بررسی احوالات علمای عظام زمانِ شیخ محمد بن عبد الوهاب

حسن فرحان مالکی می گوید: «علی رغم ارج نهادن به تاثیر عمل و نقش اصلاحگرانهشیخ محمد بن عبد الوهاب که از دستاورد آن، علاوه بر مسلمانان داخل جزیرهالعرب، بسیاری از مسلمانان جهان نیز بهره مند شده اند، طلاب علوم دینی باید این نکته را بدانند که شیخ و پیروانش در این باره درست عمل نکرده اند؛ اما متأسفانه برخی از پیروان شیخ محمد در کشورهای اسلامی، و نیز برخی علمای معاصر او، گمان میکرده اند که وی در علم و دانش، سرآمد و یگانهزمان خود بوده، و آن دسته از سرزمین های اسلامی، که دعوت او را نپذیرفته اند، بلاد شرک و کفر میباشند؛ و علمای آن مناطق، نابخردانی بوده اند که از دین هیچ گونه آگاهی و اطلاعی نداشته اند!! و این در حالی است که مع الاسف، گمان هایی از این دست، مانند اصل تکفیر مسلمانان، دیار کفر به شمار آوردن کشورها و شهرهای آنان؛ و کافر شمردن علمایشان، ریشه در گفته های خود شیخ دارد که شرح آن به زودی خواهد آمد

نکته حائز اهمیت آن است که در سه قرن اخیر، غیر از شیخ محمد بن عبد الوهاب، مبلغان، مصلحان و عالمان دیگری نیز بوده اند، که خداوند مردم را از وجود آنان بهره مند ساخته است، که نباید نسبت به حرمت و حقوق آنها بی انصافی شود، یا مسلمانان ساکن شهرهای آنان به کفر و شرک متهم شوند. برای نمونه میتوان از این افراد نام برد:

  1. شیخ شاه ولی الله دهلوی
  2. شیخ محمد حیات سندی
  3. شیخ تهانوی هندی
  4. علامه محمد بن اسماعیل امیر صنعانی، که از شیخ محمد بسی عالم تر، میانه روتر و تاثیرگذارتر بود؛ و در میان سایر مسلمانان چهره ای مقبول تر از شیخ داشت، هر چند قلمرو تاثیر حرکت شیخ گسترده تر و در تبلیغ پیام خود فعال تر بود.
  5. محمد بن فیروز احسائی، که بزرگترین عالم حنابله در احساء بود.
  6. امام شوکانیِ یمانی، که در فاصله اندکی از شیخ می زیست.
  7. و نیز سایر علمای حجاز، و امام شوکانی یمانی، که در فاصلهاندکی بعد از مرگ شیخ میزیست، باید یاد کرد.

 

در سده اخیر نیز عالمان و مبلغانی چند به صحنه آمدند، که دستاوردهای تبلیغی چشمگیری از خود به جا گذاشته اند؛ همچون: تاثیر دعوت شیخ حسن البنا درمصر، علامه مودودی در پاکستان و شبه قاره هند، شیخ جمال الدین قاسمی در شام، و مهدی سودانی در سودان.

علاوه بر افرادی که نام آنها ذکر شد، می توان از عالمانی نام برد که بیش از آنکه به جلب نظرتوده مردم همت گماردند، به کسب و گسترش دانش اهتمام ورزیدند، مانند: شیخ محمد عبده و جمال الدین افغانی[اسدآبادی] و دیگران، که هیچ یک با تکفیر مسلمانان در اموری که شیخ آنها را شرک اکبر می دانست، موافق نبوده اند؛ و روح دعوت تمام این مصلحان، اسلامی بوده است.

از طرف دیگر نمی توان انکارکرد که همه علمای نامبرده و عالمانی که از آنها نامی برده نشد، به ویژه پیشوایان مذاهب که در تجدید بنای اسلام، تصحیح خطاها، اعم از اعتقادات و احکام، ارتقای سطح معنویت مسلمانان؛ و بازکاوی آموزه های دینی، نقش بزرگی ایفا کرده اند، – هرچند برخی از این دعوت ها با خطاهای علمی یا عملی همراه بوده است.- در ذیل نام برخی از مشهورترین علما و مصلحان معاصر شیخ محمد بن عبدالوهاب را متذکر می شویم:

