آنچه پیش رو دارید ترجمه بیانات حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ علی آل‌محسن(زید عزه) با موضوع «شناخت ترفندهای وهابیت در مناظره» است که در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۵ش در مرکز امامت در شهر مقدس قم برگزار گردید و در انتها به سؤالات حاضرین پاسخ داده شد.

همان‌طور که میدانید، مناظرات از زمانهای قدیم برقرار بوده است و علمای شیعه(قدس الله اسرارهم) کتابهایی در این زمینه جمعآوری و نگاشته اند که از مشهورترین أنها کتاب احتجاج است و همچنین مناظرات دیگری به طور متفرقه در کتب شیعه مانند کتابهای شیخ مفید(قدس الله نفسه)، کتاب بحارالانوار و کتابهای دیگر شیعه نقل شده است.

اما در عصر حاضر شاهد انقلابی رسانهای در عرصه ارتباطات هستیم، بهگونهایکه ارتباط شیعیان با وهابیان و غیر آنها به آسانی به وسیله اینترنت و شبکه های ماهوارهای صورت میگیرد. این فناوریها مناظرات را بیشتر و آسانتر ساخت و شیعیان و وهابیان را به مناظره با یکدیگر برانگیخت.

قبل از این انقلاب رسانهای وهابیان به حسب معلوماتی که در دسترس آنان قرار داشت، گمان میکردند که مذهب شیعه مذهبی ضعیف است و دیدار و مناظره یک وهابی با یک شیعه بسیار آسان است و خیلی زود میتوان او را شکست داد؛ زیرا وهابیان در محاسبات خود گمان میکردند شیعه معتقد به تحریف قرآن است و هرکس معتقد به تحریف باشد، دلیل و حجتش سست است. میپنداشتند شیعه به ألوهیت ائمه: اعتقاد دارد و هرکس معتقد به الوهیت ائمه: باشد، حجتش سست است. گمان میکردند شیعه کسی است که بر سر و سینه میزند و هرکس چنین کند، حجت و دلیلش سست است و از همین قبیل اطلاعات ساده در اختیار آنان بود که اغلب آن اطلاعات تحریفشده و ناقص بود و بنابر همین اطلاعات گمان میکردند به آسانی میتوانند در مناظرات، شیعیان را شکست دهند و روسیاه کنند.

زمانی که اینترنت وارد عربستان سعودی شد، بحثها و مناظرات بسیار زیادی بین شیعیان و وهابیان صورت گرفت، اما در آن زمان مناظرات به صورت مکتوب و در انجمنهای گفتگوی اینترنتی انجام میشد. در واقع وهابیان غافلگیر شدند. با دیدن قدرت شیعیان غافلگیر شدند؛ زیرا معلومات آنان درباره شیعه، نادرست و تحریفشده بود. در مناظرات، این شیعیان بودند که بر وهابیان ضربه وارد میآوردند و آنان را روسیاه میکردند. وهابیان بعد از تحمل شکستهای مکرر بر این شدند که روش خویش را در مناظره با شیعیان تغییر دهند.

 روشهای وهابیان در مناظره

آنان روشهایی را اتخاذ کردند که به آن طریق بتوانند به مواجهه با شیعیان بپردازند و بر آنان فائق آیند. این روش‌ها بر چند امر استوار است:

۱ – به کارگیری چهره های گمنام وهابی در مقابل بزرگان شیعه

وهابیان سعی میکنند که با مشاهیر از علما و فضلای شیعه مناظره کنند؛ زیرا تضعیف کردن و شکست‌خورده جلوه دادن یکی از علمای مشهور شیعه، در واقع شکست شیعیان محسوب میشود. به همین جهت دائماً میگویند: ما فلانی را به مناظره دعوت میکنیم، ما فلان مرجع را به مبارزه میطلبیم ـ به اصطلاح، تحدی می‌کنند ـ و اسامی بعضی از مراجع شیعه را میگویند. اما در مقابل اگر یکی از مناظره‌کنندگان مشهور و معروف شیعه بخواهد با آنان مناظره کند، چه کسی را برای مناظره با او میفرستند؟ شخصی را که در میان مردم ناشناخته و غیر معروف باشد؛ مثلاً طرف مناظره من شخصی به نام دکتر محمد البرّاک بود که شخص ناشناخته ای نزد مردم بود. او چنانکه خود را معرفی کرد؛ یکی از استادان دانشگاه امّ القری در مکه مکرمه بود، اما منصبش چه بود؟ چیزی جز اینکه وی یک استاد دانشگاه است، یافت نمیشد. مؤلفاتش چه بود؟ من هیچ کتابی از او ندیده بودم و از جایگاه مردمی در عربستان نیز برخوردار نبود تا شکست او اثری در محافل اهل سنت و وهابیان داشته باشد. این روش اول بود.

