تمامی معصومین(علیهم السلام) علاوه بر بیان ضوابط و مراتب و ارائه مباحث امر به معروف و نهی از منکر به طور عملی نیز اهتمام فراوان به این اصل سرنوشت ساز و حساس داشته اند.[۱]

نکوهش احتکار

یکی از نمونه های امر به معروف و نهی از منکر پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) آن بود که در بازار می گشت و محتکران و گرانفروشان را ارشاد می فرمود و بر کارشان نظارت می کرد. در یکی از موارد مردی از قریش بود که به او حکیم ابن حزام می گفتند و شیوه اش این بود که هرگاه گندم و خواربار وارد مدینه می شد او همه آن را یک جا می خرید. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گذرش بر وی افتاد او را نصیحت کرده و فرمود:

«یَا حَکِیمَ بْنَ حِزَامٍ إِیَّاکَ أَنْ تَحْتَکِر»؛[۲] «ای حکیم پسر حزام زنهار از این که ارزاق مردم را انبار کنی و به انتظار گران شدن آن باشی».

دفاع از ولایت

حضرت فاطمه(سلام الله علیه) در مقام نهی از منکر برای زنان مدینه فرمود:

«وای بر دوستان دنیا! چرا نگذاشتند حق در مرکز خود بماند و خلافت بر پایه های نبوت بچرخد؛ چرا که آنان خلافت را از خانه ای که جبرئیل نازل می شد، به جای دیگر بردند و حق را از علی(علیه السلام) که به مسائل دین و سیاست آگاه بود، گرفتند. سپس آن حضرت آیاتی از سوره های اعراف، زمر، رعد، کهف و… را قرائت فرمود».[۳]

نکوهش سازش کاری

در جنگ صفین مردی خدمت حضرت علی(علیه السلام) رسید و تقاضای مصالحه کرد تا معاویه و یارانش به شام برگردند و حضرت نیز به همراه سپاهیان خود به عراق باز گردد. حضرت علی(علیه السلام) ضمن رد این پیشنهاد علت اصرار خود بر ادامه مبارزه را اقامه امر به معروف و نهی از منکر ذکر کرده و فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَرْضَ مِنْ أَوْلِیَائِهِ أَنْ یُعْصَی فِی الْأَرْضِ وَ هُمْ سُکُوتٌ مُذْعِنُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَوَجَدْتُ  الْقِتَالَ  أَهْوَنَ  عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَهِ الْأَغْلَالِ فِی جَهَنَّم »؛[۴] «خداوند از اولیای خود راضی نیست که در هنگام گناه در روی زمین، آنها ببینند و بدانند و ساکت باشند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. از این جهت جنگ را بر خودم آسان تر از تحمل غُل های جهنم یافتم».

نکوهش سخن چینی

امام حسن(علیه السلام) به کسی که سخن چینی و غیبت کرده بود؛ در بیانی زیبا و به طور غیرمستقیم وی را متوجه اشتباهش نموده و به او فرمود:

«أَلْقَیْتَنِی فِی تَعَبٍ أُرِیدُ الْآنَ أَنْ أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ لِی وَ لَه »؛[۵] «تو مرا به زحمت انداختی (از این که غیبت یک مسلمان را شنیدم) باید درباره خود استغفار کنم و (از این که گفتی آن شخص با بدگویی از من، مرتکب گناه شده) بایستی برای او نیز دعا کنم».

مبارزه با فساد

بارزترین و زیباترین تصویری که از امام حسین(علیه السلام) در امر به معروف و نهی از منکر در طول زمان و بستر زمین، به یادگار، جاودانه و ماندگار گشته است، مبارزه با ظلم و فساد بود.

«وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی(صلی الله علیه و آله و سلم) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) »؛[۶] «من نه از روی خودخواهی و نه برای خوش گذرانی (و ارضای هواهای نفسانی) از مدینه خارج می شوم و نه برای فساد گستری (و تباهی دیگران) و ظلم و ستم. این تصمیم را گرفته ام. هدف من از این حرکت، اصلاح طلبی در امت جدّم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق روش و سیره جدّم پیامبر و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم».

رازداری

امام سجاد(علیه السلام) به فرد سخن چین فرمود:

«سوگند به خدا حقّ برادر خود را حفظ نکردی، زیرا او تو را امین دانسته، (و رازی با تو گفته) ولی تو به او خیانت کردی و حرمت مرا هم نگاه نداشتی، زیرا چیزی را به من گفتی که نیازی به شنیدنش نداشتم، سپس فرمود: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ نَقَلَهَ النَّمِیمَهِ هُمْ کِلَابُ النَّار»؛[۷] «مگر نشنیده ای که سخن چین ها سگ های دوزخ اند؟» ضمنا به آن شخص بگو به زودی مرگ همه ما را می گیرد و در گور جای خواهیم گرفت و در قیامت وعده گاه و حاکم بین مردم، خداوند است».

