ابن نما گوید:

زنان در مدّتی که در دمشق بودند، با ناله و شیون بر آن حضرت نوحه می‌خواندند. مصیبت اسیران بزرگ بود و رنج آن داغدیدگان سخت بود. آنان را جایی نگه می‌داشتند که از سرما و گرما نگه نمی‌داشت تا آن‌که صورت‌ها پوست انداخت و از زخم‌ها خون می‌آمد. پیوسته دست به گریبان غم و ماتم و همنشین غصّه و اندوه بودند.

 

 

قال ابن نما:

وَ کَانَتِ النِّسَاءُ مُدَّهَ مُقَامِهِنَّ بِدِمَشْقَ یَنُحْنَ عَلَیْهِ بِشَجْوٍ وَ أَنَّهٍ وَ یَنْدُبْنَ بِعَوِیلٍ وَ رَنَّهٍ وَ مُصَابِ الْأَسْرَى عَظُمَ خَطْبُهُ وَ الْأَسَى لِکَلْمِ الثَّکْلَى عَالٍ طِبُّهُ وَ أُسْکِنَّ فِی‏ مَسَاکِنَ لَا تَقِیهِنَّ مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ حَتَّى تَقَشَّرَتِ الْجُلُودُ وَ سَالَ الصَّدِیدُ بَعْدَ کَنِّ الْخُدُودِ وَ ظِلِّ السُّتُورِ وَ الصَّبْرُ ظَاعِنٌ وَ الْجَزَعُ مُقِیمٌ وَ الْحُزْنُ لَهُنَّ نَدِیمٌ.[۱]


[۱]– مثیر الاحزان: ۱۰۲، نفس المهموم: ۴۵۵٫