  • حسین بن محمد مغربی صنعانی (م. ۱۱۱۹ ق.)، نویسندۀ کتاب بدرالتمام که ابن امیر در کتابش، مشهور به سبل السلام به آن استناد کرده است.
  • حسینی دمشقی (م. ۱۱۲۰ ق) نویسندۀ کتاب اسباب ورود الحدیث.
  • ابومواهب دمشقی مفتی حنابله (م. ۱۱۲۶ ق.)
  • تقی الدین حصنی دمشقی شافعی (م. ۱۱۲۸ ق.)
  • شیخ عبدالله بن سالم بصری (م. ۱۱۳۴ ق.)
  • شیخِ جامع الازهر، ابراهیم فیومی (م. ۱۱۳۷ ق.)
  • محدث احمد بن قاسم بونی تمیمی (م. ۱۱۳۹ ق.)
  • علی بن مراد عمری، مفتی موصول (م. ۱۱۴۷ق.)
  • یحیی بن عمر أهدل زبیدی (م. ۱۱۴۷ ق.)
  • عجلونی کبیر، از فقها و محدثان دمشق (م. ۱۱۴۸ ق.)
  • شیخ عبدالغنی برهانی، شارح کتاب بیقونیه (م. ۱۱۵۱ ق.)
  • الشیخ احمد سملالی مغربی (م. ۱۱۵۲ ق)
  • یوسف الحسینی، مفتی پیروان حنیفه در حلب (م. ۱۱۵۳ ق.)
  • شیخ عبدالمعطی خلیلی، مفتی پیروان شافعیه در بیت القدس (م. ۱۱۵۴ ق.)
  • شیخ المجتهد احمد لمطی (م. ۱۱۵۸ ق.)
  • تهانوی هندی، نویسندۀ کتاب اصطلاحات الفنون (م. ۱۱۵۸ ق.)
  • منصور، حسین بن قاسم یمانی (م. ۱۱۶۱ق.)
  • عجلونی محدث، مؤلف کتاب کشف الغطا (م. ۱۱۶۲ق.)
  • شیخ محمد حیات سندی، از علمای مدینه (م. ۱۱۶۳ ق.)
  • محمد بن عبدالرحمن غزی، مفتی پیروان مذهب شافعیه دمشق (م. ۱۱۶۷ ق.)
  • سالم نفراوی (م. ۱۱۶۸ ق.)
  • ابراهیم ویدانی مفتی نوازل (م. ۱۱۶۸ق.)
  • سلیمان منصوری حنفی (م. ۱۱۶۹ ق.)
  • حامد العامدی، مفتی دمشق و فرزند مفتی دمشق (م. ۱۱۷۱ ق.)
  • عبدالله شبراوی، شیخ الازهر (م. ۱۱۷۱ق.)
  • اسحاق متوکل یمانی (م. ۱۱۷۳ ق.)
  • عبدالمنعم قلعی، مفتی مکه (م. ۱۱۷۴ ق.)
  • محمد سعید سنبل شافعی مکی (م. ۱۱۷۵ ق.)
  • احمد بن عبدالعزیز هلالی (م. ۱۱۷۵ق.)
  • شاه ولی الله دهلوی از بزرگ ترین مصلحان هند (م. ۱۱۷۶ ق.)
  • برزنجی مفتی پیروان شافعیۀ مدینه (م. ۱۱۷۷ق.)
  • عبدالکریم شراباتی، محدث حلب (م. ۱۱۷۸ق.)
  • احمد بن محمد ورزازی عالم تطوان (م. ۱۱۷۹ق.)
  • عبدالرحمان بن ادریس حسنی، شیخ مغرب (م. ۱۱۷۹ق.)
  • عبدالمحسن بن اسعد الاسعد، مفتی مدینه (م. ۱۱۸۳ق.)
  • علی بن محمد مرادی، یکی از علمای عصر شیخ در دمشق (م. ۱۱۸۳ق.)
  • عبدالمحسن بن علی اشیقری، مفتی زبیر (م. ۱۱۸۷ق.)
  • حمد بن احمد سفارینی، مؤلف منظومه ای در اعتقادات (م. ۱۱۸۸ ق.)
  • احمد بن یوسف الحدیث یمانی (م. ۱۱۹۱ ق.)
  • محمد تافلاتی، مفتی پیروان حنفیه در بیت المقدس (م. ۱۱۹۱ق.)
  • محمد بن سلیمان کردی، مفتی پیروان شافعیه در حجاز (م. ۱۱۹۴ ق.)
  • سلیمان اهدل، محدث یمن (م. ۱۱۹۷ ق.)
  • علی بن محمد شروانی، رئیس علمای حنفیۀ مدینه (م. ۱۲۰۰ ق.)
  • عبدالسلام داغستانی (م. ۱۲۰۱ق.)
  • عبدالوهاب احسائی حنبلی (م. ۱۲۰۵ق.)
  • زبیدی، مولف کتاب تاج العروس (م. ۱۲۰۵ق.)
  • مرادی، مفتی شام و مؤلف، سلک الدرر (م. ۱۲۰۶ق.)
  • عبدالقادر کوکبانی زیدی، محدث و استاد شوکانی (م. ۱۲۰۷ق.)
  • سلیمان بن عبدالوهاب، برادر شیخ محمد بن عبدالوهاب عالم حریملاء.
  • عبدالله بن سحیم نجدی، عالم ریاض.
  • سلیمان بن سحیم، برادر عبدالله بن سحیم. و….