کار و تلاش

محمد بن منکدر (از دانشمندان اهل سنّت) می گوید: باور نداشتم علی  بن الحسین (امام سجاد(علیه السلام)) فرزندی به یادگار گذارد که فضل و دانشش مانند خود او باشد، تا این که پسرش محمد بن علی (امام باقر(علیه السلام)) را دیدم من خواستم او را موعظه کنم و پند و اندرز دهم امّا او مرا موعظه کرد اصحابش گفتند: به چه چیز (و چگونه) تو را موعظه کرد؟

من در ساعتی از روز که هوا بسیار گرم بود، به قصد اطراف مدینه بیرون رفتم و در راه به محمد بن علی (امام باقر(علیه السلام)) برخورد کردم، در حالی که از شدت تلاش و کار خسته شده بود به او گفتم: اگر اکنون مرگ تو فرا رسد و در این حال باشی چه خواهی کرد؟ آن جناب روی پای خود ایستاد و فرمود:

محمدبن منکدر می گوید گفتم: خدایت رحمتت کند، من می خواستم تو را موعظه کنم امّا تو مرا پند دادی.[۸]

موسیقی

مردی خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، همسایه هایی دارم که کنیزان آوازه خوانی دارند، می خوانند و می نوازند. گاهی به دست شویی می روم و صدای آنان را می شنوم و به همین خاطر نشستن خود را طولانی می کنم!!

«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُل»؛[۹] «همانا هر یک از گوش و چشم و دل، مورد پرسش (و سؤال) واقع خواهد شد (و انسان مورد بازخواست عمل کرد آنان قرار خواهد گرفت)».

سپس امام(علیه السلام) به او فرمود: برخیز و غسل کن و نماز (مستحبّی و توبه) بخوان زیرا بر کار بزرگی اقدام کرده ای، اگر در این حال مرگ تو فرامی رسید در بدحالی بودی. خدا را حمد و ثنا کن و از هر کاری که خدا آن را خوش ندارد و تو انجام داده ای توبه کن، زیرا خداوند کار زشت و قبیح را خوش ندارد، و تو کار زشت و قبیح را به اهلش واگذار، چه این که هر کاری (از خوب و بد) اهل و طرف دارانی دارد.[۱۰]

نکوهش قطع رَحِم

شخصی به نام یعقوب در مکّه خدمت امام کاظم(علیه السلام) می رسد. امام تا نگاهش به او افتاد فرمود:

«ای یعقوب تو دیروز به این جا (مکّه) وارد شدی و بین تو و برادرت در فلان جا نزاع و درگیری واقع شد و کارتان به جایی رسید که همدیگر را دشنام دادید. این طریقه و روش ما نیست، دین ما و پدران ما بر این (دشمنی و اختلاف) نیست. «فَلَا نَأْمُرُ بِهَذَا أَحَداً مِنْ شِیعَتِنَا فَاتَّقِ اللَّهَ»؛[۱۱] «ما به کسی این گونه کارها را توصیه نمی کنیم، از خداوند یگانه بی شریک بپرهیز»

نکوهش اسراف

روزی غلامان حضرت امام رضا(علیه السلام) میوه ای را نیم خورده بیرون انداخته بودند. امام(علیه السلام) ناراحت شد و به آنان فرمود:

«إِنْ کُنْتُمْ اسْتَغْنَیْتُمْ فَإِنَّ النَّاسَ لَمْ  یَسْتَغْنُوا أَطْعِمُوهُ  مَنْ  یَحْتَاجُ  إِلَیْهِ؛[۱۲] «اگر شما سیر شده اید و به آن نیازی ندارید، عدّه ای از مردم به این میوه محتاجند؛ آن را به کسانی که نیاز دارند، بدهید».

رعایت تقوای علمی

هنگامی

«یَا عَمِّ اتَّقِ اللَّهَ اتَّقِ اللَّهِ إِنَّهُ لَعَظِیمٌ أَنْ تَقِفَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقُولَ لَکَ لِمَ أَفْتَیْتَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَمُ»؛[۱۳] «عمو جان از خدا بترس این کار خیلی سخت است که در روز قیامت به پیشگاه پروردگار بایستی، از تو بازخواست کند که چرا برای مردم فتوی دادی با این که اطلاع نداشتی».

موعظه حاکم!

امام هادی(علیه السلام) را نزد متوکل بردند در حالی که متوکل مشغول شراب خوردن بود. موقعی امام وارد شد که جام در دست متوکل بود. همین که چشمش به ایشان افتاد عظمت و هیبت امام او را فراگرفت و بی اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابی را که در دست داشت به آن حضرت تعارف کرد، امام سوگند یاد کرد و فرمود: به خدا گوشت و خون من آلوده شراب نشده، مرا معذور معذور  دار متوکل گفت: برایم شعری بخوان.

امام فرمود: من زیاد شعر از حفظ ندارم.