بنابراین اگر خواستیم با وهابیت به مناظره بپردازیم، باید بین دو طرف مناظره از لحاظ شهرت برابری باشد. اگر مناظره با شخص مشهوری را میخواهید، ما نیز در مقابل او شخصی مشهور را میطلبیم. من بعد از تجربه مناظره با شیخ محمد البرّاک، چند بار دعوت به مناظره شدم که گفتم من فقط با دو شخص مناظره میکنم یا باید مشهور باشد که به دلیل شهرتش با او مناظره کنم یا عالم باشد که به جهت علمش با او مناظره کنم و اگر نه مشهور باشد و نه عالم، پس برای چه وقت خود را برای مناظره با او تلف کنم؟

۲ – مناظره با شیعیان کم اطلاع

آنها تلاش میکنند با شیعهای مناظره کنند که او یا از افراد جاهل و غیر متخصص باشد، یا از معمّمهایی که به روشهای مناظره تسلط نداشته باشد. آنها در بسیاری از موارد با اشخاص غیرمشهور و غیرعالم مناظره میکنند، اما میگویند بنگرید این فرد یکی از علمای شیعه است. در حالی که فقط یک شخص معمّم است. شما اینجا در حوزه میدانید که هر معمّمی عالم نیست. آنها سعی میکنند افرادی را انتخاب کنند که معمّم باشند و غیر عالم؛ اما آنان را چگونه معرفی میکنند؟ میگویند این فلان بن فلان آیت الله یا فلان علّامه شیعه است؛ در حالی که او فقط یک طلبه معمّم است که شاید فقط مقدّمات را خوانده باشد. یا برخی اوقات با اشخاص معروفی مناظره میکنند که مهارتی در مناظره با وهابیان ندارد و در این حال او در موقعیت بد و ضعیفی قرار میگیرد. شخصی که میخواهد با وهابیان مناظره کند، باید با روشهای آنان آشنایی داشته باشد و بداند که آنان بیش از اینکه بر مناظره و گفتگوی علمی تکیه داشته باشند، وابسته به حیله و فریب هستند.

۳ – داشتن حالت تهاجمی در مناظره

وهابیان وقتی بخواهند مناظره کنند، موضوعاتی را انتخاب میکنند که طرف شیعی در آن موضوع مسئول و محکوم باشد، مورد محاکمه و حساب قرار گیرد و موضع تدافعی داشته باشد. آنها سؤال میکنند و شیعی باید پاسخ دهد، آنها هجوم می آورند و شیعه در مقابل این حملات باید از خود دفاع کند. یکی از این موضوعات، تحریف قرآن است. «شما شیعیان قائل به تحریف هستید. فلانی قائل است فلانی قائل است…، حالا دفاع کن». طرف شیعه در موضع دفاع قرار میگیرد. طرف شیعه از دو حالت خارج نیست، یا میتواند در مقابل این تهاجمات ایستادگی کند که در این حال پیروز نیست؛ زیرا فقط مانع از هجوم شده است، یا نمیتواند در مقابل هجوم این سؤالات بایستد که در این حال طرف شیعه شکست خورده است. پس انتخاب موضوعات بهگونهای است که طرف شیعی یا شکست میخورد و یا نه شکست میخورد و نه پیروز میشود؛ مثلاً در مورد ازدواج موقت میگویند: شما قائل به متعه هستید، شما متعه میکنید، علمایتان متعه میکنند. حالا تو بیا و دفاع کن؛ مثلاً عصمت أئمه:. ثابت کن أئمه:، معصوم هستند. طبیعتاً آنها نیز روایاتی می‌آورند که ظاهرش بر خلاف عصمت أئمه: باشد. یا می‌توانی عصمت ائمه: را اثبات کنی که پیروز نیستی، یا نمیتوانی اثبات کنی و شکست میخوری. حتی در قضایای تاریخی مانند هجوم به خانه حضرت زهرا(س) اثبات کن که پهلوی زهرا شکست. برای چه؟ برای اینکه آنها موضوعاتی را انتخاب میکنند که شیعه نمیتواند به‌آسانی در مورد آن سخن بگوید؛ مثلاً عقیده شیعه در مورد ابوبکر و عمر چیست؟ شیعه نمیتواند بهآسانی و آزادانه سخن بگوید و اگر چیزی بگوید، میگویند ببینید! شیعیان به خلفا ناسزا میگویند و موضوعاتی از این قبیل.

