شیخ مفید گوید:

امام اسب خود را خواست. سوار شد و با صدای بلند فریاد زد (در حالی که بیشترشان می‌شنیدند): ای اهل عراق، ای مردم! سخنم را بشنوید و شتاب نکنید تا موعظه‌ای شایسته کنم و عذر آمدنم را بگویم. اگر انصاف به خرج دادید، بدین وسیله کامیاب‌ترید، وگرنه «تصمیم خود را بگیرید و کارتان بر شما پوشیده نماند. سپس مرا از بین ببرید و مهلتم ندهید. سرپرست من خدایی است که قرآن فرو فرستاد و او عهده‌دار کار صالحان است». سپس حمد و ثنای الهی کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان و انبیای الهی درود فرستاد به سخنی که نه پیش از آن و نه پس از آن از سخنوری شنیده نشده بود. سپس فرمود: امّا بعد، نسب مرا بنگرید و ببینید من کیستم آن‌گاه به وجدان خویش برگردید و آن را ملامت کنید. بنگرید آیا کشتن من و هتک حرمتم برای شما شایسته است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و پسر وصی او و پسر عموی او و پسر اوّلین مسلمان تصدیق کننده به نبوّت پیامبر نیستم؟ آیا حمزۀ سیّد الشّهداء عموی من نیست؟ آیا جعفر طیّار عموی من نیست؟ آیا سخن پیامبر که دربارۀ من و برادرم فرمود که این دو سرور جوانان بهشتند به شما نرسیده است؟ اگر حرفم را قبول دارید و آن حق است و به خدا قسم از آن دم که دانستم خداوند دروغگویان را دشمن می‌دارد، دروغی نگفته‌ام و اگر می‌پندارید دروغ می‌گویم، در میان شما کسانی هستند که اگر از ایشان بپرسید شما را خبر می‌دهند. از جابر بن عبد الله انصاری، از ابو سعید خدری، سهل ساعدی، زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا خبر دهند که این سخن را از رسول خدا (ص) دربارۀ من و برادرم شنیده‌اند. آیا این شما را از ریختن خونم بازنمی‌دارد؟ شمر گفت: او خدا را بر یک حرف می‌پرستد، اگر بداند چه می‌گوید. حبیب بن مظاهر گفت: به خدا! می‌بینمت که تو خدا را بر هفتاد حرف می‌پرستی. گواهی می‌دهم که راست می‌گویی که ( نمی‌دانی چه می‌گویی)، خداوند بر دلت مهر زده است.

امام حسین (ع) به آنان فرمود: اگر در این شک دارید، در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر شمایم؟ به خدا بین مشرق و مغرب، پسر دختر پیامبری جز من در میان شما و غیر شما نیست. وای بر شما! آیا از شما کسی کشته‌ام که به خونخواهی آمده‌اید؟ مالی به یغما برده‌ام یا زخمی کرده‌ام که می‌خواهید قصاص کنید؟ (آنان هیچ نگفتند.) امام صدا زد: ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر، قیس بن اشعث، یزید بن حارث! مگر شما برای من ننوشتید که میوه‌ها رسیده و درخت‌ها و باغ‌ها سرسبز است و اگر بیایی، بر سپاهی سازمان یافته وارد خواهی شد؟ قیس بن اشعث گفت: نمی‌دانیم چه می‌گویی، ولی به اطاعت فرمان پسر عمویمان درآی. از آنان جز آنچه دوست داری نخواهی دید. امام حسین (ع) فرمود: نه، به خدا قسم هرگز دست ذلّت به شما نمی‌دهم و مثل بردگان نمی‌گریزم.

سپس ندا داد: ای بندگان خدا! من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌برم که مرا سنگسار کنید. به پروردگار خودم و شما پناه می‌برم از هر متکبّری که به روز حساب ایمان ندارد. آن‌گاه شتر خود را خواباند و به عقبه بن سمعان دستور داد آن را ببندد. سپاه دشمن به طرف او حمله آوردند.