 

آنچه ذکر شد، تنها نام برخی از علمای معاصر و مخالفِ شیخ بود، که علاقه مندان برای اطلاع از نام سایر علما می توانند به کتابهایی در شرح حال علمای قرن دوازدهم نوشته شده، مراجعه کنند؛ مشهورترین آنها، کتاب سلک الدرر فی تراجم علماء القرن الثانی عشر است.

نتیجه وجود این همه عالم در عصر شیخ محمد بن عبد الوهاب، این است که دنیای اسلام در جهل غوطه ور نبوده است، چه رسد به شیوع شرک اکبر در آن؛ هم چنانکه عادلانه نیست، ما تمام تلاشهای آنان را نادیده و کوچک شماریم، اما غلات وهابیت مسلمانان را متهم به شرک اکبر کرده اند، گویا نور اسلام به خاموشی گراییده بود، تا اینکه شیخ دوباره به آن جان تازه بخشید، ولی این خلاف واقع است، هر چند متاسفانه بسیاری از پیروان شیخ این گونه میپندارند.

 

مشهور ترین علمای مخالف شیخ

  • سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی، (۱۱۳۰-۱۱۸۱ ق) فقیه و اهل ریاض است که نام کامل او، «سلیمان بن احمد بن سحیم» می باشد. پدر او که از قبیلۀ عنزه است، نیز فقیه و مخالف شیخ محمد بوده است. سلیمان، فقیهِ حنبلی، فاضل، نکته سنج، اهل تحقیق و تتبّع بود که پس از استیلای وهابیت بر ریاض، به شهرک زبیر رفت و در همانجا درگذشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود محکوم کرد! چه بسا شیخ با به کار بردن واژه ی سیاه در مذمت او، به وی ناسزا گفته و از مذمت فراتر رفته است.

 

  • سلیمان بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (م. ۱۲۰۸ ق) برادر تنی شیخ محمد که از دانش بالاتری نسبت به وی برخوردار بوده است، وی فقیه حنبلی و از قضات و علمای معتدل نجد است که در عیینه متولد شده است و در زمان حیات پدرش، در حریملا تحصیل کرده، و قاضی آن شهر بوده؛ و پس از سقوط حریملا به دست وهابیان، به سدیر رفت و در عیینه و درعیه پیروانی داشته که آنان را برای هدایت مردم جهت دست کشیدن از حمایت شیخ محمد و خودداری از تکفیر مردم مناطق اطراف سکونت خود، اعزام میکردهاست.

چنانچه پیروان شیخ به فرستادگان او دست مییافتند، آنان را به قتل میرساندند! زیرا معتقد بودند آنان از شهرهای جنگی آمده اند. وی بعد از سقوط حریملا به سدیر نقل مکان کرد و بیش از سی سال، از سال ۱۱۵۷ تا سال ۱۱۹۰ ق. به مخالفت با برادرش ادامه داد، سپس بعد از گسترش یافتن دامنۀ دعوت شیخ به مرکز نجد، همراه با گروهی به شهر زلفی رفت و حدود بیست سال در درعیه بر اعتقاد خود باقی ماند، زیرا او دو سال بعد از مرگ برادرش از دنیا رفت. او نمونۀ تابناک عالمی بود که علمش مایۀ قدرتمندی او بود، به گونه ای که نزدیکی یا دوری او از کسی، باعث تغییر موضع وی نسبت به حکم خدا نمی شد؛ و در عمل کردن به آنچه حق میدانست، حتی اگر در دهان شیر بود، پایداری میکرد.