پس کسی که میخواهد با وهابیان مناظره کند، باید موضوعاتی را انتخاب کند که آنان را به سختی بیندازد و در موضع انفعال قرار دهد، نه موضوعی که شیعه در آن باید مدافع باشد. وقتی او میگوید در مورد متعه بحث کنیم، ما میگوییم متعه مسئلهای فقهی است و قبل از اینکه بخواهیم وارد مسائل فقهی شویم، لازم است به اصول بپردازیم؛ مثلاً به توحید. آنان از بحث در موضوع توحید فراری هستند؛ زیرا این موضوع آنان را دچار مشکل میکند. مجسمه بودن و مشبّهه بودن آنان را آشکار میکند و این امری است که شیعه و اهل سنت در آن با وهابیت مخالفاند. همچنین ما در مورد عدالت صحابه بحث میکنیم. آیا تمام صحابه عادل بودند یا نه؟ اخیراً مناظره حسن فرحان مالکی را با ابراهیم فارس در مورد صحابه شنیدید. چقدر مالکی قوی بود و تا چه اندازه ضعف ابراهیم فارس آشکار گشت! عدالت صحابه موضوعی است که آنها نمیتوانند اثبات کنند. همچنین باید موضوعاتی را انتخاب کنیم که به مصلحت ماست، نه موضوعاتی که به صلاح آنان است.

۴ – برگزاری مناظره در شبکه‌‌ های تلویزیونی و ماهوارهای وهابی

وهابیان همواره تعمد دارند که مناظرات را در شبکههای خودشان برگزار کنند. ملاحظه کردید مناظره حسن الفرحان در شبکه وصال بود که متعلق به آنان است. یا در شبکه هایی که همسو با آنان است مانند المستقله،  و مجری مناظره را شخصی قرار میدهند که از خود آنها باشد یا به آنان تمایل داشته باشد. بنابراین آنان با چند وسیله با مناظرهکننده شیعه مقابله میکنند: اولاً، مناظره در شبکه خودشان صورت میگیرد و آنها هستند که وقت را مشخص میکنند؛ یعنی چه زمانی مناظره را قطع و به زمانی دیگر موکول کنند یا اصلاً آن را الغا کنند و این امری است که در دست آنهاست و به همین جهت مناظره شیخ حسن فرحان المالکی را الغا کردند؛ چون شبکه متعلق به آنان بود. ثانیاً، مجری مناظره از آنان است: مجری کسی است که میتواند کلام طرف شیعه را قطع کند و مثلاً بگوید الآن یک تماس داریم از فلان بن فلان. مجری است که قدرت دارد وقت مناظره را تنظیم کند و وقتی را که به طرف شیعه تعلق دارد، مدیریت کند؛ همچنانکه اگر در شبکه المستقله دیده باشید، هنگامیکه طرف شیعه سخن میگوید، مجری کلام او را قطع میکند اما وقتیکه طرف وهابی سخن میگوید، اجازه میدهد تا آخر سخن بگوید. هنگامی که طرف شیعه سخن میگوید، مجری مناظره به او ایراد میگیرد و میگوید نه، این صحیح نیست، این کلام خارج از موضوع است. چه کسی باید این جملات را بگوید؟ قاعدتاً باید طرف دیگر مناظره بگوید، اما این مجری مناظره است که اشکال میکند. در واقع طرف شیعه با دو نفر مناظره میکند، هم با شخص وهابی، و هم با مجری. بیشتر اوقات مجری مناظره بدتر و سختتر از طرف وهابی است؛ زیرا وقت در اختیار او است و میتواند در هر زمانی شروع به سخن گفتن کند.

ثالثاً، اگر شخصی برای اظهار نظر درباره مناظره با آن شبکه تماس بگیرد، ابتدا از او میپرسند تو کدام طرف را تأیید میکنی؛ همچنانکه در شبکه المستقله اتفاق افتاد. زمانی که مناظره سید حسن بن علی سقّاف برگزار شد، سید حسن سقّاف گفت: عدهای از مردم با من تماس گرفتند و گفتند ما برای مشارکت و اظهار نظر با شبکه المستقله تماس گرفتیم، اما از ما میپرسیدند که شما با چه کسی هستی؟ چه کسی را تأیید میکنی؟ سقّاف را تأیید میکنی یا عرعور را؟ اگر میگفتیم، سقّاف را تأیید میکنیم، مکالمه را قطع میکردند. فقط به کسی که طرف وهابی را تأیید میکرد، مجال میدادند. از این رو اگر خواستیم با وهابیان مناظره کنیم، نباید در شبکههای آنان باشد و مجری مناظره نیز باید شخصی بیطرف باشد.