 

 

 قال المفید:

وَ دَعَا الْحُسَیْنُ (ع) بِرَاحِلَتِهِ فَرَکِبَهَا وَ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ – وَ جُلُّهُمْ یَسْمَعُونَ- فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ! اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَکُمْ بِمَا یَحِقُّ لَکُمْ عَلَیَّ وَ حَتَّى أَعْذِرَ عَلَیْکُمْ، فَإِنْ أَعْطَیْتُمُونِیَ النَّصَفَ، کُنْتُمْ بِذَلِکَ أَسْعَدَ، وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِیَ النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیَکُمْ


ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ[۱]. ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ ذَکَرَ اللَّهَ تعالی  بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (ص) وَ عَلَى مَلَائِکَتِهِ و أَنْبِیَائِهِ فَلَمْ یُسْمَعْ مُتَکَلِّمٌ قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أَبْلَغُ مِنْهُ فِی مَنْطِقٍ منه، ثُمَّ قَالَ:

أَمَّا بَعْدُ، فَانْسُبُونِی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا، ثُمَّ ارجعوا الی أَنْفُسَکُمْ وَ عَاتِبُوهُا فَانْظُرُوا هَلْ یَصْلُحُ لَکُمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاکُ حُرْمَتِی؟ أَ لَسْتُ ابْنَ نَبِیِّکُمْ وَ ابْنَ وَصِیِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ المؤمنین المُصَدِّقٍ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ؟ أَوَ لَیْسَ حَمْزَهُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی؟ أَوَ لَیْسَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّهِ بِجَنَاحَیْنِ عَمِّی؟ أَوَ لَم‏ یَبْلُغْکُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ؟ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ کَذِباً مُذْ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ یَمْقُتُ عَلَیْهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ کَذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیکُمْ مَنْ إِنْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِکَ أَخْبَرَکُمْ. سْأَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ وَ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِیَّ وَ زَیْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ  یُخْبِرُوکُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَهَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لِی وَ لِأَخِی. أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَکُمْ عَنْ سَفْکِ دَمِی فقال له شمر بن ذی الجوشن: هو یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ إن کان یدری ما یقول، فقال له حبیب بن مظاهر: و الله إنی لأراک تعبد الله على سبعین حرفا و أنا أشهد أنّک صادق: «ما تدری ما یقول» قد طبع الله على قلبک، ثم قال لهم الحسین (ع): فَإِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُکُّونَ أَنِّی ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ فَوَ اللَّهِ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرِی فِیکُمْ وَ لَا فِی غَیْرِکُمْ وَیْحَکُمْ أَ تَطْلُبُونِی بِقَتِیلٍ مِنْکُمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَکُمُ اسْتَهْلَکْتُهُ أَوْ بِقِصَاصٍ جِرَاحَهٍ؟ فَأَخَذُوا لَا یُکَلِّمُونَهُ، فَنَادَى یَا شَبَثَ بْنَ رِبْعِیٍّ یَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ یَا قَیْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ یَا یَزِیدَ بْنَ الْحَارِثِ أَ لَمْ تَکْتُبُوا إِلَیَّ:

أَنْ قَدْ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّده؟ فَقَالَ لَهُ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ: مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ وَ لَکِنِ انْزِلْ عَلَى حُکْمِ بَنِی عَمِّکَ! فَإِنَّهُمْ لَنْ یُرُوکَ إِلَّا مَا تُحِبُّ، فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَیْنُ (ع) لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أُقِرُّ لَکُمْ إِقْرَارَ الْعَبِیدِ، ثُمَّ نَادَى: یَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ، ثمّ  إنّه أناخ راحلته و أمر عقبه بن سمعان فعقلها، فأقبلوا یزحفون نحوه.[۲]


[۱]– مضمون آیه ۷۱ سوره یونس و آیه ۱۹۶ الأعراف.

[۲]– الارشاد: ۲۳۴، تاریخ الطبری ۳: ۳۱۹ و مقتل الخوارزمی ۱: ۲۵۲، و الکامل فی التاریخ ۲: ۵۶۱ مع اختلاف، تسلیه المجالس و زینه المجالس ۲: ۲۷۳، البحار ۴۵: ۶، العوالم ۱۷: ۲۵۰، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۴۱۸٫