  • شواهد مدعا:

شیخ سعودالسرحان، بحث زیبایی دربارۀ اختلاف دو برادر (محمد و سلیمان) دارد و شیخ بسام، در کتابش به نام علماء نجد تأیید کردهاست که شیخ سلیمان عبدالوهاب در مخالفت با شیخ محمد، از مسلک خود برنگشت، هر چند صدای او ضعیف بود، ولی برادری با شیخ، او را از قتل نجات داده است، چرا که بنابر مذهب وهابیت او کافر به کفر اکبر بود.

وی کتابی دارد به نام الصواعق الالهیه که در ردّ دیدگاههای برادرش نوشته است؛ و از قوی ترین ردیههایی  است که علیه وهابیت نوشته شده و مخالفان وهابیت از آن استقبال کرده اند، و بارها آن را در هند، مصر و ترکیه به چاپ رسانده اند. او نجد و وضعیت آن را میشناخته و متهم به تعصب طایفه ای، قبیله ای و اقلیمی نیست. و در مجموع، وی در مقایسه با شیخ محمد، از جهت علمی قوی تر، خوش نفس تر و از قوت استدلال بهتری برخوردار بود خداوند از او راضی باشد و رحمتش را نصیب او فرماید.-

 

  • محمدبن عبدالرحمان بن عفالق حنبلی احسائی (۱۱۰۰-۱۱۶۴ ق.)، از علمای بزرگ احساء؛ وی فقیهی فاضل بود که در عصر خود از دانش والایی برخوردار بود و کتابهایی دربارۀ فقه و علم نجوم نوشته است.

او عامل جدا شدن عثمان بن معمر، امیر عیینه، از شیخ محمد بود. با وجود اینکه شیخ محمد، نزد ابن معمر از جایگاه والایی برخوردار بود، اما قوت استدلال ابن عفالق، ابن معمر را وادار به سرپیچی از دعوت شیخ و خودداری از یاری او کرد. اینکه ابن عفالق قدرت آن را داشته که به وسیلۀ ارسال نامه از احساء، ابن معمر را قانع به ضعف استدلالهای شیخ کند، با اینکه او دامادش بود، نشانۀ بهره مند بودن او از قدرت بالای علمی است؛ شیخ او را نیز به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد.

 

  • عبدالله المویس (م. ۱۱۷۵ ق.) فقیه اهالی حرمه در نجد؛ نام او عبدالله بن عیسی تمیمی، مشهور به مویسی و از بزرگ ترین شیوخ اهل نجد بود. وی ابتدا نزد علمای نجد دانش آموخت و سپس به شام رفت و نزد علامۀ سفارینی، که به اعتراف شیخ محمد از بزرگ ترین علمای نجد بود، کسب علم کرد. او همان کسی است که توانست عبدالله بن سحیم، از حامیان شیخ را از حمایت او باز دارد، از این رو شیخ بر او غضب نمود و او را تکفیر کرد.

 

اعتراض:

علت اعتراض ما به شیخ همین است که چرا هر کس با او موافقت نکند، او را متهم به تکفیر و دشمنی با دین رسول میکند؟ با وجود اینکه هیچ کس حق ندارد دعوت به دین رسول و تفسیر آن را، در انحصار خود قرار دهد و بر اساس این حق انحصاری، مردم را تکفیر کند. به عنوان مثال، علت تکفیر عبدالله المویس، این است که ردیههای او که در نقد دیدگاه شیخ دربارۀ تکفیر نوشته شده، از قوت علمی آشکاری برخوردار است؛ از این رو شیخ او را متهم کرد که جزء بازدارندگان مردم از گرایش به دین رسول است و او را به کفر اکبر متهم ساخت. شیخ بسام، گلچینی از ردیههای ابن عیسی علیه شیخ را نقل کرده است.[۱]

 