۵ – فرار از اصول مناظره

وهابیان از قرار دادن مبانی، چهارچوبها و قواعدی برای مناظره فرار میکنند. هنگامی که میخواهی ضوابطی را برای مناظره قرار دهی، قبول نمیکنند؛ زیرا به مصلحت آنان نیست. آنان مناظرهای همراه با هرج و مرج و هوچیگری میخواهند که در هر موضوعی سخن بگویند، از موضوع اصلی خارج شوند، به هر چیزی استناد کنند و هر کلام و سخنی را حجّت قرار دهند؛ اگرچه آن سخن از یک فرد معمّم ناشناخته از شیعه باشد. از این رو قواعدی که برای مناظره وضع میکنیم، آنان را دچار مشکل میکند. هنگامی که مناظره با آقای محمد البرّاک برگزار شد، من قواعدی را برای مناظره قرار دادم؛ مثلاً از اموری که بر آن توافق کردیم، این بود که احتجاج نکنیم، مگر با حدیث صحیح. لکن طبیعتاً او در عمل این شرط را زیر پا مینهاد و به احادیث غیر صحیح استناد میکرد و من میتوانستم به او بگویم این حدیث صحیح نیست و یا صحتش را اثبات کن. ضابطه دیگر این بود که اگر حدیثی تصحیح شده بود، مورد قبول باشد؛ یعنی اگر حدیثی را یکی از علمای شیعه تصحیح کرده بود، من قبول کنم و اگر روایتی را یکی از علمای اهل سنت تصحیح کرده بود، او باید بپذیرد. لکن این قاعده را نیز زیر پا گذاشت؛ زیرا من روایاتی آوردم که بعضی از علمایشان تصحیح کرده بودند، اما او آن روایات را رد کرد. قاعده دیگر این بود که به گفته های اشخاص استناد نشود؛ زیرا به قول او «أقوال الرجال یُحتَجُّ لها و لا یُحتَجُّ بها»؛ یعنی گفته های اشخاص نیاز به دلیلی دارند که صحتشان را اثبات کند، نه اینکه بهعنوان دلیل أخذ شوند؛ زیرا تنها قول یک شخص عالم است و حجیّتی ندارد. لکن او در این قاعده نیز عملاً مخالفت کرد و در مقابل من با اقوال علما دلیل می آورد که کاشف الغطاء در کتاب أصل الشیعه و أصولها اینگونه گفته است، یا فلانی آنگونه گفته است. من به او گفتم اینها گفته های اشخاص است و تو گفتی: أقوالُ الرِّجالِ یُحتَجُّ لَها وَ لایُحتَجُّ بِها. پس چگونه با گفته های اشخاص با من احتجاج میکنی؛ بنابر این من نیز میتوانم با اقوال علمایتان با تو احتجاج کنم.

پس ناچاریم قواعدی برای مناظره قرار دهیم؛ ضوابطی که بتوانیم در هنگام اختلاف به آنها رجوع کنیم و آنها معمولاً از پذیرفتن چنین قواعدی امتناع میکنند.

۶ – جوّسازی علیه شیعه

وهابیان از مناظرات برای جوّسازی علیه شیعیان بهرهبرداری میکنند. آنها در هر مناظرهای سعی میکنند خشم مردم را علیه شیعه برانگیزند؛ مثلاً هنگامی که مناظره را شروع میکنیم، میگویند: شما شیعیان صحابه را تکفیر میکنید، شما شیعیان اصحاب پیامبر را مورد سبّ و ناسزا قرار میدهید، شما شیعیان، اهل سنت را تکفیر میکنید. حتی بحث تحریف قرآن را برای این مطرح میسازند که احساسات مسلمانان دیگر را علیه شیعه برانگیزند. همچنین میگویند شما شیعیان دشمنان اهل سنت هستید، شما برای کشتار اهل سنت تلاش می‌کنید و امثال اینها. در این حالت باید طرف شیعی نیز همینگونه از مناظرات به رهبرداری کند، اما ما نمیخواهیم که احساسات را علیه آنان برانگیخته سازیم، بلکه قصد داریم واقعیت را آشکار کنیم؛ یعنی زمانی که او میگوید شما مسلمانان و اهل سنت را میکشید، شما به او بگویید برعکس ما نهتنها دست به کشتار اهل سنت نمیزنیم، بلکه علما و مراجع ما نیز ما را از این مسائل نهی میکنند. اما چه کسی است که اهل سنت را در عراق ترور میکند؟ چه کسی است که در بازارهای عراق بمبگذاری میکند؟ شما تکفیریها هستید. شمایید که خون مسلمانان را در هر مکان حلال میشمارید؛ یعنی ما در قدم اول، خود را از اتهامات وهابیت مبرّا میسازیم و سپس واقعیت را آشکار میکنیم؛ چون در واقع این آنها هستند که کشتار میکنند و متأسفانه انگشت اتهام را به سمت شیعیان میگیرند.

