَتَقَدَّمَ وَ قَاتَلَ قِتَالاً شَدِیداً حَتَّى قُتِلَ.[۱]


[۱]– مقتل الحسین ۲: ۲۴، اللهوف: ۱۶۳، مثیر الاحزان: ۶۴، تسلیه المجالس و زینه المجالس ۲: ۲۹۳، البحار ۴۵: ۲۳، العوالم ۱۷: ۲۶۶، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۴۵۲ ح ۴۳۲٫