امام اشعاری[۱۴] خواند که ترجمه آن ها چنین است:

(زمام داران جهان خوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند؛ در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری می کردند؛ ولی قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند. آنان پس از مدت ها عزت، از جایگاه های امن به زیر کشیده شدند و در گودال ها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندی! پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دست بندها و تاج ها و لباس های فاخر؟ کجاست آن چهره های در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده ها می آویختند (بارگاه و پرده و دربان داشتند)؟ گور به جای آنان پاسخ داد: اکنون کرم ها بر سر خوردن آن چهره ها با هم می ستیزند.

تأثیر کلام امام چنان بود که متوکل به سختی گریست؛ چنان که ریشش، تر شد و دیگر مجلسیان نیز گریستند. متوکل جام را بر زمین زد و دستور داد بساط شراب را جمع کنند و مبلغ چهار هزار دینار به امام تقدیم کرد و امام را با احترام به منزل خود بازگرداند.[۱۵]

شیوه غیرمستقیم

یکی از فیلسوفان معاصر امام حسن عسکری(علیه السلام) فردی است به نام «اسحاق کندی» که در عراق اقامت داشت. او کتابی به نام «تناقض های قرآن» را تألیف کرد. وی مدت های زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام حسن عسکری(علیه السلام) شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد فرمود:

آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته های استادتان «کندی» را پاسخ گوید:

شاگرد گفت: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم .

امام(علیه السلام) فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟

شاگرد گفت: آری.

امام(علیه السلام) فرمود: از این جا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتارنما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی رخ داد به او بگو مسئله ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس می زنید، اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلی ممکن است چنین منظوری داشته باشد.

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آن که زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال امام را به این نحو مطرح ساخت:

آیا ممکن است گوینده سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟

فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تکرار کن. شاگرد سؤال را تکرار کرد.

شاگرد گفت: چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟

استاد گفت: نه هنوز زود است که تو به چنین مسائلی رسیده باشی بگو از کجا این سؤال را یاد گرفته ای؟

شاگرد حقیقت را گفت و این که از امام حسن عسکری(علیه السلام) آن را آموخته است.

آن گاه استاد با پی بردن به اشتباهات خود دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را درباره تناقض های قرآن نوشته بود سوزاند![۱۶]

وفای به عهد

امام زمان زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

«اگر پیروان ما که خداوند آنان را در اطاعت توفیق دهد دل های خود را در وفاء به عهد و پیمانی که بر آنان است یگانه سازند برکت و شرف دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتد و سعادت مشاهده ما را زودتر خواهند یافت. چیزی که ما را از شیعیان محبوس و آنان را از دسترسی به ما دور ساخته است آن کارهایی است که از آنان به ما می رسد و موجب ناراحتی ما را فراهم می سازد و ما آن اعمال را از آنان نمی پسندیم».[۱۷]

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:سید حسن موسوی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – ر.ک: محمد سروش، امر به معروف و نهی از منکر، انتشارات زمزم هدایت، ۱۳۸۶ش، دوم، ص۲۹٫

[۲] – من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص۲۶۶٫

[۳] – بحار الأنوار، ج ۴۳، ص۱۶۰٫

[۴] – نصر بن مزاحم المنقرى (م ۲۱۲)، وقعه صفین، القاهره، المؤسسه العربیه الحدیثه، الطبعه الثانیه، افست قم، منشورات مکتبه المرعشى النجفى، ۱۴۰۴ق، النص، ص۴۷۴٫

[۵] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۴۳، ص۳۵۰٫

[۶] – بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۴، ص۳۲۹٫

[۷] – إرشاد القلوب إلى الصواب، ج ۱، ص۱۱۸٫

[۸] – شیخ طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى ، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰ ق، سوم، ص۲۶۹٫

[۹] – اسراء (۱۷)، آیه ۳۶٫

[۱۰] – من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص۸۰٫

[۱۱] – سعید بن هبه الله  قطب الدین راوندى، الخرائج و الجرائح، قم ، مؤسسه امام مهدى(عج) ، ۱۴۰۹ق، اول، ج ۱، ص۳۰۷٫

[۱۲] – احمد بن محمد بن خالد برقى، المحاسن، قم، دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۷۱ ق، دوم، ج ۲، ص۴۴۱٫

[۱۳] – بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۰، ص۸۵٫

[۱۴] – باتوا علی قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فلم تنفعهم القلل ؛

 و استنزلوا بعد عز من معاقلهم و اسکنوا حفرا یا بئسما نزلوا؛

 ناداهم صارخ من بعد دفنهم این الاساور و التیجان و الحلل ؛

 این الوجوه التى کانت منعمه من دونها تضرب الاستار و الکلل ؛

 فافصح القبر عنهم حین ساء لهم تلک الوجوه علیها الدود تقتتل

 قد طال ما اکلوا دهرا و قد شربوا و اصبحوا الیوم بعد الاکل قد أکلوا

 

[۱۵] – بحارالأنوار، ج ۵۰، ص۲۱۱٫

[۱۶] – بحارالأنوار، ج ۱۰، ص۳۹۲٫

[۱۷] – «وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَهُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَهِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم »، (الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ۲، ص۴۹۹).