۷ – تمسک به سخنان شاذّ

همانطورکه گفته شد، وهابیان در مناظرات از مبانی و اساس علمی پیروی نمیکنند. به هر گفتار یا نوشتاری از علما و فضلا و نویسندگان شیعه احتجاج میکنند. چه بسا برای شما کتابی از شخصی می آورند که اصلاً او را نمیشناسید. بعضی از نویسندگان شیعه از طریق وهابیان کسب شهرت کردند. قبل از مناظرات با وهابیان ما این نویسندگان را نمیشناختیم، مثلاً خطیبی که در میان شیعیان گمنام بود، در بعضی از کتابهایش بعضی مقولات اشتباه را آورده است. وهابیان به همان تمسک میکنند و می‌گویند فلانی اینگونه گفته است… تا آن شخص به شهرت میرسد. باید توجه داشته باشیم و بگوییم که هر گفتاری از هر شخص شیعه سندیت و قابلیت احتجاج ندارد. باید به آنان گوشزد کرد شما با سخنان مراجع عظام ما احتجاج کنید یا با آنچه بین شیعه مشهور است، با ما احتجاج کنید؛ ما قبول می‌کنیم. اما اگر با گفتارهای شاذ و نادر که مخالف نظر علمای شیعه است، احتجاج کنید، چگونه میتوانیم بپذیریم؟

۸ – طرح اشکالات تکراری

وهابیان اشکالاتی را که قبلاً از جانب شیعیان پاسخ آن را دریافت کرده‌اند، تکرار می‌کنند. الآن وقتی مناظراتی صورت میگیرد، چه اشکالاتی را مطرح میکنند؟ اشکالات معروفی مانند: تحریف قرآن، متعه، سبّ صحابه و تکفیر صحابه (ارتدّ الناس بعد رسول الله إلّا ثلاثه أو أربعه) که علما پاسخ اینها را داده اند. آنان کتابی در پاسخ به شیعیان ندارند، مگر بسیار کم. به اغلب کتاب هایی که از جانب آنان منتشر می‌شود، شیعیان به آنها پاسخ داده و رد کرده‌اند، اما بسیاری از کتابهای مهم شیعه که باعث استبصار و شیعه شدن عده زیادی از اهل سنت شده است، هنوز از جانب آنها رد نشده است و نتوانستهاند پاسخی در مقابلش بیاورند؛ مانند المراجعات. آیا تا به حال ردّی علمی برای المراجعات یافته اید؟ نه. این در حالی است که کتاب المراجعات حدود هشتاد سال پیش منتشر شده است. آیا ردّی بر کتاب الغدیر نوشتهاند؟ پاسخی از جانب آنها یافت نشده است؛ زیرا توانایی پاسخگویی ندارند. اما علمای شیعه به هر مسئله‌ای که مخالفین بر آن اشکال گرفته اند، پاسخ دادهاند. آنان جواب شیعه را نقض نمیکنند، بلکه همان اشکال را تکرار میکنند؛ مثلاً ما را متهم به تحریف قرآن می‌کنند، جوابشان را میدهیم. دوباره شخص دیگرشان همین اشکال را میگیرد.

برادران من! هدف، توهین به شیعیان و بی‌اعتبار جلوه دادن شیعیان است. هدف این نیست که به پاسخ دست یابند؛ زیرا جوابها موجود است. هدف آنان بد و زشت است، هدفشان خوب و نیکو نیست، هدفشان علمی نیست؛ بنابراین باید متوجه هدف آنان باشیم.

