اگر انسان معرفت واقعیّه به حقیقت و شناعت و آثار معصیت پیدا نماید؛ مثلاً واقعاً در وقت خوردن مال یتیم، اعتقاد نماید که آتش می‌خورد؛ و این آتش هم با خوردن، خاموش نشود بلکه اگر بماند، بعد از مردن قوّت پیدا می‌کند، عروق و اعماق را می‌سوزاند، و هر چه هم که می‌سوزاند، عروق و اعماق دیگری بدلش به جا می‌آید؛ لا بدّ از این معرفت، پشیمانی بی‌اختیار برایش به قدر اندازه‌ی آن شقاوت و زحمت که بر خود وارد آورده- حاصل می‌شود؛ و لابدّ حرکتی به سوی دفع آن می‌کند؛ لا سیّما ]خصوصاً[ اگر هم قطع بکند که در دفع این بدی و این آتش که در درون خود روشن کرده، چه لذّت‌ها و کرامت‌ها و شرافت‌ها برای او حاصل می‌شود!

آن وقت به قدر آن معرفت، شوق به دفع آن آتش پیدا می‌کند و هر عمل شاقّی را برای دفع آن، متحمّل می‌شود و به شوق اقدام نماید!

منبع: کتاب به سوی دوست،  ص ۵۸