  • عبدالله بن احمد بن سحیم (م. ۱۱۷۵ ق.)، فقیه اهالی مجمعه در قصیم؛ وی فقیه حنبلی و قاضی تمام شهرهای منطقۀ سدیر است. او دشمنی شدیدی با وهابیت نداشت، اما مخالف غلو آنان در تکفیر بود.
  • عبدالله بن محمد بن عبداللطیف احسائی، از اساتید شیخ محمد و از سرسخت ترین مخالفان مسلک وی به حساب می آمد.
  • محمد بن عبدالله بن فیروز احسائی (م. ۱۱۲۶ ق.)؛ خاندان فیروز جزء تمیمیهای وهبه، از قبیلۀ شیخ محمد بودند، پدر و پدربزرگ ابن فیروز از علمای حنابله بودند. او از حافظه و هوش فوق العاده ای برخوردار بود، تا جایی که گفته شده است صحیح بخاری را از حفظ املا می کرده است و به امور شاگردان خود رسیدگی میکرد؛ و سرپرستی حدود پنجاه طلبه را به عهده داشت و بعد از استیلای وهابیت بر احساء، در زمان عبدالعزیز بن محمد، به بصره رفت، که اهل بصره، اعیان و علمای آن شهر، از او استقبال گرمی کردند.

پس از ورود وی به بصره، مسجد بصره را توسعه دادند و حکام و پادشاهان از او تقاضا کردند، ریاست قضات و معلمان شهر را بپذیرد. پس از مرگش بر روی دست مردم، از بصره تا شهرک زبیر تشییع؛ و در کنار قبر زبیر بن عوام به خاک سپردهشد. ابن فیروز در طول حیاتش با تمام نیرو با شیخ محمد مخالفت میکرد، و به خاطر جایگاه رفیع وی نزد سلطانِ عثمانی، و مقامات علمی عظیم او در حوزههای مختلف علوم شرعی، مخالفتش با شیخ بسیار تأثیرگذار بود. وقتی شیخ محمد بن عبد الوهاب او را نیز به کفر اکبر متهم ساخته، حکایت از آن دارد که او در تکفیر غلو می کردهاست!

 

  • عثمان بن منصور ناصری (م. ۱۲۸۲ ق.)، اهل سدیر؛ در نجد و عراق تحصیل کرد و در داخل و خارج جزیرهالعرب او را ستایش میکردند. وی شرحی بر کتاب التوحید شیخ محمد نوشت، که از شرح او چنین بر می آید که با همۀ گفتههای شیخ محمد موافق نبوده است. او ابتدا منصب قضاوت در سدیر و سپس در ایام حکومت ترکی بن عبدالله و فیصل بن ترکی، قضاوت حائل را به عهده گرفت. وی وهابیت را از خوارج به شمار میآورده است؛ و کتابهایی در ردّ غلو در این دعوت نوشته است، از جمله جلاء الغمه عن تکفیر هذه الامه.

به همین جهت علمای وهابیت، از جمله شیخ عبدالرحمان بن حسن و پسرش عبداللطیف، او را تکفیر و به شدت مذمت کرده و میگویند: «او به دین خدا ناسزا میگوید، بر خدا و رسولش دروغ میبندد و مانع راه خدا شده، با دین خدا دشمنی میورزد!». این برخورد، نمونه ای از ستمهای وهابیت از آغاز پیدایش تا امروز است، که هر کس با آنان مخالفت کند او را به تهمتهای بی شمار و سنگین، همچون ناسزاگویی به خدا، رسول و مانع شدن از پیشرفت دین رسول، متهم میکنند! از ستم و خصومت به خدا پناه میبریم، به خصوص از اهل غلو!

 

  • محمد بن سلیمان کردی (م. ۱۱۹۴ ق.)؛ در شام متولد شد و پس از عزیمت به مدینه ی منوره، مفتی شافعیه شد. وی از مخالفان دعوت وهابیت بود و ردیههایی با نام مسائل واجوبه و ردود علی الخوارج، علیه شیخ نوشت.

 

  • احمد بن علی بصری قبانی؛ وی از علمای اهل سنت عراق است، کتابی با نام فصل الخطاب فی رد ضلالات ابن عبدالوهاب علیه محمد بن عبدالوهاب نوشت.

 

  • عبدالله بن داود زبیری (م. ۱۲۲۵ ق.) از علمای اهل سنت عراق و متولد شهرک زبیر است. وی در شهرک زبیر و احساء کسب علم کرد؛ و کتاب الصواعق و الردود را علیه وهابیت نوشت که برخی از علمای اهل سنت عراق، شام و حضر الموت با او برخورد تندی کردند، اما ابن حمید مکی، صاحب کتاب السبل الوابله علی ضرائح الحنابله او را ستود.

  منبع: مبلغ نه پیامبر / حسن بن فرحان مالکی / نشر ادیان


 

[۱] علماء نجد، ج۴، ص ۳۶۵٫