۹ – تعصب ولج‌بازی

یکی از روشهای آنان در مناظره، تعصب و لج‌بازی است. اگر خواستی با یک وهابی مناظره کنی، بدان که او متعصّب و معاند است و هدفت قانع کردن او نباشد؛ چرا که هر دلیلی برای او بیاوری، قانع نخواهد شد. پس هدفت چه باشد؟ هدفت ضعفای شیعه باشد که با شبهات او فریب نخورند. همچنین هدفت مخالفهای معتدل باشد؛ مخالفان منصفی که وقتی سخنان و دلایل تو را میشنوند، آن را قبول میکنند. این باید هدف تو باشد؛ زیرا کسی که تو با او مناظره میکنی، هیچ دلیل و حجتی را قبول نمیکند و تسلیم تو نمیشود. من در تمام مناظراتم کسی از آنان را ندیدم که تسلیم شود، با اینکه من دهها مناظره نوشتاری و صوتی داشته‌ام. فقط توانستم یک نفر را در یک مسئله تسلیم کنم، آن هم به این طریق بود که ابتدا او را قانع کردم که پذیرفتن قول من در این مطلب، ضرری به مذهب تو نمیرساند. او میگفت: نزد شیعه هیچ حدیث متواتری در فضایل امام علی بن ابیطالب(ع) وجود ندارد. از شیعه میخواهم یک حدیث متواتر در فضایل علی بن ابیطالب(ع) از طرق خودشان ارائه کنند. من بیست فضیلت را که نزد شیعه و سنی متواتر بود، برایش آوردم. گفت: نه، من میخواهم حدیثی با اسانید بیاوری و با سند ثابت کنی که متواتر است، آن‌هم از طرق شیعه. من حدیث «من کنت مولاه» را برایش با سندهایش آوردم که هم از طرق اهل سنت متواتر است و هم از طرق شیعه. گفت: نه این حدیثها متواتر نیست؛ چون سند تمام آن به امام صادق(ع) منتهی میشود و اگر به یک نفر منتهی شود، متواتر نیست. گفتم: تو  میگویی از طرق شیعه؛ پس باید به یکی از امامان شیعه منتهی شود. گفت: نه، من میخواهم سندش به پیامبر برسد. روایاتی را بدین ترتیب برایش آوردم که: عن أبی عبدالله عن آبائه عن أمیرالمؤمنین عن رسول الله. گفت: نه، اینها نیز همه به امیرالمؤمنین(ع) ختم میشود و وقتی به یک نفر ختم شود، غیر متواتر است. برایش روایاتی آوردم از صحابه. تقریباً ده نفر از صحابه از رسول خدا روایت کرده بودند. از فلان صحابی از رسول خدا. گفت: نه، قبول نمیکنم. گفتم اینها که متواتر هستند. گفت: تو در این روایات از ابوهریره و ابوسعید خدری نیز روایت کردی، در حالی که شما این دو را قبول ندارید. گفتم: بفهم که در تواتر وثاقت شرط نیست، بلکه تنها شرط در تواتر این است که یقین کنی این عده راویان مجتمع بر دروغ نمیشوند. میگفت: نه، شما اینگونه قائل نیستید. تا اینکه به او گفتم: ببین اگر تو در این مسئله، تسلیم دلایل من شوی، ضرری به مذهبت نمیرسد؛ یعنی شیعه که فلان حدیث را به طور متواتر نقل کرده، ضرری به مذهب اهل سنت نمیزند. آنگاه بعد از کمی گفتگو قبول کرد و تسلیم شد.

۱۰ – عوام فریبی

آنان برای طرف خودشان جشن میگیرند و هیاهو میکنند، اگرچه شکست خورده باشد؛ دائماً اینگونه است. طرف آنها ضعیف است و در بدترین حالت قرار دارد، اما بعد از مناظره همه‌جا اعلام میکنند: الحمدلله فلانی پیروز شد و رافضی را شکست داد؛ برای اینکه به عوام این‌گونه القا شود که طرف وهابی پیروز شده است. یک فرد عامی پیش خودش میگوید: آن‌طور که من دیدم، طرف ما ضعیف بود، اما شاید من مناظره را نفهمیده ام. این چنین مردم را فریب میدهند. اما بدانید که این ضرری به ما نمیرساند. انسان نباید به آنچه آنان میگویند، اعتنا کند؛ زیرا آنان در حقیقت، نزد خودشان میدانند که شکست خوردهاند.

۱۱ – نیمه‌کاره رها کردن مناظره

آنان هنگامی که ببینند در مناظره موقعیت بدی دارند و مناظره به نفع آنها نیست، از راههای مختلف سعی میکنند مناظره را متوقف کنند. همانطور که اخیراً برای شیخ حسن الفرحان پیش آمد؛ صاحب شبکه تلویزیونی، ادامه یافتن مناظره را رد کرد و گفت ادامه این مناظره با سیاستهای این شبکه سازگاری ندارد. من در یکی از مناظرات دیدم که یک شیخ سنی در دفاع از شیعه مناظره میکرد و خوب دفاع میکرد، اما در خلال مناظره طرف مقابل او گفت: پیامی از مدیر شبکه به من رسید که مناظره باید متوقف شود و این مناظره با سیاستها و اهداف شبکه در تناقض است؛ زیرا این شبکه برای دفاع از شیعه ساخته نشده.

راه دیگرشان این است که درخواست مباهله میکنند؛ آن‌چنان که در مناظرهام با شیخ برّاک پیش آمد. مباهله برای چه منظور؟ قطع مناظره. یا اینکه عمداً شروطی را وضع میکنند که شیعه آنها را نپذیرد و مناظره قطع شود. پس هنگامی که در مناظره خودشان را در موضع ضعف ببینند، از هر راهی که بتوانند، مناظره را متوقف میکنند.

۱۲ – سوءاستفاده از آیات قرآن

وهابیان همواره سعی میکنند که با کثرت نقل آیات قرآن، ضعف خودشان را بپوشانند؛ قال الله کذا، قال الله کذا … . و آیات بسیاری را می‌آورند تا همه خیال کنند دلیل او محکم است و بیشتر به قرآن استناد دارد؛ مثلاً در مناظره با شیخ برّاک میگفتند ببینید! شیخ برّاک همواره به قرآن استناد و احتجاج میکند، اما شیخ علی آل محسن حتی یک آیه هم نیاورد. ما چون می‌‌خواهیم دلیل واضح باشد، به قرآن کمتر احتجاج میکنیم، زیرا قرآن وجوه مختلف دارد؛ مثلاً اگر من در موضوع خلافت به آیه ولایت احتجاج کنم که: ( إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ)[۱] طبیعی است که کلام در این باب طولانی میشود باید بررسی شود که که «الذین آمنوا» چه کسانی هستند؟ معنای «و هم راکعون» چیست؟ با این اوصاف چرا به قرآن احتجاج کنم؟ به سفارش امیرالمومنین علی۷ عمل میکنم که به ابن‌عباس که میخواست به مناظره با خوارج برود، فرمودند: «با سنّت بر آنان دلیل بیاور و بهوسیله قرآن با آنان احتجاج نکن؛ زیرا قرآن حامل وجوه مختلفی است». خوارج نیز به قرآن احتجاج میکردند و میگفتند: لا حکم الّا لله. قدریها با قرآن دلیل میآورند. قائلین به جسمیت برای خدا و خود وهابیان با قرآن دلیل میآورند. قرآن شامل محکم و متشابه است. به هر حال آنان با توسل به نقل آیات سعی میکنند تا ضعف خویش را بپوشانند و به مردم القا کنند من به قرآن استناد میکنم، اما طرف مقابل من به قرآن استناد نمی‌کند.

  پاسخ به سؤالات

سؤال۱ – آیا صلاح است که وهابیان را به مناظره بخوانیم و به اصطلاح با آنان تحدّی کنیم، یا بهتر این است که خودشان ما را به مناظره بخوانند؟

بنا بر آنچه من از روش اهل بیت: میفهمم، آنان هیچ‌گاه دشمنانشان را به مبارزه دعوت نمیکردند، بلکه وقتی مخالف و دشمن میآمد و آنان را به مبارزه میطلبید، به مصاف او میرفتند، مناظره میکردند و پاسخش را میدادند. اما اگر کسی تحدّی نمی‌کرد، دعوتهای اهلبیت: دائماً در مسیر تقریب، الفت و دوستی بوده است، نه قرار دادن راهی برای تشنج، هیاهو و تقابل. از طرفی در بعضی روایات آمده است اگر کسی به دیگری تجاوز کند و شروع کننده باشد، خداوند او را یاری نمیکند. از این رو در جنگها نیز هیچ‌کدام از ائمه و حتی هیچ شخصی از جانب امام و رسول خدا به میدان نمیآمد تا مبارزه‌طلبی کند و هل من مبارز بگوید. آنان اینگونه با دشمن برخورد نمی‌کردند، بلکه او را به مسالمت و برگشت دعوت میکردند، اما اگر کسی آنان را به مبارزه میطلبید، به مصاف او میرفتند.

 

سؤال۲ – شما فرمودید که در مناظره از موضوعاتی استفاده کنیم که آنها را به چالش بکشانیم؛ مانند موضوع توحید. اگر امکان دارد موضوعات دیگری را در این باب نام ببرید.

مثلاً عدالت صحابه موضوع مهمی است. در مورد تجسیم به ویژه در مسائل توحید مانند اینکه آیا خدا دو دست و دو پا دارد؟ مثلاً تمسّک به اهل‌بیت: موضوعی است که آنان را به چالش میکشاند. زمانی که ما حدیث ثقلین را میآوریم، دیگر جوابی ندارند. یا مثلاً تبعیت از عموم صحابه. آیا دلیلی وجود دارد که تبعیت از صحابه واجب است یا نه؟ یکی دیگر از موضوعات مناظرات این است که با قطع نظر از اینکه آیا تبعیت از صحابه درست است یا تبعیت از اهل‌بیت: آیا اهل سنت و وهابیان از صحابه تبعیت میکنند یا این صرف ادعاست و در واقع چنین چیزی نیست؟ یا مثلاً بگوییم دلیل لزوم تبعیت از مذاهب چهارگانه چیست؟ یا اینکه امام عصر کیست؟ روایتی در اینجا داریم که هر کس بمیرد در حالی که بیعتی ـ با امام زمانش ـ بر گردنش نباشد، در حال جاهلیت مرده است. ما در این عصر با چه کسی باید بیعت کنیم؟  طبیعتاً عربستانی‌ها میگویند با پادشاه عربستان و اهل مصر میگویند با رئیس مصر باید بیعت کرد. حالا سؤال این است که مسلمانانی که در آمریکا به دنیا میآیند، با چه کسی بیعت کنند؟ با اوباما؟ مسلمانانی که از بدو تولد در انگلستان هستند با چه کسی بیعت کنند؟

 

سؤال۳ – آیا هم اکنون در عربستان یا خارج از آن جمعیتها یا اشخاص و علمای اهل سنت و غیر شیعه وجود دارند که در مقابل وهابیت باشند؟

بله، در عربستان علمایی هستند که از اهل سنت‌اند، ولی وهابی نیستند. شافعی ها در مکه حضور دارند. شخصی به نام محمد علوی مالکی بود که چند سال قبل درگذشت و الآن شخصی با نام عبدالله فدعق هست که اینها وهابی نیستند. همچنین در حجاز، برخی از علمای مالکی و شافعی هستند که ضد وهابیت‌اند و وهابیها هم ضدشان هستند؛ درحالی‌که رسانههای وهابیت اینها را مخفی کرده است. اگر کسی به حجاز برود، خواهد دید که اینها در میلاد پیامبر اکرم(ص) مراسم جشن برگزار میکنند. بعضی از طلاب قطیفی که به آنجا رفتهاند، نقل می‌کنند که در یکی از مجالسشان حاضر شدم و دیدم که اشعاری در مدح پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن و امام حسین(ع)میخوانند. دوازده امام: را مدح میکنند و به اهل بیت:عشق میورزند. در آنجا حتی حنبلیهایی هستند که با روش وهابیت مخالف‌اند؛ زیرا وهابیها خیلی خشن هستند و هرکس غیر خودشان را قلع و قمع میکنند. به همین جهت در سالهای اخیر عده زیادی از جوانان تحصیل‌کرده در عربستان گروه بزرگی را تشکیل دادهاند که به آنان اصطلاحاً «علمانیین» گفته میشود؛ یعنی کسانی که لائیک و بی‌دین هستند؛ زیرا آنان دیدند دینی که وهابیت داعیهدار آن است، دینی است سخت، خشک، جفاکار و بدخلق. آن را قبول نکردند. با دین دیگری نیز آشنایی ندارند. چهره تشیع را نیز رسانههای عربستان به شدت تخریب کردهاند. البته در کشورهای دیگر نیز از غیر شیعیان هستند که در مقابل وهابیت قرار دارند؛ مانند شیخ الازهر که ضد وهابیت است. مفتی مصر دکتر علی جمعه، صدیق غماری در مغرب، سید حسن سقّاف در اردن و در عربستان شیخ حسن فرحان مالکی، عبدالله فدعق و غیر آنان و در یمن حبیب جفری، اینها همه ضد وهابیت‌اند.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی

[۱]. سوره مائده، آیه ۵۵